درباره

وب پیش روی شما جاصل تلاش گروه کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عچ) روستای قالهرمی باشد ما تلاش می کنیم تا به بهترین صورت برنامه های فرهنگی هنری روستا راپوشش دهیم اما اگرکاستی وجود دارد شمابزرگواری نموده عفو فرمایید زیرا بزاعت ما بیش ازاین نمی باشد
جستجو
مطالب پيشين
بایگانی مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 119
بازدید کل : 11335
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


مرجع کد و اسکریپت

ابر برچسب ها


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
کانون فرهنگی ، هنری صاحب الزمان (عج) مسجدجامع قالهر
روزمباهله

بهت نجران در ابهت اهل بیت

 

 

 

بخش با صفای « نجران » ، با هفتاد دهكده تابع خود ، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود كه به دلایلی از بت پرستی دست كشیده ، و به آئین مسیح گرویده بودند.

پیامبر اسلام به موازات مكاتبه با سران دول و مراكز مذهبی جهان ، نامه ای به اسقف نجران ، نوشت و طی آن نامه، ساكنان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود. اینك فرازی از نامه آن حضرت: « به نام خدای ابراهیم ، اسحاق و یعقوب. ( این نامه ای است) از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران : خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می كنم ، و شما را از پرستش « بندگان» ، به پرستش « خدا» دعوت می نمایم . شما را دعوت می كنم كه از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، اگر دعوت مرا نپذیرفتید ( لااقل ) باید به حكومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید ( كه در برابر این مبلغ كم ، از جان و مال شما دفاع می كند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود. »

نمایندگان پیامبر كه حامل نامه بودند ، وارد نجران شده و نامه پیامبر را به اسقف مسیحیان نجران دادند. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم ، شورایی مركب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشكیل داد. شورا نظر داد كه گروهی به عنوان « هیئت نمایندگی نجران » به مدینه بروند ، تا از نزدیك با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار كرده ، دلائل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند . بدین ترتیب ،  شصت تن از ارزنده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند ، كه در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی قرار داشت:

1- « ابو حارثة بن علقمه» ، اسقف اعظم نجران كه نماینده رسمی كلیساهای روم در حجاز بود.

2- « عبدالمسیح» ، رئیس هیئت نمایندگی كه به عقل ، تدبیر و كاردانی شهرت داشت.

3- « اَیهَم» ، كه فردی كهنسال و یكی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار می رفت.


 

مذاكره نمایندگان نجران

بالاخره نمایندگان نجران ، به دیدار پیامبر اكرم (ص) آمده و به مذاكره پرداختند ، در این مطلب ، گوشه ای از مذاكرات آنها می پردازیم :

پیامبر (ص) ، من شما را به آئین توحید ، پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می كنم . سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان تلاوت نمود.

نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام ، ایمان به خدای یگانه جهان است ، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احكام وی عمل می نمائیم.

پیامبر اكرم : اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما ، حاكی است كه به اسلام واقعی نگرویده اید . چگونه می گوئید كه خدای یگانه را پرستش می كنید ، حال آنكه شما صلیب را می پرستید ، از خوردن گوشت خوك پرهیز نمی كنید و برای خدا فرزند قائلید؟

نمایندگان نجران : ما او را (مسیح) خدا می دانیم زیرا او مردگان را زنده كرد بیماران را شفا بخشید ، و از گِل پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد ، و تمام این اعمال حاكی است كه او خدا است.

پیامبر اكرم: نه ! او بنده خدا و مخلوق او است ، كه خدا او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده است.

یكی از نمایندگان نجران: آری او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم ، بدون اینكه با كسی ازدواج كند ، او را به دنیا آورده است . پس پدر او خدای جهان می باشد.

در این هنگام ، فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت كه به آنان بگوید : « وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بی پایان خود ، بدون اینكه دارای پدر و مادری باشد از خاك آفرید. » ( آل عمران /59)

 

نمایندگان نجران : گفت و گوهای شما ما را قانع نمی كند. راه این است كه در وقت معینی با یكدیگر مباهله نمائیم ، و بر دروغگو نفرین بفرستیم ، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاك و نابود كند.

در این هنگام ، حضرت جبرائیل نازل گردید ، آیه مباهله را  آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با كسانی كه با او مجادله می كنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:

« فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائكُم وَ نِسائنا و نِسائكُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـكُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الكاذبین.» ( آل عمران /61)

طرفین به فیصله دادن مسئله از طریق مباهله آماده شدند و قرار بر این شد كه فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود مباهله نمایند.


 

پیامبر اكرم به مباهله می رود

وقت مباهله فرا رسید . قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی « نجران» ، توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود ، فقط چهار نفر را برگزید كه در این حادثه تاریخی شركت نمایند. این چهار تن ، جز علی بن ابی طالب (ع) ، فاطمه دختر پیامبر (س) و حسن و حسین علیهما السلام نبودند ، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاك تر ، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن ، وجود نداشت.

پیامبر (ص) ، فاصله منزل و نقطه ای را كه قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام گیرد ، با وضعی خاص طی نمود. او در حالی رهسپار محل قرار شد كه حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت ، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع)  پشت سر وی حركت می كردند ؛ پیامبر (ص) این چنین  گام به میدان مباهله نهاد ، او پیش از ورود به میدان « مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت كه دعا كردم ، شما دعای مرا با گفتن آمّین بدرقه كنید.

سران هیئت نمایندگی نجران ، پیش از آنكه با پیامبر (ص) روبرو شوند به یكدیگر می گفتند: هرگاه دیدید كه « محمد» ، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، و شكوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت ، وی فردی غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه های خود به « مباهله» بیاید و با وضعی وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی ، رو به درگاه الهی گذارد ؛ پیداست كه پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد كه نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد ، بلكه با جرأت هر چه تمامتر ، حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد خود را ، در معرض فنا و نابودی قرار دهد.

سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند كه ناگهان ، چهره نورانی پیامبر اكرم (ص) با چهار تن دیگر نمایان گردید.

همگی با بهت و حیرت به چهره یكدیگر نگاه كردند ، و از اینكه او فرزندان معصوم و بی گناه ، و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده ؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند كه پیامبر ، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یك فرد مردد ، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره هائی را می بینم كه هر گاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهی بخواهند كه بزرگترین كوهها را از جای بكند ، فوراً كنده می شود. بنابراین ، هرگز صحیح نیست ما با این افراد ِ با فضیلت ، مباهله نمائیم ؛ زیرا بعید نیست كه همه ما نابود شویم ، و ممكن است دامنه عذاب گسترش پیدا كند ، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یك مسیحی باقی نماند.


 

انصراف هیئت نمایندگی از مباهله

هیئت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده ، وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند ، آنان حاضر شدند كه هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» ( مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن ، حكومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع كند. پیامبر اكرم (ص) رضایت خود را اعلام كرد و قرار شد آنها هر سال در ازای پرداخت مبلغی جزئی ، از مزایای حكومت اسلامی برخوردار گردند.

سپس پیامبر اكرم (ص) فرمود: عذاب ، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، در آتشی كه در بیابان برافروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین« نجران» نیز كشیده می شد.

منبع: فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ،  ج2.



 

شرح جلسه ومصوبات:این جلسه که به صورت فوق العاده برگزار گردید باحضورگرم جناب سروان خلاقی فرمانده محترم پاسگاه انتظامی هستیجان مزین گردید ایشان به دعوت مسئول کانون جهت هماهنگی وراهنمایی اعضا برای هرچه بهتروقانونمندتربرگزارشدن مراسم عزاداری ماه محرم درجلسه حضوریافتند .درابتدای جلسه مسئول کانون ضمن خیرمقدم گویی خدمت جناب سروان مراتب قدردانی وتشکراعضای هیئت امنا کانون ازایشان رابیان ممود مسئول کانون درادامه اظهارداشت خوشبختانه هرسال مراسم عزاداری آقا اباعبدالله الحسین بهتروباشکوه ترازسال قبل برگزار می گردد وماباید قدر این گونه مراسمها رابدانیم وآگاه باشیم که برای چه عزاداری می کنیم مگرجز این بود که یاران امام حسین (ع) برای تداوم دین مقدس اسلام وبه فرمان امام و ولی خویش جانفشانی نمودند مانیز که خویش راپیرو اهل بیت می دانیم باید فداکاری واطاعت پذیری را ازیاران باوفای امام حسین (ع) بیاموزیم . اسماعیل سهرابی از فرمانده محترم پاسگاه هستیجان خواستار شدتا جهت هرچه بهتر برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم با هیئت حضرت ابوالفضل (ع) وکانون همکاری داشته باشند.
فرمانده محترم پاسگاه نیز ضمن تشکراز برگزاری جلسه وهمچنین تسلیت ایام محرم الحرام وشهادت امام حسین (ع) ویاران باوفایشان ازآمادگی پاسگاه برای همکاری درهرچه بهتر وامن تربرگزاری مراسم عزاداری خبر دادند.
سپس بم اتفاق آرا مصوبات ذیل به تصویب اعضا رسید
4- همکاری وهماهنگی میان کانون وپایگاه مقاومت باپاسگاه وتبادل اخبار
2- حضوربه موقع پاسگاه درصورت لزوم درروستا

3- حضورفیزیکی پاسگاه درشبهای تاسوعاوعاشورا در روستا



 

 

 

 

 
شرح جلسه ومصوبات:جلسه باصلوات برمحمد(ص) وآل محمد(ص) آغازگردید دراین جلسه که مسئول محترم هیئت حضرت ابوالفضل (ع) روستاوهیئت امناء هیئت فاطمیه خواهران نیز درآن حضورداشتند ابتدا مسئول کانون ضمن خیرمقدم به مدعووین  وتبریک اعیاد غدیروقربان به نزدیکی ماه محرم ماه عزاداری سروروسالارشهیدان اشاره نمود وخودودیگران رابه درس آموزی ازمکتب امام حسین (ع) توصیه نمود وی درادامه با اشاره به مصوبات صورت جلسه ماه قبل ازحضور امام جمعه محترم درجلسه قبل قدردانی وتشکرنمود سپس به اتفاق آرامصوبات ذیل برای اجرا درماه آینده به تصویب رسید
 
 
1-     آماده سازی فضای مسجد برای عزاداری ماه محرم
2-     آمادگی جهت حضور روحانی درروستا
3-     فضاسازی سالم مطابق با اصول وموازین اسلامی درحسینیه وتکیه باب الحوائج روستا وحذف تمثالهای منتسب به ائمه اطهار (ع)
4-     همکاری باهیئت حضرت ابوالفضل (ع) دربرگزاری هرچه بهتر مراسم عزاداری آقا اباعبدالله (ع)
5-     اجرای16 مسابقه پیامکی ویژه دهه اول محرم
6-     نظارت برحسن اجرای نوحه ها وروضه های نداحی ونوحه خوانی مطابق بامقتل وجلوگیری ازانحرافات احتمالی
7-     تصویربرداری وفیلم برداری کامل از مراسم عزاداری هیئت حضرت ابوالفضل (ع) توسط گروه تصویربرداری کانون
8-     تعامل وهمکاری باهیئت فاطمیه (س) دراجرای بهتر مراسم عزاداری وادعیه
9-     نظارت برحسن اجرای مراسمهای هیئت فاطمیه
امیداست باهمکاری وهم دلی همه دست اندرکاران بتوانیم عزادارواقعی برای آقاعباعبدالله (ع)باشیم

 



 

 

ولادت دهمین خورشید امامت
هرکه درراه خدا محکم و استوارباشد ، مصائب دنیا بر وی سبک آید ، گرچه تکه تکه شود .

" امام هادی علیه السلام  "
دهمین پیشوای شیعیان ، حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در " صریا " ، منطقه ای واقع در 6 کیلومتری مدینه متولد شد . نام مبارک ایشان" علی " ، کنیه اش " ابوالحسن " ، و القاب این بزرگوار : نجیب ، مرتضی ، هادی ، نقی ، عالم ، فقیه ، امین، مؤتمن، طیب  و عسکری (1) می باشد که مشهورتر از همه " هادی " و " نقی " است .
پدر گرامی آن حضرت ، امام جواد علیه السلام و مادر ایشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام " سمانه مغربیه " است که به " سیده ام الفضل" معروف بود (2) . محمد بن فرج می گوید :
" ابوجعفر ، محمد بن علی علیه السلام مرا خواست و فرمود : کاروانی از را ه می رسد که برده فروشی در میان آن است و کنیزانی همراه خود دارد. " سپس هفتاد دینار به من داد و امر کرد با آن ، کنیزی را با مشخصاتی که داد ، بخرم.
من ماموریت را انجام دادم . این کنیز که " ام ولد" ( به کنیزی ام ولد گفته می شود که از صاحب خود دارای فرزند شود  که همین خصوصیت موجب آزادی او پس از مرگ مالکش می گردد ) بود ، همان مادر " ابوالحسن" علیه السلام است . (3)
قدر و منزلت این بانوی گرامی بدان پایه بود که امام هادی علیه السلام درباره اش فرمود : " مادرم عارف به حق من می باشد و اهل بهشت است . شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود ، مکر زورگوی لجوج به وی نمی رسد ،  خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیق و صالحان قرار دارد .

 

 



آنچه در «غدیرخم» در سال حجة ‏الوداع اتفاق افتاد، سرفصل تازه‏اى در تاریخ اسلام شد و مسأله «نصب امام» و آیه «ابلاغ» و «اكمال دین»، قلمرو جدیدى در اندیشه مسلمین و افكار پیروان محمد صلى‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله و به تبع در آثار ادبى و تألیف‏ها و سروده‏هاى محبّان امیرالمؤمنین علیه‏السلام و مدافعان ولایت علوى گشود.

آنچه مى‏خوانید، نگاهى گذرا و كوتاه به «غدیر در نگاه شاعران فارسى زبان» است، از گذشته‏هاى دور، تا عصر حاضر و شاعران معاصر. 

باده بده ساقیا، ولى ز خمّ غدیر

چنگ بزن مطربا، ولى به یاد امیر

 

نصب حضرت على علیه‏السلام را به پیشوایى امت، وزیدن نسیم رحمت و جوان شدن دهر كهنسال و دمیدن نهال حكمت مى‏شمارد و آن را رسیدن مسند حشمت به«خسرو خسروان» مى‏داند و غدیر را تجلیگاه اراده الهى توصیف مى‏كند. در یك بند چنین مى‏سراید:

 

وادى خمّ غدیر، منطقه نور شد

یا ز كف عقل پیر، تجلىّ طور شد

یا كه بیانى خطیر، ز سرّ مستور شد

 یا شده در یك سریر، قِران شاه و وزیر

 

مژده كه شد میر عشق، وزیر عقل نخست

به همّت پیرعشق، اساس وحدت درست

به آب شمشیر عشق، نقش دوئیّت بشست

به زیر زنجیر عشق، شیر فلك شد اسیر

فاتح اقلیم جود، به جاى خاتم نشست

یا به سپهر وجود، نیّر اعظم نشست

یا به محیط شهود، مركز عالم نشست

 روى حسود عنود، سیاه شد همچو قیر

       

 

ایام اگر چه همراز حىّ غدیراست

 پاكیزه‏ترین روز خدا، «عید غدیر» است

ایام كثیر است ولى زان همه ایام

بسیار قلیل است كه با خیر كثیر است

امروز على یافت در اسلام، امارت

 آن میر كه بر هر كه امیر است، امیر است

امروز پیمبر به على داد وصایت

وین نیز به تقدیر خداوند قدیر است

   

صبح مى‏آید محمد با على

 دشت مى‏لرزد ز بانگ یا على

صبح شد، گویى كه خاموشى گذشت

ماه از خیر سیه پوشى گذشت

لحظه‏اى كه دشت غرق وهم بود

 جبرئیل از آسمان آمد فرود

گفت اى پیغمبر، اى امید ما

نغمه جاویدى توحید ما

آخرین شعر رسالت را بخوان

آیه عشق و امامت را بخوان

بر كسى كه همدل و هم ‏خون توست

تو چو موسایى و او هارون توست

لایقى لایق‏تر از حیدر مباد

خلق را دیگر كسى رهبر مباد

 

امروز گل باغ رسالت وا شد

قرآن مبین به امر حق معنا شد

در مركز خود یافت حق امروز قرار

منشور ولایت على امضا شد

 

 

خواهم كه مرا چنان كه هستم، دانند

 از خمكده غدیر، مستم دانند

جز كوى على نیست مرا قبله دل

 عالم همه گو على پرستم دانند

         

 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانستنی هایی درباره عید سعید غدیر خم(2)
دانستنی هایی درباره عید سعید غدیر خم(2)

نويسنده:طيبه چراغى، فاطمه محمدی، منیره زارعان، اکبر مقدسی
 

تبريك و تهنيت غدير

سنت ديرينه در غدير، تبريك خاص آن است كه مفاهيم والاى اين روز را بازتاب مى‏دهد. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «هرگاه در اين روز، برادر مؤمن خود را ملاقات كردى، بگو: شكر خداى كه ما را به اين روز گرامى داشته و از مؤمنان و وفاداران به پيمانى قرار داده است كه با ما بسته و ما را از منكران و تكذيب‏كنندگان روز قيامت قرار نداده است».
امام رضا عليه‏السلام نيز فرمود: «در اين روز به يكديگر تبريك و تهنيت بگوييد و هرگاه برادر مؤمن خود را ملاقات كرديد، بگوييد: سپاس خدايى را كه ما را از تمسك كنندگان به ولايت امير مؤمنان على عليه‏السلام قرار داده است».

نیکی به دیگران

صاحب روز غدیر، امام علی علیه‏السلام درباره نیکی به دیگران در این عید فرمود: «[در این روز [با نیکی و خیر فراوان، از آرزومندان و آنان‏که به دست شما چشم دوخته‏اند، بازدید کنید و در خوردنی‏ها و آنچه در دست و در توان دارید، با ناتوانان همسانی داشته باشید. پاداش یک درهم [هزینه کردن در راه خدا] در این روز، برابر صد هزار درهم در روز دیگر است. هر کس بدون درخواست برادر مؤمنش از او دل‏جویی و کارگشایی کند و با اشتیاق به او نیکی رساند، چون کسی است که در این روز، روزه گرفته و شبش به نیایش پرداخته است. کسی که در شامگاه روز غدیر، به روزه‏داری افطاری دهد، مانند کسی است که یک میلیون نفر را غذا داده است».

امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه غدیریه

رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در خطبه غدیر، درباره موضوع‏هایی همچون توحید، نبوت، ولایت امام علی علیه‏السلام و لقب امیرمؤمنان برای آن حضرت، فضیلت‏های اهل بیت علیهم‏السلام ، فضیلت‏های ویژه امام علی علیه‏السلام ، قرآن، نماز، زکات، حلال و حرام و بیعت سخن به میان آورد. ایشان در بخشی از خطبه خود با اشاره به امامان دوازده‏گانه، درباره امام مهدی موعود(عج) فرمود: «بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ماست. اوست غالب بر آیین‏ها. اوست انتقام گیرنده از ستم‏کاران. اوست فاتح قلعه‏ها و منهدم‏کننده آنها. اوست پیروز بر هر قبیله‏ای از اهل شرک و هدایت‏کننده آنان. اوست یاری‏دهنده دین خدا. اوست که پیشینیان به او بشارت داده‏اند. اوست که به عنوان حجت باقی می‏ماند و بعد از او حجتی نیست».

نگاه به سادات

نگاه به سادات، دل را نورانی می‏کند. آنان فرزندان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و وابسته به آن حضرت هستند و درخشانی نور پیامبر از پیشانی‏شان نمایان است. امام رضا علیه‏السلام در مجلسی فرمود: «نگاه به فرزندان ما عبادت است.» یکی از حاضران پرسید: نگاه به امامان از نسل شما یا نگاه به همه فرزندان پیامبر خدا؟ امام فرمود: «نگاه به همه فرزندان پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عبادت است؛ تا وقتی از سیره ایشان جدا نشوند و به گناهان آلوده نگردند».

کمال دین

سادات، جزو خانواده پیامبر و از نسل پاک او به شمار می‏روند. همان‏گونه که اهل بیت پیامبر جایگاه والایی نزد پروردگار دارند، مقام و شأن فرزندان آنان نیز در نگاه مردم با احترام و تکریم همراه است. بزرگداشت و احترام سادات از سوی مردم در همه زمان‏ها صورت می‏گیرد، ولی این امر در روز غدیر که زمان به ولایت و امامت رسیدن حضرت علی علیه‏السلام است، به فرهنگ خاصی در میان مردم تبدیل شده است. آنان با رفتن به خانه سادات و تبریک گفتن چنین روزی، احترام و اکرام خود را به ایشان آشکار می‏سازند. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در روایت‏های گوناگون، مردم را به گرامی‏داشت مقام سادات سفارش می‏کرد و ایشان می‏فرمود: «دوست داشتن اهل بیت من و فرزندانم، کمال دین است».

میراث ماندگار

ولایت اهل بیت پیامبر، ادامه دهنده راه نبوت است و در کنار قرآن که برنامه آسمانی رستگاری و سعادت انسان‏ها به شمار می‏آید، روشن کننده راه هدایت و تفسیرگری آیات الهی است. فرزندان نیکوکار آنان نیز به دلیل اینکه ادامه‏دهنده نسل پاک اهل بیت پیامبرند، شایسته احترام ویژه‏ای هستند. بزرگداشت سادات در عید غدیر به اوج خود می‏رسد و مردم با تبریک ولایت امام علی علیه‏السلام در این روز به سادات، در واقع، آنان را میراث ماندگار اهل بیت به شمار می‏آورند. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «من در روز قیامت، شفیع چهارتن هستم. آن‏که فرزندان و ذریه مرا گرامی دارد؛ آن‏که نیازهایشان را برآورد؛ آن‏که برای حل مشکلاتی که گرفتارشان ساخته است، بکوشد و آن‏که با دل و زبان، دوستشان بدارد».

تشبیه زیبا

از آنجا که اهل بیت پیامبر به عنوان ارکان و ستون اسلام مطرح هستند، محبت و دوستی آنان نیز نزد خداوند پاداش فراوانی دارد و عذاب‏های دنیوی و اخروی را نیز از انسان‏ها دور می‏کند. محبت ورزیدن به اهل بیت، روح و جان انسان را پاک و آراسته می‏سازد و قلب او را به سوی خوبی‏ها می‏کشاند. دوستی با فرزندان و نسل پاک اهل بیت نیز از خوبی‏هاست. پیامبر در تشبیهی بسیار زیبا می‏فرماید: «برتری خاندان و اهل بیت و ذریه من، مانند برتری آب بر چیزهای دیگر است. با آب است که همه چیز باقی و زنده می‏ماند؛ چنان‏که خداوند فرمود: هر چیز زنده‏ای را از آب پدید آوردیم، آیا ایمان نمی‏آورید؟ با محبت اهل بیت و خاندان و ذریه من است که دین کامل می‏شود».

احترام همگانی

جایگاه اهل بیت و فرزندان پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در میان مسلمانان بی‏همتاست و هیچ خانواده و خاندانی چنین بزرگی، پاکی، احترام، ارزش و فضیلت را ندارد. آنها سروران، پیشوایان و ستون‏های جامعه اسلامی‏اند. مسلمانان در هر دیاری به آنان چشم دارند و علم و ادب و سیادت را از آنان می‏گیرند. به یقین، در اسلام و شاید پیش از آن حتی در تیره‏های دوازده‏گانه بنی‏اسرائیل، خاندانی با این گسترش، عظمت و احترام از نظر کمی و کیفی پیشینه وجود نداشته است. اکنون سادات در کشورهای بسیاری زندگی می‏کنند و از احترام و شکوه برخوردارند. مراکش، اندونزی، یمن، عراق، مصر، سودان، افغانستان، ترکیه، شبه قاره هند و ایران از آن شمارند.

فرهنگ زیبا

عید غدیر از اعیاد ویژه اسلامی است که مسلمانان سراسر جهان آن را با شکوه و عظمت هر چه بیشتر در مقایسه با اعیاد دیگر جشن می‏گیرند. سنت و فرهنگ زیبای تبریک به سادات و رفتن به منزل و دیدار آنان، نمونه بارز بزرگی شأن و مقام والای اهل بیت پیامبر است. مسلمانان با تبریک این روز به سادات، شروع ولایت و امامت علی علیه‏السلام را جشن می‏گیرند و آنان را فرزندان و ادامه دهنده نسل پاک ایشان معرفی می‏کنند. آنها با احترام و بزرگداشت به سادات در همه زمان‏ها به ویژه در این روز، محبت قلبی خود را به اهل بیت ابراز می‏دارند و با این کار اطاعت خود را از سخنان آنان مبنی بر احترام فرزندان پیامبر نشان می‏دهند.

بیان متن کامل خطابه غدیر توسط امام باقر علیه‏السلام

امام باقر علیه‏السلام در اوضاع خفقان بار بنی‏امیه، که غدیر در آستانه محو شدن بود و از آن واقعه عظیم فقط گاه‏گاهی جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» سینه به سینه می‏گشت، با پیدا شدن اوضاع اجتماعی خاص در آستانه انقراض بنی‏امیه، برای اولین بار شرح مفصلی از ماجرای غدیر را با متن کامل خطبه مفصل آن بیان فرمودند.

احتجاج اصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با غدیر

اصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در غدیر حاضر بوده‏اند بنابراین دفاع یاران باقی‏مانده پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از غدیر ارزش والایی دارد.
در موقعیت‏هایی که صورت مناظره و اتمام حجت داشته و حتی از نظر اجتماعی برایشان خطرناک بوده، به گفتن حقیقت مبادرت ورزیده و از کتمان آن اجتناب کرده‏اند.

زِید بنِ اَرقَم، ناقل متن کامل خطبه

زید بن ارقم کسی بود که در روز غدیر شاخه‏های درختان را بالای سر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نگه داشته بود تا هنگام سخنرانیِ حضرت به او اصابت نکند. طبعا هنگام معرفی و بلند کردن دست امیرالمؤمنین علیه‏السلام توسط پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، از نزدیک شاهد ماجرا بود. او کسی است که متن کامل خطبه مفصل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را در غدیر به خاطر سپرد و برای نسل‏های آینده بازگو کرد.

حذیفة بن یمان، راوی بلندترین روایت غدیر

حذیفة بن یمان یکی از اصحاب با وفای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است که در غدیر حاضر بود. او مشروح‏ترین گزارش را درباره واقعه غدیر نقل کرده که شامل جزئی‏ترین مسائل مربوط به سفر حج و مراسم غدیر و نیز توطئه‏های منافقان است. حذیفه در طول عمر خود نیز چندین بار به ماجرای غدیر احتجاج کرد و از کسانی است که متن کامل و مفصل خطابه غدیر را حفظ کرد و به نسل‏های بعد رساند.

سُلَیمِ بن قَیس، اولین مبلغ غدیر در فرهنگ مکتوب

سُلیم بن قیس هلالی صاحب اولین کتاب در اسلام است. او این کتاب را در سال‏های اولیه بعد از رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نوشته و واقعه غدیر را در جاهای مختلف کتابش به مناسبت‏های مختلف از قول افراد گوناگونی که در غدیر حاضر بوده‏اند، نقل کرده است. یک جا هم داستان مفصل آن ماجرا را از ابوسعید خدری نقل کرده است. بدین صورت کتاب او، اولین موردی است که برای ابلاغ غدیر به نسل‏های آینده نوشتار را به کار گرفته و چه زیبا تأثیر خود را در طول چهارده قرن به ظهور رسانده است؛ چرا که تقریبا همه کتب حدیثی و تاریخی ما واقعه غدیر را از کتاب سلیم نقل کرده‏اند و خود کتاب هم تا امروز باقی است و به عنوان اولین مدرک مکتوب غدیر در میراث علمی اسلام می‏درخشد و متن عربی و ترجمه فارسی و اردو و انگلیسی آن بارها چاپ شده است.

حفظ غدیر به یاری شعر

شعر شاعران نقش مهمی در حفظ غدیر در طول زمانهای ظلمانی داشته؛ چه قالب شعر پایدارتر است و مردم علاقه خاصی به آن دارند. از ساعتی که خطبه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم پایان یافت، حسان بن ثابت اولین شعر را در حضور آن‏حضرت سرود و این الگوی روشنی برای شاعران شد تا در طول چهارده قرن با هنر خود غدیر را حفظ کنند و آن را به نسل‏های بعد برسانند.

جلوه ادبی شعر غدیر

یکی از جلوه‏های ادبی غدیر شعرهای بسیاری است که درباره غدیر سروده شده است. این اشعار که به اصطلاح «غدیریه» نامیده می‏شوند، بسیار مورد توجه بوده، کتاب‏های مستقلی برای جمع‏آوری آنها تألیف شده است.
جلوه ادبی دیگر غدیر نثرهای داستانی و حماسی درباره غدیر است که در به تصویر کشیدن غدیر نقش مهمی ایفا کرده است.

تدوین کتب شعر غدیر

برخی اشعار مربوط به غدیر جمع‏آوری، و این اسناد ادبی غدیر را به صورت مجموعه‏های تنظیم و عرضه کرده‏اند. برخی از این کتاب‏ها مستقلاً درباره اشعار غدیر است که نمونه‏هایی از آنها نام برده می‏شود:
 
   عکس عيد غدير

 

 

 

عکس عيد غدير

 

 

 



 

 

 

 
عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
 
صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
 
و اکنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي اسماعيل تو کيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟
اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب کني، من فقط مي توانم " نشانيها " يش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" مي خواند، آنچه تو را، در راه "مسئوليت" به ترديد مي افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا " پيام" را بشنوي، تا حقيقت را اعتراف کني، آنچه ترا به "فرار" مي خواند آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي کشاند، و عشق به او، کور و کرت مي کند ابراهيمي و "ضعف اسماعيلي" ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد. در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يک چيز هست که براي بدست آوردنش، از بلندي فرود مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممکن است يک شخص باشد، يا يک شيء، يا يک حالت، يک وضع، و حتي، يک " نقطه ضعف"!
اما اسماعيل ابراهيم، پسرش بود!
سالخورده مردي در پايان عمر، پس از يک قرن زندگي پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگي و جنگ و جهاد و تلاش و درگيري با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متوليان بت پرستي و خرافه هاي ستاره پرستي و شکنجه زندگي. جواني آزاده و روشن و عصياني در خانه پدري متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زني نازا، متعصب، اشرافي: سارا.
و اکنون، در زير بار سنگين رسالت توحيد، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل يک قرن شکنجه "مسئوليت روشنگري و آزادي"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پير شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز يک " بشر" مانده است و در پايان رسالت عظيم خدايي اش، يک " بنده خدا" ، دوست دارد پسري داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پيري از صد گذشته، آرزومندي که ديگر اميدوار نيست، حسرت و يأس جانش را مي خورد، خدا، بر پيري و نااميدي و تنهايي و رنج اين رسول امين و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پايان آورده است، رحمت مي آورد و از کنيز سارا – زني سياه پوست –  به او يک فرزند مي بخشد، آن هم يک پسر! اسماعيل، اسماعيل، براي ابراهيم، تنها يک پسر، براي پدر، نبود، پايان يک عمر انتظار بود، پاداش يک قرن رنج، ثمره يک زندگي پرماجرا، تنها پسر جوان يک پدر پير، و نويدي عزيز، پس از نوميدي تلخ.
و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشماني که در زير ابروان سپيدي که بر آن افتاده، از شادي، برق مي زند – مي رود و در زير باران نوازش و آفتاب عشق پدري که جانش به تن او بسته است، مي بالد و پدر، چون باغباني که در کوير پهناور و سوخته ي حياتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گويي روئيدن او را، مي بيند و نوازش عشق را و گرماي اميد را در عمق جانش حس مي کند.
در عمر دراز ابراهيم، که همه در سختي و خطر گذشته، اين روزها، روزهاي پايان زندگي با لذت " داشتن اسماعيل" مي گذرد، پسري که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشيده است، و هنگامي آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!
اسماعيل، اکنون نهالي برومند شده است، جواني جان ابراهيم، تنها ثمر زندگي ابراهيم، تمامي عشق و اميد و لذت پيوند ابراهيم!
در اين ايام ، ناگهان صدايي مي شنود :
"ابراهيم! به دو دست خويش، کارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بکُش"!
مگر مي توان با کلمات، وحشت اين پدر را در ضربه آن پيام وصف کرد؟
ابراهيم، بنده ي خاضع خدا، براي نخستين بار در عمر طولاني اش، از وحشت مي لرزد، قهرمان پولادين رسالت ذوب مي شود، و بت شکن عظيم تاريخ، درهم مي شکند، از تصور پيام، وحشت مي کند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترين جنگ، جنگِ در خويش، جهاد اکبر! فاتح عظيم ترين نبرد تاريخ، اکنون آشفته و بيچاره! جنگ، جنگ ميان خدا و اسماعيل، در ابراهيم.
دشواري "انتخاب"!
کدامين را انتخاب مي کني ابراهيم؟! خدا را يا خود را ؟ سود را يا ارزش را؟ پيوند را يا رهايي را؟ لذت را يا مسئوليت را؟ پدري را يا پيامبري را؟ بالاخره، "اسماعيلت" را يا " خدايت" را؟
انتخاب کن! ابراهيم.
در پايان يک قرن رسالت خدايي در ميان خلق، يک عمر نبوتِ توحيد و امامتِ مردم و جهاد عليه شرک و بناي توحيد و شکستن بت و نابودي جهل و کوبيدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پيروز برآمدن و از همه مسئوليت ها موفق بيرون آمدن و هيچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامي، در پي خويش، کج نشدن و از هر انساني، خدايي تر شدن و امت توحيد را پي ريختن و امامتِ انسان را پيش بردن و همه جا و هميشه، خوب امتحان دادن ...
اي ابراهيم! قهرمان پيروز پرشکوه ترين نبرد تاريخ! اي روئين تن، پولادين روح، اي رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پايان يک قرن رسالت خدايي، به پايان رسيده اي! ميان انسان و خدا فاصله اي نيست، "خدا به آدمي از شاهرگ گردنش نزديک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابديت است، لايتناهي است! چه پنداشته اي؟
اکنون ابراهيم است که در پايان راهِ دراز رسالت، بر سر يک "دو راهي" رسيده است: سراپاي وجودش فرياد مي کشد: اسماعيل! و حق فرمان مي دهد: ذبح! بايد انتخاب کند!
"اين پيام را من در خواب شنيدم، از کجا معلوم که ..."! ابليسي در دلش "مهر فرزند" را بر مي افروزد و در عقلش، " دليل منطقي" مي دهد.
اين بار اول، "جمره اولي"، رمي کن! از انجام فرمان خود داري مي کند و اسماعيلش را نگاه مي دارد،
 "ابراهيم، اسماعيلت را ذبح کن"!
اين بار، پيام صريح تر، قاطع تر! جنگ در درون ابراهيم غوغا مي کند. قهرمان بزرگ تاريخ بيچاره اي است دستخوش پريشاني، ترديد، ترس، ضعف،پرچمدار رسالت عظيم توحيد، در کشاش ميان خدا و ابليس، خرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.
روز دوم است، سنگيني "مسئوليت"، بر جاذبه ي "ميل" ، بيشتر از روز پيش مي چربد. اسماعيل در خطر افتاده است و نگهداريش دشوارتر.
ابليس، هوشياري و منطق و مهارت بيشتري در فريب ابراهيم بايد بکار زند. از آن "ميوه ي ممنوع" که به خورد "آدم" داد!
ابليس در دلش "مهر فرزند" را بر مي افروزد و در عقلش "دليل منطقي" مي دهد.
"اما ... من اين پيام را در خواب شنيدم، از کجا معلوم که ..."؟
اين بار دوم، "جمره وسطي"، رمي کن!
از انجام فرمان خودداري مي کند و اسماعيل را نگه مي دارد.
"ابراهيم! اسماعيلت را ذبح کن"! صريح تر و قاطع تر.
ابراهيم چنان در تنگنا افتاده است که احساس مي کند ترديد در پيام، ديگر توجيه نيست، خيانت است، مرز "رشد" و "غي" چنان قاطعانه و صريح، در برابرش نمايان شده است که از قدرت و نبوغ ابليس نيز در مغلطه کاري، ديگر کاري ساخته نيست. ابراهيم مسئول است، آري، اين را ديگر خوب مي داند، اما اين مسئوليت تلخ تر و دشوارتر از آنست  که به تصور پدري آيد. آن هم سالخورده پدري، تنها، چون ابراهيم!
و آن هم ذبح تنها پسري، چون اسماعيل!
کاشکي ذبح ابراهيم مي بود، به دست اسماعيل،  چه آسان! چه لذت بخش! اما نه، اسماعيلِ جوان بايد بميرد و ابراهيمِ پير بايد بماند.، تنها، غمگين و داغدار...
ابراهيم، هر گاه که به پيام مي انديشد، جز به تسليم نمي انديشد، و ديگر اندکي ترديد ندارد، پيام پيام خداوند است و ابراهيم، در برابر او، تسليمِ محض!
اکنون، ابراهيم دل از داشتن اسماعيل برکنده است، پيام پيام حق است. اما در دل او، جاي لذت" داشتن اسماعيل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهيم تصميم گرفت، انتخاب کرد، پيداست که "انتخابِ" ابراهيم، کدام است؟ "آزادي مطلقِ بندگي خداوند"!
ذبح اسماعيل! آخرين بندي که او را به بندگي خود مي خواند!
ابتدا تصميم گرفت که داستانش را با پسر در ميان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پيش آمد، و پدر، در قامت والاي اين "قرباني خويش" مي نگريست!
اسماعيل، اين ذبيح عظيم! اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگي آن گوشه، گفتگوي پدري و پسري!
پدري برف پيري بر سر و رويش نشسته، ساليان دراز بيش از يک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسري، نوشکفته و نازک!
آسمانِ شبه جزيره، چه مي گويم؟ آسمانِ جهان ، تاب ديدن اين منظره را ندارد. تاريخ، قادر نيست بشنود. هرگز، بر روي زمين چنين گفتگويي ميان دو تن، پدري و پسري، در خيال نيز نگذشته است. گفتگويي اين چنين صميمانه و اين چنين هولناک!
-"اسماعيل، من در خواب ديدم که تو را ذبح مي کنم..."!
اين کلمات را چنان شتابزده از دهان بيرون مي افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پايان گيرد. و پايان گرفت و خاموش ماند، با چهره اي هولناک و نگاههاي هراساني که از ديدار اسماعيل وحشت داشتند!
اسماعيل دريافت، بر چهره ي رقت بار پدر دلش بسوخت، تسليتش داد:
-"پدر! در انجامِ فرمانِ حق ترديد مکن، تسليم باش، مرا نيز در اين کار تسليم خواهي يافت و خواهي ديد که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود"!
ابراهيم اکنون، قدرتي شگفت انگيز يافته بود. با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد و جز آزادي مطلق نبود، با تصميمي قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابليس را يکسره نوميد کرد، و اسماعيل – جوانمردِ توحيد – که جز آزادي مطلق نبود، و با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد، در تسليم حق، چنان نرم و رام شده بود که گوي، يک " قرباني آرام و صبور" است!
پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمي وصف ناپذير، بر سنگ مي کشيد تا تيزش کند!
مهر پدري را، درباره عزيزترين دلبندش در زندگي، اين چنين نشان مي داد، و اين تنها محبتي بود که به فرزندش مي توانست کرد. با قدرتي که عشق به روح مي بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالي از خويش شد، و پر از عشقِ به خداوند.
زنده اي که تنها به خدا نفس مي کشد!
آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را – که آرام و خاموش، ايستاده بود، به قربانگاه برد، بر روي خاک خواباند،  زير دست و پاي چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته اي از مويش را به مشت گرفت، اندکي به قفا خم کرد، شاهرگش بيرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانيش نهاد، فشرد، با فشاري غيظ آميز، شتابي هول آور، پيرمرد تمام تلاشش اين است که هنوز بخود نيامده، چشم نگشوده، نديده، در يک لحظه  "همه او" تمام شود، رها شود، اما...
آخ! اين کارد!
اين کارد... نمي برد!
آزار مي دهد،
اين چه شکنجه ي بي رحمي است!
کارد را به خشم بر سنگ مي کوبد!
همچون شير مجروحي مي غرد، به درد و خشم، برخود مي پيچد، مي ترسد، از پدر بودنِ خويش بيمناک مي شود، برق آسا بر مي جهد و کارد را چنگ مي زند و بر سر قرباني اش، که همچنان رام و خاموش، نمي جنبد دوباره هجوم مي آورد،
که ناگهان،
گوسفندي!
و پيامي که:
" اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا بجاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي"!
الله اکبر!
يعني که قرباني انسان براي خدا – که در گذشته، يک سنت رايج ديني بود و يک عبادت – ممنوع! در "ملت ابراهيم" ، قرباني گوسفند، بجاي قرباني انسان! و از اين معني دارتر، يعني که خداي ابراهيم، همچون خدايان ديگر، تشنه خون نيست. اين بندگان خداي اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت! و از اين معني دارتر، خدا، از آغاز، نمي خواست که اسماعيل ذبح شود، مي خواست که ابراهيم ذبح کننده اسماعيل شود، و شد، چه دلير! ديگر، قتل اسماعيل بيهوده است، و خدا، از آغاز مي خواست که اسماعيل، ذبيح خدا شود، و شد، چه صبور! ديگر، قتل اسماعيل، بيهوده است! در اينجا، سخن از " نيازِ خدا" نيست، همه جا سخن از " نيازِ انسان" است، و اين چنين است " حکمتِ" خداوند حکيم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهيم را، تا قله بلند "قرباني کردن اسماعليش" بالا مي برد، بي آنکه اسماعيل را قرباني کند! و اسماعيل را به مقام بلند "ذبيح عظيم خداوند" ارتقاء مي دهد، بي آنکه بر وي گزندي رسد!
که داستان اين دين، داستان شکنجه و خود آزاري انسان و خون و عطش خدايان نيست داستان "کمال انسان" است، آزادي از بند غريزه است، رهايي از حصار تنگ خودخواهي است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آساي اراده بشريست و نجات از هر بندي و پيوندي که تو را بنام يک «انسان مسئول در برابر حقيقت"، اسير مي کند و عاجز، و بالأخره، نيل به قله رفيع "شهادت"، اسماعيل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامي ندارد – ابراهيم وار! و پايان اين داستان؟ ذبح گوسفندي، و آنچه در اين عظيم ترين تراژدي انساني، خدا براي خود مي طلبيد؟ کشتن گوسفندي براي چند گرسنه اي!
موسم عيد است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى كسى كه در شكوهمندترين آيين دينى از زخارف دنيا دور شدى و به او نزديكتر. ايام حج را نشانه اى از پاكيزگى ، رهايى، آزادگى، آگاهى و معنويت بدان. بدان كه زمين سراسر حجى است كه تو در آنى و بايد با سادگى، وقوف در جهان درون و بيرون و قربانى كردن همه آرزوهاى پوچ دنيوى، خود را براى سفر بزرگ آماده كنى. انسان مسافر چند روزه كاروان زندگى است. سلام بر ابراهيم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند

روزعرفه

 

دل در جوشش ناب عرفه، وضو مي گيرد و در صحراي تفتيده عرفات، جاري مي شود. آن جا كه ايوان هزار نقش خداشناسي است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بيقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضريح اجابت، تصوير مي دهد و اين صحراي عرفات است كه با كلمات روحبخش دعاي امام حسين (ع) و اشك عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش مي كند. اشك و زمزمه ما را نيز بپذير، اي خداي عرفه.
عرفات نام جايگاهي است كه حاجيان در روز عرفه (نهم ذي الحجه) در آنجا توقف مي كنند و به دعا و نيايش مي پردازند و پس از برگزاري نماز ظهر و عصر به مكه مکرمه باز مي گردند و وجه تسميه آنرا چنين گفته اند كه جبرائيل عليه السلام هنگامي كه مناسك را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت �عرفت� و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد. و نيز گفته اند سبب آن اين است كه مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي كنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا كه يكي از معاني �عرف� صبر و شكيبايي و تحمل است. (1)
فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتًُ فتابَ عَليهِ اِنَّه� هو التَّوابُ الرّحيمْ
آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و با آن به سوي خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذيرفت، چه او توبه پذير مهربان است.
طبق روايت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فرار كوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرئيل بر آدم فرود آمد و پرسيد:
ـ چرا گريه مي كني اي آدم؟
ـ چگونه مي توانم گريه نكنم در حاليكه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است.
ـ اي آدم به درگاه خدا توبه كن و به سوي او بازگرد.
ـ چگونه توبه كنم؟
جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل هنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع كرد و به دستور جبرئيل غسل كرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:
 

خداوندا با ستايشت تو را تسبيح مي گويم
سُبحانَكَ اللهُمَ وَ بِحمدِك
جز تو خدايي نيست
لا الهَ الاّ اَنْتْ 
كار بد كردم و بخود ظلم نمودم
عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسي
به گناه خود اعتراف مي كنم
وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبي اِغْفرلي
تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهرباني
اِنَّكَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحيمْ


آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي ريخت، وقتي كه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......
 
حضرت ابراهيم (ع) در عرفات
در صحراي عرفات، جبرئيل، پيك وحي الهي، مناسك حج را به حضرت ابراهيم (ع) نيز آموخت و حضرت ابراهيم (ع) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
 
پيامبر اسلام (ص) در عرفات
و نيز دامنه كوه عرفات در زمان صدر اسلام كلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرين آخرين سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر اين سوره را كه از جامع ترين سوره هاي قرآن است و داراي ميثاق و پيمانهاي متعدد با ملل يهود، مسيحي و مسلمان و علماي آنها مي باشد، و قوانين و احكام كلي اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.
و طبق مشهور ميان محدثان پيامبر (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماعي عظيم و با شكوه حجاج بيان داشت:
...... اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نكنم. شما به زودي به سوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي مي شود. من به شما توصيه مي كنم هركس امانتي نزد اوست بايد به صاحبش برگرداند. هان اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام اكيداً حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي كنم كه به زنان نيكي كنيد زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شما هستند، و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.
......... من در ميان شما دو چيز به يادگار مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.
هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يكديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينكه آنرا به طيب خاطر به دست آورده باشد.....
 
صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي امام حسين (ع)
حضرت سيدالشهدا، امام حسين (ع) نيز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهي از اصحاب از خيمه هاي خود در صحراي عرفات بيرون آمدند، و روي به دامن �كوه رحمت� نهادند و در سمت چپ كوه روي به كعبه، همايشي تشكيل دادند، كه موضوع آن به مناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگي بود. اين همايش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلكه شناخت توأم با عمل و سازندگي و تزكيه و خودسازي بود


پیوند نور با نور

در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی می کرد، خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد. باد صبا همه را خبر رسانید که: زیور ببندید؛ نور با نور پیوست و جهان روشن شد. درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشتند. ابرها مُشک بر زمین باریدند و از خاک صد هزار لاله بر آمد. هلهله ای از شادی و پایکوبی برخاست و جهان یکسره در شور و ولوله شد.

ازدواجی ساده با ساز و برگی اندک، اما صفا و صمیمیتی بسیار، صورت گرفت که تحسین همگان را بر انگیخت و اسوه ای برای آیندگان شد. آن پیوند ساده و بی ریا جز پیوند دو معصوم و برگزیده، علی و فاطمه، نبود.

نوید یاری

چنان که از آیات و روایات بر می آید ازدواج کردن مستحب مؤکد و حتی فراتر از آن، در مواردی خاص، واجب شده است.(1) اسلام بیش از همه ی ادیان برای تسهیل در امر ازدواج رسوم غلط و خرافات دست وپاگیر را از میان برداشته است. ازدواج ساده حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت علی علیه السلام و رفتار و گفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در خلال قضایای این ازدواج، خود به تنهایی گواه روشنی بر این مدعاست(2) و بر همه لازم است که چگونگی های آن را بشناسیم تا شاید در امر مهم ازدواج راهی تازه و آسان فرا روی جوانان قرار دهیم و زندگی شان را هر چه زودتر پر از ترنّم ترانه و شور عاشقانه کنیم.

مراسم خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه علیهاالسلام

علی علیه السلام سر به زیر انداخته و از نهایت حیا با سرانگشتان خود زمین را لمس می کند و از گفتن درخواست خود خجالت می کشد تا این که رسول خدا سکوت را می شکند و از او می خواهد درخواستش را بر زبان آورد. علی علیه السلام در حالی که عرق شرم بر جبین مبارکش چون شبنمی بر گُل نشسته بود، با خجلت و کم رویی و با جملاتی زیبا و سرشار از ادب، فاطمه علیهاالسلام را از پدرش خواستگاری کرد.(3) بدین سان مولای شیعیان برای امر مهم ازدواج قدم پیش گذاشت تا به سنّت پایدار اسلام و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم عمل کند؛ زیرا هیچ کس بیش از او به سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پایبند نبود تا جایی که حتی خواسته خود را هیچ گاه بر خواسته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مقدّم نداشت. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ازدواج را سنّت خود معرفی کرد و هم او بود که ازدواج نکردن را روی گردانی از سنت خویش، یعنی خروج از اسلام، می دانست.(4) و همواره به ازدواج جوانان امّت خویش می بالید و خطاب به آنان می فرمود: «ازدواج کنید و خانواده تشکیل بدهید که من در روز قیامت به شما مباهات می کنم».(5)

در میان گذاشتن خواسته علی علیه السلام با فاطمه علیهاالسلام

وقتی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تقاضای امیرالمؤمنان علیه السلام را شنید فرمود: «علی جان خواسته تو را با فاطمه در میان می گذارم و نظرش را پرسیده، به تو جواب می دهم». آن گاه نزد فاطمه صلی الله علیه و آله وسلم رفت و فرمود: «دخترم فاطمه، می دانی که من تو را دوست دارم و پسر عمویم علی را هم خوب می شناسی، که در فضل و تقوی و صدق و صفا و اخلاص هیچ کس به پای او نمی رسد. اینک او برای خواستگاری تو آمده است. آیا اجازه می دهی به او پاسخ مثبت بدهم؟(6)

این رفتار پسندیده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم الگویی است زیبا برای همه پدران و مادران، تا در ازدواج فرزندان خویش، ابتدا نظر آنان را بخواهند و از اجبار و اکراه فرزندان بپرهیزند که پیامدهای ناگوار بسیار به همراه دارد.

پاسخ فاطمه زهرا علیهاالسلام به خواستگاری علی علیه السلام

مسلّم است که فاطمه خواستگاران بسیاری داشت. گروهی از مهاجران و انصار و بسیاری از ثروتمندان از جمله عبد الرحمن بن عوف که ثروتمندترین مرد منطقه بود از خواستگاران فاطمه علیهاالسلام بودند.(7) اما حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام که شایسته ترین بانوی هستی است به ملاکی جز تقوا و فضیلت، در انتخاب همسر نمی اندیشد؛ از این رو وقتی پدر بزرگوارش نظر او را درباره ازدواج با علی علیه السلام جویا شد. سکوت سراپای فاطمه علیهاالسلام را فرا گرفت و از شرم و حیا هیچ نگفت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم رضایت دخترش را از حالت او دریافت و در حالی که خنده نمکینی بر لبانش نقش بسته بود، علی را از سکوت فاطمه که در حقیقت نشانه رضایت او بود خبر داد.(8)

مراسم عقد

در مراسمی ساده و دور از هر گونه هیاهو و با نیکوترین کلام، خطبه عقد جاری شد و فاطمه علیهاالسلام به همسری علی علیه السلام در آمد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به مردم فرمودند: «شما را گواه می گیرم که من بر طبق سنّت پایدار اسلام فاطمه را همسر او می گردانم. امیدوارم خداوند در بین آن ها مهر و محبّت قرار داده، پراکندگی شان را سامان دهد و این وصلت را برایشان فرخنده گرداند و از لطف خویش به آنان فرزندان پاک و پاکیزه مرحمت فرماید و نسلشان را سبب رحمت و برکت و گنج علم و حکمت و موجب امنیّت ملّت اسلام قرار بدهد. از خداوند برای خود و دخترم و دامادم و شما آمرزش می طلبم». سپس علی علیه السلام نیز خطبه ای ایراد کرد و دوباره پیامبر آنان را دعا کرد و همه آمین گفتند.(9) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم که از پیوند مبارک فاطمه علیهاالسلام و علی علیه السلام موجی از شادی در دلش جاری بود به نزد دختر دل بندش آمد و او را با این جملات تبریک گفت: «دخترم، تو را به عقد مردی در آورده ام که بهترین مردان عالمیان است و تمام امتیازات خوب را داراست. دخترم او اولین کسی است که به من ایمان آورده و با من نماز خوانده در شب هجرتِ من جان بر کف نهاده، در بستر من خوابید و خداوند بر فداکاری او بر من و بر فرشتگان مباهات نمود. او علیّ مرتضی است(10)».

راستی چه کسی غیر از علی بن ابی طالب علیه السلام لیاقت همسری فاطمه زهرا علیهاالسلام را داشت؟ و چه کسی غیر از او می توانست قدر فاطمه علیهاالسلام را بداند؟(11) و چه کسی جز فاطمه(علیهاالسلام) شایسته همسری علی علیه السلام بود؟

جهیزیه فاطمه زهرا علیهاالسلام

حضرت علی علیه السلام درباره جهیزیه حضرت زهرا علیهاالسلام چنین می فرماید: «روزی پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله وسلم به من فرمود: زره خود را به بازار برده، بفروش تا با پول آن وسایل عروسی و جهیزیه ای برای فاطمه تهیّه کنیم. من نیز به دستور پیامبر چنین کرده، بهای آن را به پیامبر تقدیم کردم . پیامبر مقداری از پول را به ابوبکر و سلمان فارسی و بلال داد و فرمود: مقداری اسباب و لوازم یک زندگی ساده رابرای فاطمه تهیّه کنند و مقداری از آن پول را نیز به همسرش امّ سلمه داد که عطر و چیزهای زینتی برای فاطمه خریداری کند. بدین گونه جهیزیه ای ساده تهیه شد که چیزی جز شانزده یا نوزده قلم جنس نبود که فقط شانزده عدد آن اسباب و وسیله ی مختصری یک زندگی کوچک بود. وقتی چشمان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به آن جهاز مختصر افتاد، سرش را به جانب آسمان بلند کرد و فرمود: ظروف و زندگی را بر کسانی که بیشتر خداوند و وسایلشان گلی و سفالین است مبارک گردان».(12)

مهمانی عروسی

روز جمعه فرا رسید. عدّه بسیاری به مهمانی عروسی دعوت شدند و طعام نیکویی فراهم شد که گوشت و نان آن را پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داد و به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روغن و خرما را علی علیه السلام فراهم آورد. پیامبر آستین خود را بالا زد و در پخت غذا همکاری کرد. در آن جشن با شکوه وتاریخی عباس و حمزه، عموهای پیامبر و علی، و عقیل، برادر امیر المؤمنین علیه السلام ، از مهمانان پذیرایی می کردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با دستان مبارک و پر برکت خود، غذا را از دیگ بیرون می آورد. مهمانی عروسی حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام هم مثل مراسم عقد با سادگی و صفا و آرامش انجام گرفت.(13)

شکوهی جاودانه

در پایان مراسم عروسی در خانه ی پیامبر، ایشان فرمودند پارچه ای زیبایی بر زین هموارترین مرکب او انداختند و خود آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم ، دست فاطمه علیهاالسلام را گرفت و او را روی زین استر نشاند و افسار آن را به دست سلمان فارسی، که پیرمردی بود، داد و به زنان و دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار فرمود به آرامی پشت سر مرکب عروس راه بیفتند و به آنان دستور داده بود«سخنی که خدای راناخشنود می کند بر زبان نیاورند» و فقط سپاس خدا را بگویند و بس. بدین سان با صلوات و تکبیر و اشعاری پرمحتوا دختر پیامبر را تا خانه ی بخت بدرقه کردند.(14) سادگی و صفای ازدواج برترین بانوی هستی که افتخار فرزندی بزرگ ترین پیامبر الهی را نیز دارد، شکوهی جاودانه آفرید که تا کرانه های روزگار همه نگاه های حقیقت جو را به تحیّر و تحسین وا می دارد.

دعای پیامبر

نوشته اند بعد از مراسم شادی و سرود خوانی در پایان مراسم، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم خود وارد حجله عروس شد و علی علیه السلام را به آن جا خواند و دست دخترش فاطمه علیهاالسلام را گرفت و در دست علی علیه السلام گذاشت و این چنین دعا کرد: «خداوندا این دو تن، نزد من از همه محبوب ترند. پروردگارا، تو نیز ایشان را دوست بدار و نسل شان را با برکت و فرخنده فرما او از سوی خود محافظتی برایشان بگمار. من این دو و فرزندانشان را از شرّ شیطان در پناه تو قرار می دهم. بارالها، پلیدی را از آنان بزدای و این عروسی و وصلت را برایشان فرخنده ساز».(15)

سفارش های پیامبر به حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام

سه روز پس از عروسی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به خانه ی فاطمه علیهاالسلام آمد و احوال او را جویا شد و از او پرسید: «شوهرت را چگونه یافتی؟» حضرت فاطمه فرمود: «پدر جان شوهرم را بهترین شوهر یافتم، ولی جمعی از زنان قریش نزد من آمدند و به من گفتند: رسول خدا تو را به ازدواج مردی تهی دست در آورده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «سوگند به خدا در خیر خواهی تو کوتاهی نکردم، شوهر تو در تقدّم به اسلام از همه پیش تر است و در علم، از همه عالم تر، و در حلم از همه بردبارتر است».

سپس به حضرت فاطمه علیهاالسلام سفارش کرد: «دخترم شوهر تو نیکو شوهری است درهمه ی امور او را اطاعت کن». و رو به علی علیه السلام کرد و فرمود: «با همسرت مدارا و مهربانی کن».(16)

حضرت علی علیه السلام می گویند: «سوگند به خدا، هیچ گاه او را خشمگین و مجبور به کاری نکردم تا آن زمان که خداوند روح او را به سوی خود قبض کرد، و او نیز هیچ گاه مرا ناراحت نکرد و از من نافرمانی ننمود، و من هر زمان به او نگاه می کردم همه ی اندوه ها و رنج هایم برطرف می شد».(17)

منابع:

1.استاد حسین مظاهری، خانواده در اسلام، قم، انتشارات شفق.

2.اسدالله داستانی، مراسم عروسی و معجزات حضرت زهرا علیهاالسلام ، انتشارات قیام.

3.استاد شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام.

4.حاج شیخ عباس قمی، بیت الاحزان، ترجمه محمد محمدی اشتهارودی، قم، انتشارات ناصر.

5.سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام



حضور رئيس اداره تبليغات اسلامي شهرستان دليجان در روستاي قالهر

رئيس اداره تبليغات اسلامي به همراه امام جمعه و بخشدار شهرستان دليجان در جمع اهالي روستاي قالهر حضور يافتند.

به گزارش روابط عمومي اداره کل تبليغات اسلامي استان مرکزي ،با دعوت خانه قرآني المهدي روستاي قالهر رئيس اداره تبليغات اسلامي ، امام جمعه و بخشدار در روستاي قالهر حضور يافتند و در خصوص مسا ئل فرهنگي تبادل نظر کردند.

حجت الا سلام نيشابوري امام جمعه شهرستان دليجان در اين جلسه در خصوص حضور روحاني و بركات آن در روستا مطالبي را بيان داشت و گفت:مردم روستا بايد زمينه حضور روحاني را فراهم نمايند و بايد براي اسلام و دين خود از هر گونه امكاناتي دريغ نكنند.

رئيس اداره تبليغات اسلامي شهرستان دليجان گفت :خانه قرآني المهدي از خانه هايي است كه فعاليت خوبي را دارد.

وي افزود:اين اداره جهت ساخت خانه عالم آمادگي خود را اعلام مي کند و اين مي طلبد كه اهالي روستا زمين در اختيار اداره بگذارند تا انشاءالله شاهد احداث خانه عالم در اين روستا باشيم



 

پنجمین جلسه بررسی راه کارهای مبارزه با تهاجم فرهنگی(جنگ نرم)


پنجمین جلسه بررسی راه کارهای مبارزه با تهاجم فرهنگی (جنگ نرم) در مورخه ۱۳۹۰/۷/۲۴ در ساعت ۱۸:۳۰ در مکان مسجد جامع روستای قالهر به همت کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف برگزار شد.

پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء به امامت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نیشابوری امام جمعه شهر دلیجان در رابطه با موضوعات ذیل صحبت کردند.

بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگی رونق بخشیدن به مساجد توسط مردم به ویژه جوانان می باشد که برای رونق بخشیدن به مساجد سه نکته باید رعایت شود ۱٫ راه کارهای متخذه توسط ائمه جماعات و قدرت جذب بالای آنها  ۲٫ هیئت امنای مساجد که می توانند با برنامه ریزی، مساجد را آماده بهره برداری برای اقشار مختلف به خصوص جوانان نمایند ۳٫  پایگاه های بسیج و کانون های مساجدمی توانند با برنامه ریزی برای جوانانی که در این مکان ها فعالیت می کنند در جنگ نرم نقش بسزایی داشته باشند. در پایان جلسه امام جمعه شهر دلیجان با اشاره به نزدیکی انتخابات نهمین دوره مجلس

شورای اسلامی خواستار حضور حداکثری مردم در پای صندوق های رای شدند

((اگر کسی بتواند یک ساعت وقت جوان را پرکند بهترین خدمت را به او کرده است))


حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نیشابوری در نشست هیئت امنای کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان مسجد جامع قالهر در مورخه ۱۳۹۰/۷/۲۴ راس ساعت ۲۱ فرمودند: اگر کسی بتواند یک ساعت وقت جوان را پرکند بهترین خدمت را به او کرده است. ایشان اشاره نمودند زمانه بسیار با گذشته متفاوت شده است . زمان ما، وسایل ارتباطی مانند اکنون وجود نداشت اما حالا از طریق ماهواره ، اینترنت، موبایل، و… فیلم های مبتذلی پخش می شود که اگر انسان سالم هم آن را تماشا کند متحول می شود. در ادامه فرمودند: ما از توانایی های خود به نحو احسن استفاده نمی کنیم بایدباهزینه کم، بهترین استفاده را از برنامه های فرهنگی ببریم. در پایان ایشان یاد آور شدند: فرقی که روحانیت شیعه، با روحانیت اهل تسنن دارد این است که، روحانی شیعه توسط مردم اداره می شود ولی روحانی اهل تسنن توسط دولت.