درباره

وب پیش روی شما جاصل تلاش گروه کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عچ) روستای قالهرمی باشد ما تلاش می کنیم تا به بهترین صورت برنامه های فرهنگی هنری روستا راپوشش دهیم اما اگرکاستی وجود دارد شمابزرگواری نموده عفو فرمایید زیرا بزاعت ما بیش ازاین نمی باشد
جستجو
مطالب پيشين
بایگانی مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


مرجع کد و اسکریپت

ابر برچسب ها


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
کانون فرهنگی ، هنری صاحب الزمان (عج) مسجدجامع قالهر

حرکت کاروان عزاداری اعضای کانون فرهنگی قالهر به قم ا مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج) مسجد جامع روستای قالهر از توابع شهرستان دلیجان گفت: همزمان با اربعین سید و سالار شهیدان کاروان عزاداری از این مسجد به سمت حرم مطهر حضرت معصومه(س) در قم به حرکت در آمد.

 

اسماعیل سهرابی، مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج) مسجد جامع روستای قالهر از توابع شهرستان دلیجان به خبرنگار شبستان در اراک گفت: طبق برنامه ریزی های به عمل آمده از روز قبل از اربعین حسینی 350نفر از اعضای این کانون در قالب کاروان غم از مسجد جامع قالهر به سمت حرم مطهر حضرت معصومه(س) به حرکت در آمد.


وی با بیان اینکه حجت الاسلام صلواتی، حجت الاسلام پورطالبی، حجت الاسلام غفوری و حجت الاسلام علم الهدی از سخنرانانی بودند که اعضای کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج) در مسجد اهل البیت(ع)قم از آنان بهره مند شدند، افزود: بیان حوادث و وقایع خاندان امام حسین(ع) نقش حضرت زینب در زنده نگه داشتن قیام عاشورا و هدف از قیام امام حسین(ع) از جمله محورهای سخنرانی ها بود.


سهرابی اظهار کرد: اعضای این کانون در مناسبت های و مراسم مذهبی با حضور گسترده در برنامه هایی که کانون تعبیه کرده عشق و ارادت خود را به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نشان می دهند.


وی ادامه داد: برپایی نماز و اهمیت دادن به این واجب الهی هدف اصلی قیام امام حسین(ع) است که متاسفانه برخی از افراد تا نیمه های شب به عزاداری می پردازند و غافل از هدف واصل دین هستند.


 



بوی کربلا

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد...

 

آنچه درسوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سرخوشید بر آن نیزه خونین می گفت که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت

شیون در کربل

اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید گوییا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست کز اسیران ره شام خبر می آید

کاروان اربعین

آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو در کف خود از برایت نقد جان آورده ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام

 

دل غمین

ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود نگذشت لحظه یی که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمی گرفت در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زنده ام عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود

 

خورشید هامون

ساربانا ز اشتران بگشای بار لحظه ای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین مویه ها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین همطراز آه گردون تا زمین
اشک می ریزد ز چشم کائنات در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار ماند و می ماند به دور روزگار
گر فرات اینجا چو دریا خون گریست نی عجب، خورشید برهامون گریست

 

غوغای غم

بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت به به از این تربت مینو سرشت
ماه اینجا واله و سرگشته است و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
اربعین است اربعین کربلاست هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
گویی از آن خیمه های نیم سوز خود صدای العطش آید هنوز
هرکجا، نقشی ز داغ ماتم است هر چه ریزد اشک در اینجا کم است
باشد از حسرت در اینجا یادها هان به گوش دل شنو فریادها
تا قیامت کربلا ماتم سراست حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست

 

خون پاک

چرا گلزار و گلشن گشته غمناک چرا گریان ز غم روح الامین است
مگر از شام آید کاروانی که صوتش مُحرق قلب حزین است
جهان شد از چه رو کانون ماتم مگر از نو عزای شاه دین است
حسین آن کو به راه حق پرستی چو بابش فرد بی مثل و قرین است
ز هفتاد و دو قربانی که او داد ز یزدان در خور صد آفرین است
نیامد مثل او دیگر به گیتی که بحر عشق را دُرّی ثمین است
ز قتل خویشتن احیای دین کرد از آن رو محیی دین مبین است
وجودش مَفْخَر دین نبی شد جنابش خاتم دین را نگین است
خدا بر خون پاکت خون بها شد کسی را جز تو کی قدری چنین است

 

سوز دل

بسوز ای دل که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت سراسر درسْ بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل ها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است

 

محراب محبت

باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز روشن از داغ تو ظلمت کده ماست حسین
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین
گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک رقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین
دامن از شوق تمنّای تو، گلزار صفا سینه از آتش سودای تو سیناست حسین
راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین
گر نه خون تو ثمر داد به میدان بلا این همه شور شهادت به چه معناست حسین
تا به محراب محبت تو امامی، پیداست خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین
غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال قطره در قطره خونت همه دریاست حسین

 

ارمغان کربل

دیده خونبار دارد آسمان کربلا هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی ست تشنه کامی ها به دشتِ بیکران کربلا
باغبان می داند و گلچین، که از سوز عطش می رود بر بادْ هر گل در خزانِ کربلا
از گلویِ نازکِ مرغ چمن خون می چکد بر فرازِ باغ و دستِ باغبان کربلا
سرپناهش جای گل، خار مغیلان می شود عندلیب خسته بی آشیان کربلا
می کندجا بر فراز نی ز بیداد زمان مِهر و ماه و اخترانِ آسمانِ کربلا
از برای دردِ بی درمان بیماران عشق تربت خونِ خدا شد ارمغان کربلا
همچو «رودی» دامن از اشک بصر دریا کند هر که می جوید خبر از داستان کربلا

 

آیینه

آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید

خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید

بر دوست همان روز که با حنجره ی خون

گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید

شد کرب و بلا کعبه ی تو، حج تو مقبول

گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید

ای معجزه ی سرخ به ایثار تو سوگند

تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید

 

لاله های غصّه

باز عاشوراییان پیدا شدند باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونین تر شود لاله های غصه رنگین تر شود
بلبل اینجا ناله ها سر می کند لاله اینجا چشم هاتر می کند
اربعین غصه های گل کجاست اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد اربعین، فریاد احساست چه شد
اربعین از نینوای خون بگو اربعین از اعتلای خون بگو
هان بگو از عشق، از معنای دین وصف عباس آن مراد مومنین
ما فدای عشق بی آلایش ات ما به قربان تمام خواهشت
تو مراد عشق بی پایان شدی قبله گاه و معبد پاکان شدی

 

غروب آتشین

صد نوا خیزد ز نای نینوایت یا حسین نغمه های عشق باشد در نوایت یا حسین
می زند آتش به قلب دوستانت دم به دم داستان جانگداز کربلایت یا حسین
زد شرر بر قلب خونین تو در دشت بلا داغ مرگ اکبر گلگون قبایت یا حسین
جان فدا کردی به راه مکتب آزادگی جان هر آزاده ای گردد فدایت یا حسین
من چه در وصف تو گویم، ای شهید حق که هست خون بهای خون تو خون خدایت یا حسین
کی شود ریزه خورخوان خوانین، آن که هست ریزه خوار خوان احسان و عطایت یا حسین
بس که مشتاق حریم با صفایت گشته ام پر زند مرغ دل من در هوایت یا حسین
در غروب آتشین دشمن پی غارتگری زد شرر از ظلم و کین بر خیمه هایت یا حسین

محسن حافظی

خون به

چون تیر عشق جا به کمان بلا کند اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند
در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست احباب را به بندبلا مبتلا کند
بیگانه را تحمل بار نیاز نیست معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند
تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق با دوست کی معامله کربلا کند
یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند
آری کسی که کشته او این بود سزاست خود را اگر به کشته خود خون بها کند
باللّه اگر نبود خدا خون بهای او عالم نبود در خورِ نعلین پای او

 

محشر

ای برافروخته از عشق رخت اختر ما خاطراتی است ز دریای غمت دفتر ما
از سرت بر سر نی سرّ خدا سر می زد ای حسین ای اثر بندگی ات بر سر ما
آتشی بر دل هر خشک وتر انداخته است ماجرای لب خشک تو و چشم تر ما
ز شهیدان به خون خفته کویت ما راست خاطراتی که نخواهد رود از خاطر ما
کاش می سوختم از سوز غمت تا شاید ببرد باد به صحرای تو خاکستر ما
به سراپای تو ای مظهر ایثار قسم که غمت شعله فکنده است ز پا تا سر ما
دیگران را غم محشر بود و ما را نیست چون که آغاز به نام تو شود محشر ما
سر پرواز به کویت همه داریم ولی بسته اند ای پسر فاطمه بال و پر ما

 

رسید اربعین

باز دلم خون شد و چشمم گریست

آنکه درین روز چون من نیست کیست؟

باز دگر باره رسید اربعین

جوش زند خون حسین از زمین

غرق تلاطم شده بحر محیط

یک سره درد است بساط بَسیط

شد چهلم روز عزای حسین

جان جهان باد فدای حسین

 

مهرگی

خار غم نیست که در کرب و بلا می روید گل درد است که از دشت وفا می روید
می خلد خار مِحَن پای دلم را که هنوز گل اندوه ز باغ دل ما می روید
یادگار غم هفتاد و دو تن لاله رخ است این همه لاله که در کرب و بلا می روید
لاله را با گل افسرده سر و کاری نیست این گل از تربت ارباب صفا می روید
تا چه حد در دل تو عشق خدا بود حسین که ز خاک تو گل عشق خدا می روید
شوق جانبازی اگر در دل تو راه نداشت پس ز خاک تو گل شوق چرا می روید
نی در آن بادیه از آن به نوا سرگرم است که به جای گل از این دشت بلا می روید
با ولای علی و آل چو «پروانه» بسوز که ز خاک من و تو مهرِ گیا می روید

 

قطره ای از سبوی حسین

آبروی ما بود از آبرویت یا حسین سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین
در گلستان وفا در جست و جو سرگشته ایم تا به وجد آییم ما یک دم ز بویت یا حسین
ما همه دیوانگان وادی عشق توییم کاین چنین برخاست از ما «های و هو»یت یا حسین
ای که عالم جملگی مست تمنای تواند قطره ای در جام ما ریز از سبویت یا حسین
این دل سرگشته ما را به لطفت دست گیر تا به کام خود رسد از جست و جویت یا حسین
عاشقان کربلا در حیرتند ای شاه دین تا ببینند از نگاه عشق، رویت یا حسین
گرچه عاشق گشته بر اوصاف ناب تو، رسول لیک باشد آرزویش، گفت و گویت یا حسین

 

نی نو

مانند نوی نوای تو را مشق می کنند قومی که نینوای تو را مشق می کنند
قومی که در سکوت غریبانه این چنین تکلیف آشنای تو را مشق می کنند
با آن که از تمام جهت ندبه می وزد هر شب فقط دعای تو را مشق می کنند
حتی کبوتران حرم، چشم در رهت هر جمعه ردِّ پای تو را مشق می کنند
مردان آب در شب گهواره های رنج بی تاب،های های تو را مشق می کنند
تا بانگ دسته های عزادار می رسد

 



 

8

دردیدارمسئولین شهرستان دلیجان از روستای قالهر که درشب پنج شنبه مورخ 14/10/1390 انجام گردید ابتدا اسماعیل سهرابی ضمن عرض خیرمقدم به مسدولان وآرزوی توفیق روزافزون برای آنان درانجام امورمحوله گزارش کاملی ازبرنامه های فرهنگی کانون صاحب الزمان (عج) ارائه نمود اسماعیل سهرابی یکی ازدلایل موفقیت کانون راهمدلی میان مسئولین فرهنگی شهرستان باکانون دانست ایشان اشاره نمودند که البته باید متذکر شوم دبیرخانه امورمساجداستان مرکزی نیز بسیارتوجه ویژه ای به این کانون دارد ولازم است درهمین جا ازجناب حجت الاسلام ذولفقاری بطور ویژه تقدیر به عمل آید زیرااگر توجهات وراهنماییهای دبیرخانه نبود مانمی توانستیم هیچ موفقیتی کسب نماییم.

سپس آقای احمدثانی ریس شورای اسلامی روستا ضمن خیرمقدم به مسئولین شهرستان ازمشکلات روستا گفت ایشان با اشاره به نبود خانه عالم در روستا خاستار پیگیری مسدولین مربوطه شدوازکانون فرهنگی بدلیل اجرای برنامه های موثرفرهنگی تشکرنمود. احمدثانی به ویژه ازمسئول کانون بدلیل تلاش وکوشش فراوان دربرگزاری مراسمهای مختلف تشکر کرد.

سپس حجت الاسلام والمسلمی علی ابرتبار مسئول اداره تبلیغات اسلامی دلیجان دربیاناتی ازتلاشهای کانون درزمینه اجرای برنامه های فرهنگی ومذهبی تشکر کرد . ایشان بیان نمودند کانون فرهنگی قالهر تعامل خوبی باروحانیون اعزامی این اداره دارد آقای علی اکبرتبار آمادگی اداره تبلیغات را برای احداث خانه عالم درقالهر اعلان نمود.. ایشان فرمودند دریک سالی که خانه قرآن المهدی (عج) به مدیریت اسماعیل سهرابی در قالهرفعالیت خود را آغازنموده است فعالیت آن درسطح عالی بوده وما ازآن راضی هستیم

درادامه مراسم آقای آزادفرماندارشهرستان دلیجان بااشاره به بعضی ازبرنامه های اجراشده درطول سال برای رفاه اهالی فرمودماتمام تلاش خودرابرای حل مشکلات انجام می دهیم وامیدواریم موردقبول خداوندقرارگیرد

آقای احمدآزادفرمانداردلیجان درادامه فرمودند این روستا بحمدالله کانون فرهنگی موفقی دارد وآقای سهرابی الحمدالله بسیارکوشا وفعال هستند و وجودیک روحانی در روستا می نواند این فعالیتها راچندبرابرکند.

آقای آزاد درادامه اشاره نمودند باشناختی که من ازحجت الاسلام ذولفقاری مسئول دبیرخانه امورمساجد دارم این شاء الله تلاشها برای رونق کانونهای مساجداستان مرکزی مخصوصا کانون فعالی مانند کانون صاحب الزمان (عج) قالهر بیشتر می گردد.

ایشان درادامه به نزدیکی انتخابات مجلس شورای اسلامی اشاره نمودند وازمردم خواستندضمن شرکت درانتخابات به اصلح رای بدهند وقبل ازنوشتن رای فردی راکه می خواهند به آن رای دهند بشناسند

آقای آزاد گفت دراین مرحله ازانتخابات جمعا 26 نفر ازحوزه های انتخابی دلیجان ومحلات ثبت نام نموده اند که 10 نفر حوزه انتخاباتی دلیجان و16 نفر حوزه انتخاباتی محلات هستند این شاء الله بعداز اینکه مراحل اداری وگزینش تمام شد وتبلیغات شروع شد نماینده موردنظر خودرابشناسید وسپس در روز12 اسفند همه درانتخابات شرکت نمایید

درپایان مراسم حجت الاسلام نجفی مسئول طرح زکات کمیته امداد امام خمینی دلیجان به مسئله ذکات دراسلام اشاره نمودند وازاهالی خواستند تا ذکاتهای خود را دراختیارکمیته امداد قرار دهند ایشان به گوشه ای ازفعالیتهای کمیته امداد اشاره نمودند واز کانون مسجد خواستند تادانش آموزان خود را ازفواید پرداخت ذکات آگاه نمایند وی درادامه گفت که هرچقدر ازسوی روستا ذکات پرداخت شود دوبرابر مبلغ مذکور در روستا هزینه می گردد.

درپایان اسماعیل سهرابی ازمیهمانان تشکرنمود وگفت به یاری خداوندمتعال در روزاربعین آقا اباعبدالله الحسین درشهر قم ودرکنار مزجع شریف بی بی فاطمه معصومه (س) گوشه ای ازفعالیت این کانون راخواهیم دید.



نور
نور افشاندي بر اين ويرانه منزل با سرت
دخترت را گو كجا جا مانده بابا پيكرت

نوازش
براي ديدن قدري نوازش
من هر شب خواب مي بينم پدر جان
سپر
هر كجا دشمنت جسارت كرد
عمه ام زودتر سپر مي شد
 
 
رباعي و دوبيتي

بابا
چه سازم من به حالِ زارم عمه
ز جورِ دشمنان بيمارم عمه
بگو با بچه هاي شهر طعنه
كه من باباي خوبي دارم عمه
شفا
زند پر مرغ روحم در هوايش
هواي مرقد و صحن و سرايش
شفاي قلبِ مجروحم رقيه است
فداي آن ضريح با صفايش
دردانه
چو زينب خواهرم تنها رقيه است
يكي دردانه بي همتا رقيه است
بگريم تا كنم او را نظاره
شبيه مادرم زهرا رقيه است

 


اشعار عروضي

ناقه
ما كجا و كربلا و اشك چون هامون كجا
شهر شام و سوز و آه و اين دلِ مجنون كجا
كنج ويرانه شده خلوتگه غم هاي من
من كجا و اين دلِ افسرده و محزون كجا
دختر شاه شهانم شه پرِ عشقِ حسين
ضربه هاي تازيانه جسمِ درد افزون كجا
خانه يما قبله ي اهلِ ‌صفا بودش ولي
اين خرابه، مجلس نامحرم و افسون كجا
يك شب از ناقه به صحراي جفا افتاده ام
پاي بي جان، جسم لرزان، سيليِ ملعون كجا
با نگاه قطره خوني من پريشان مي شدم
بر سر ني ديدن رأس عمو گلگو كجا
من به دامان پدر هر شب به ناز و غمزه ها
چشم تار و دست زخمي، اين سرِ پر خون كجا
مي شوم آماده با باباي خود راهي شوم
اي پدر گوشم به فرمانت بگو اكنون كجا
رقيه جان
دست من و نگاه من سوي شما رقيه جان
شوق زيارتت شده درد و دوا رقيه جان
نوگل هاشمي نسب بنتِ حسين فاطمه
معرفتي ز جودِ خود كن تو عطا رقيه جان
* * *
خاكِ رهت براي من مشت طلا رقيه جان
دلِ خريدار مرا بده جلا رقيه جان
بخشش تو نيازِ من طفلِ عزيزِ نازِ من
روي جواز من بزن مهرِ ادا رقيه جان
* * *
فاطمه ي كوچكي و پر از صفا رقيه جان
بده كمي به روحِ‌من درس‌ِ وفا رقيه جان
دو دست كودكانه ات گره گشاي مشكلم
به هر كجا روم زنم تو را صدا رقيه جان
پرسش
امشب در اينجا شام هجراني سحر شد
مهمان طفل دختري رأسِ پدر شد
او بوسه بر لب هاي خونيِ پدر زد
بر جان عمه او دو صد باره شرر زد
سر پرسد از دختر چرا روي تو نيلي
دختر بگويد دشمنت با ضربِ سيلي
سر پرسد از او علت قدِ خميده
دختر بپرسد كي تو را از تن بريده
دختر بگويد اي پدر با من سفر كن
بي من مرو از رفتنت قدري حذر كن
سر گويد آخر دخترم وقتِ وصال است
روح تو پرپر مي زند در فكرِ بال است
بابا بگويد مادري پهلو شكسته
در انتظارت بر درِ جنت نشسته
برخيز و بابا اين خرابه منزلت نيست
جايي براي گفتن دردِ دلت نيست
آنجا خودم شانه كنم موي تو بابا
بوسه زنم بر نيليِ روي تو بابا
پر زد رقيه شد خرابه نيمه ي شب
جسم رقيه آتشي بر جانِ زينب
قطره
بر طاق جنّان حك شده سيماي رقيه
خوريد كمي از رخ زيباي رقيه
مهتاب كه شبها دل عالم بربايد
يك نور ز رخسارِ دل آراي رقيه
دل در حرمش سجده كنان حلقه به گوش است
چون منتظرِ بخشش فرداي رقيه
گر هر دو جهان ابر شوند اشك بريزند
يك قطره ز هر آبله ي پاي رقيه
من كس نگذارم به دلم پاي گذارد
زيرا كه حريم دلِ من جاي رقيه
گر سبزترين ارض خدا را كه ببيني
آراسته با سبزي ديباي رقيه
او راه رود اهلِ حرم مستِ نظاره
اين اشكِ حسين از قد و بالاي رقيه
هر كرده ي او آيينه ي حضرت زهرا
اين وجه شرر بر دلِ باباي رقيه
با اين كه غم كرب و بلا سخت گران است
سنگين تر از آن ناله و غم هاي رقيه
هر انس و ملك تشنه ي يك خنده ز رويش
روح همگان صفحه ي سوداي رقيه