درباره

وب پیش روی شما جاصل تلاش گروه کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عچ) روستای قالهرمی باشد ما تلاش می کنیم تا به بهترین صورت برنامه های فرهنگی هنری روستا راپوشش دهیم اما اگرکاستی وجود دارد شمابزرگواری نموده عفو فرمایید زیرا بزاعت ما بیش ازاین نمی باشد
جستجو
مطالب پيشين
بایگانی مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 218
بازدید کل : 14477
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


مرجع کد و اسکریپت

ابر برچسب ها


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
کانون فرهنگی ، هنری صاحب الزمان (عج) مسجدجامع قالهر

  مراسم محنوی اعتکاف امسال نیز مانند سالهای گذشته باهماهنگی کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عج) روستای قالهر باحضور بیش از 30 نفراز خواهران روستا برگزار گردید

این مراسم معنوی بعداز جشن میلاد امام علی ح درمسجدچامع قالهرباجضور بیش از30 نفر ازخواهران آغاز گردید.

درمراسم جشن میلاد امیرالمومنین برنامه های متعددی ازسوی کانون قالهر ازجمله اجرای سرود اهدای جایزه اجرای مقاله و... برگزارشد

دراین مراسم ازمداحی برادران توحیدی ومهدیزاده وفلاح استفاده شد.

سپس باخروج اهالی که به مراسم جشن آمده بودند مراسم اعتکاف آغازگردید..

 

n.

 

درشب دوم اعتکاف مراسم معنوی دعای کمیل برگزارشد. دراین مراسم اهالی جضورچشمگیری داشتند . 

 

اما باطلوع فجر روزجمعه وبعدازاقامه نماز صبح طنین روجبخش دعای ندبه که به درخواست اهالی ازبلندگوی مسجدپخش می شد حال وهوای روستا راعوض کرد بعضی ازاهالی که درمزارع مشغول چیدن گل محمدی بودند با زمزمه یابن الحسن اشک می ریختند وزیرلب دعای ندبه رازمزمه می کردند.

اما این بار حال وهوای داخل مسجد هم به گونه دیگری بود هیچ گونه ای رانمی یافتی که ازاشک خیس نباشد . 

 

 

درشب  وفات حضرت زینب سالارقافله کربلا مراسم سوگواری وعزاداری درمسجدجامع قالهر باحضور اهالی واعضای کانون فرهنگی هنری برپاشد ومداحان درمدح حضرت زینب واز رشادت وشجاعت این بانوی گرامی خواندند ومردم عاشق امام حسین (ع) اشک ریختند وآرزو کردند که زودتر آقا امام زمان (عج) بیایندوانتقام شهدای کربلا رابگیرند. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



پانزدهم رجب‌المرجب، رحلت جان‌سوز عقیله ‌بنی‌هاشم، بنت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه الزهرا(س)،‌اخت الحسین(ع)، شیر زن کربلا، عمه جلیله سادات، ام‌المصائب، حضرت زینب الکبری(س) را محضر مقدس و منور حجت بن الحسن عسکری(عج) و تمامی شیعیان و محبان آن بانوی مکرمه تسلیت و تعزیت عرض می‌کنیم.

حضرت سجاد، زین‌العابدین(ع) فرمود: «عمه‌ام حضرت زینب کبری(س) با این همه مصیبت و ماتم وارده از کربلا، هیچ‌گاه نوافلش را ترک نکرد».

در روایت‌های معتبر آمده است که امام حسین(ع) برای وداع نزد حضرت زینب کبری(س) آمد و فرمود: «ای خواهر! مرا در نماز شب فراموش نکن».

امام سجاد(ع) می‌فرماید: عمه‌ام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام، هم فرایض و هم نوافل خود را به‌جا می‌آورد و غفلت نمی‌کرد. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگى، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده؛ زیرا عمه‌ا‌م سهمیه یک گرده نانِ هر روز خود را به کودکان می‌داد.

 

 

 

گفتار مجرى

آوازه کمال، زهد،‌عرفان و پاک‌دامنی تو در همه عالم اسلام پیچیده بود، آن‌قدر که تو را نه با نام که با لقب‌هایت می‌شناختند.

تجلی گونه‌گون صفت‌های تو چون صدف، گوهر ذاتت را در میان گرفته بود.

مردم در حافظه تاریخی خود جز مادرت زهرا(س)، کسی را چون تو نمی‌یافتند. ازاین‌رو، تو را صدیقه صغری می‌گفتند تا فاصله و منزلت میان معلم و شاگرد، مادر و دختر، باغبان و گل معلوم باشد و محفوظ بماند.[45]

عبادت و عرفان زینب

امام حسین(ع) با آن مقام، هنگام وداع آخر به زینب کبری(س) فرمود: «خواهرم! در نماز شب مرا فراموش نکن».[46]

از امام سجاد(ع) نیز چنین نقل شده است:‌

همانا عمه‌ام همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول حرکت از کوفه به شام ایستاده به جای آورد و در برخی منزل‌ها به سبب گرسنگی و ضعفی که بر وی عارض شده بود، نماز را نشسته خواند... .[47]

محمدجواد مغنیه، نویسنده معروف لبنانی درباره ایمان و عرفان حضرت زینب(س) می‌نویسد: «ایمان زینب، همچون ایمان رسول خدا(ص) بود. این سخن را از روی مبالغه نمی‌گویم؛ چه دلیلی بهتر از اینکه آن حضرت در شب یازدهم محرّم نماز شب خود را ترک نکرد».[48]

عفت زینب

علامه مامقانی می‌گوید: «زینب در حجاب و عفت یگانه دوران بود. در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، هیچ‌کس از مردان، او را ندیده بود».[49]

محمدحسین سابقی گوید:

زینب در حجاب و عفاف به مرحله‌ای رسیده بود که هیچ‌گاه همسایه‌ها صدای او را نشنیده بودند و شخصی او را ندیده بود. آن بانو هرگاه مردم به خواب می‌رفتند و شب‌همه جا را فرا می‌گرفت، برای زیارت جدش پیامبر از خانه خارج می‌شد.[50]

یحیی مازنی گوید: «من در مدینه مدت بسیاری همسایه حضرت علی(ع) بودم، ولی به خدا سوگند هرگز زینب(س) را ندیدم و صدای او را هم نشنیدم».[51]

سخاوت در خردسالى

روزی حضرت علی(ع) میهمانی همراه خود به منزل آورده بود. آن‌گاه به حضرت زهرا(س) فرمود: «در خانه برای مهمان چه داری»؟‌پاسخ داد: «یا على! یک گرده نان در خانه هست که آن را برای دخترم زینب گذارده‌ام.» زینب(س) با اینکه چهار سال بیشتر نداشت،‌همین‌که این سخن را از مادرش شنید و در جای خود هنوز کامل به خواب نرفته بود، گفت: «مادر جان! نان را برای میهمان ببرید».[52]

خطبه حضرت زینب(س) در شام، معجزه ولایت

ایراد یک خطبه کامل، با فصاحت و بلاغت، نوعی هنر به شمار می‌آید. البته در این میان شرایطی را نیز باید در نظر گرفت:

1.‌وضع و حال خطیب

زینب کبری(س) سخت افسرده و خسته و آزرده است. او در راه طولانی کوفه تا شام زحمت‌ها و مشقت‌های اداره زنان و کودکان اسیر را تحمل می‌کرد و صحنه‌های دل‌خراش و خون‌بار کربلا در نظرش مجسم می‌شد.

2. شنوندگان مجلس خطابه

تعدادی از حضار مجلس یزید،‌حضرت زینب(س) را می‌شناختند و آنها همان جنایت‌کارانی هستند که فاجعه عاشورا را به وجود آورده‌اند. گروهی هم زینب(س) و همراهانش را عده‌ای خارجی می‌دانستند که مردان آنها در برابر حکومت اسلامی خروج کرده و کشته شده‌اند.

3. وضع مجلس خطابه

مجلس یزید، مجلس شراب و قمار و جشن پیروزی است. مجلس تبریک و تهنیت به یزید و اهانت و جسارت به خاندان پیامبر است. مجلس بی‌اعتنایی به مقدسات اسلام است.

حال،‌ایراد آن خطابه پرشور از حضرت زینب(س) در چنین مجلسی جز معجزه ولایت چه می‌تواند باشد.[53]

علاقه و محبت حضرت زینب(س) به امام حسین(ع)

سه روز از ازدواج حضرت زینب(س) و عبدالله جعفر گذشته بود، علی(ع) برای باخبر شدن از حال دخترش وارد خانه او می‌شود، زینب(س) را در حال گریستن می‌بیند. می‌پرسد: «دخترم مگر از این وصلت ناراحت هستى؟»

حضرت زینب(س) پاسخ می‌دهد: نه.

علی(ع) می‌پرسد: «پس چرا می‌گریى؟»

زینب(س) می‌گوید: سه روز است که حسینم را که جان و روحم با او پیوسته است،‌ندیده‌ام و دلم برایش می‌تپد.

علی(ع) به خانه می‌رود تا محبوب زینب(س) را نزد خواهرش ببرد. می‌بیند حسین(ع) در صحن خانه زارزار می‌گرید و قدم می‌زند. می‌پرسد: عزیزم، علت بی‌تابی‌ات چیست؟

امام حسین(ع) پاسخ می‌دهد: سه روز است که مونسم، زینب(س) عزیز را که جای مادر من است،‌ندیده‌ام و دلم نزد اوست.[54]

روزی حضرت زهرا(س)‌به پدر بزرگوارش گفت: «محبت دخترم زینب به حسین بی‌نهایت است، که بی‌دیدار حسین آرام نمی‌گیرد. اگر بوی حسین را نشنود، قالب تهی می‌کند.» وقتی رسول خدا(ص) این سخن را شنید، آه دردناکی کشید و اشک بر گونه‌هایش سرازیر شد و فرمود: «دخترم! این دختر (زینب) با هزار سختی به انواع بلاها گرفتار خواهد شد».[55]

 

 

 

چراغ راه

مقام معظم رهبری درباره عظمت و والایی حضرت زینب(س) و مدیریت بحران آن بانوی بزرگ می‌فرماید:

ارزش و عظمت زینب کبری(س) به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. .... زینب زنی نبود که از علم و معرفت بی‌بهره باشد. بالاترین علم‌ها و برترین و صاف‌ترین معرفت‌ها در دست او بود. در آن ساعت‌های بحرانی که قوی‌ترین انسان‌ها نمی‌توانند بفهمند چه باید بکنند‌‌،‌او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسین بن علی(ع) هم که دنیا ظلمانی شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسان‌های تاریخ بشریت یعنی پیامبران می‌توانند به آنجا برسند.[56]

 

 

 

 

نکته‌ها

هنگامی که عون و محمد، دو فرزند حضرت زینب(س) در روز عاشورا به شهادت رسیدند و امام حسین(ع) پیکر آنها را به خیمه‌گاه آورد، زینب(س) از خیمه خود بیرون نیامد، ولی هنگامی که پیکر علی‌اکبر را آوردند، از خیمه بیرون آمد و ناله‌ها کرد. این رفتار حضرت زینب(س)، نکته‌هایی در بر دارد:

1. کسی که در راه خدا و دوستی او با خلوص کاری انجام می‌دهد، آن را نمی‌بیند. اینجا هم زینب کبری(س) با آنکه دو نور دیده‌اش را از دست داده است، هرگز نامی از آنان نمی‌برد.

2. کریم، بی‌منت کرم می‌کند و لئیم، پول سیاهی را با هزار منت می دهد. آن‌که کریم است، بهترین و گرامی‌ترین چیزها را با شرم می‌دهد، زینب(س) هم با اینکه دو دلبندش فدا شده بودند، هنوز هم خود را شرمنده حسین(ع) می‌داند.[57]

چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست

 

 

 

 

که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم

 

 

 

 

 

 

وقتی حضرت زینب(س) سر مبارک برادر را روی نیزه دید، فرمود: «ای ماه شب نخست که کمال نورانیت را تمام نکرده! دستخوش ستم جنایت‌کاران گشتى، دشمن، خسوف تو را به غروب نور تو پایان داد».

حضرت زینب(س) سر برادر را به ماه شب اول تشبیه می‌کند تا بگوید:

الف) ‌همان‌گونه که ماه شب اول، انگشت‌نمای نظاره‌کنندگان است، تو نیز چون ماه در دیده‌ها جای گرفتى.

ب) همان‌گونه که ماه شب اول زود غروب می‌کند، تو هم ای ماه من! زود از آسمانِ انسانیت غروب کردى.

ج)‌هنگام خسوف نور سیمگون ماه از دیدگان مستور می‌شود، تو هم ای سر مقدس! با یک شب در تنور خاکستر ماندن چون ماه گرفته می‌مانى.[58]

 

لقب‌های حضرت زینب(س): عالمه غیر معلمه: دانای نیاموخته، نائبة ‌‌الزهرا:‌جانشین حضرت زهرا(س)، نائبة الحسین: جانشین‌امام حسین(ع)، ملیکة الدنیا: ملکه دنیا، عقیلة النساء: خردمند بانوان، کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد(ع)، سیدة العقائل: سرور زنان خردمند، سلالة الولایة: فشرده و چکیده ولایت، ولیدة الفصاحة: زاده شیواسخنى، عابدة آل على: پارسای خاندان على، محبوبة المصطفى: محبوب حضرت رسول، بطلة الکربلاء: قهرمان کربلا، امنیة الله: امانت‌دار الهی و...[59]

حضرت زینب(س) در مدت عمر شریفش، هفت مسافرت کرد که فقط در سفر اول آسوده خاطر و در کمال خوشی بود و آن، وقتی بود که امیرالمؤمنین از مدینه به قصد کوفه حرکت فرمود که این بانوی بزرگوار در رکاب پدرش بود.[60]

 

 

 

زلال قلم

برای زینب می‌نویسم

دکتر محمدرضا سنگرى

برای تو می‌نویسم، ای زینب! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت! ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه می‌توان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است.

چه کسی را می‌توان یافت که در هنگام توهین، در های‌وهوی کشنده انبوه مردمان، در کوچه‌های تهمت و تحقیر، در خنده‌های شوم پلیدان، آرام و بی‌هراس این‌گونه پرصلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلب‌های سخت خفتگان، چون آتشی مذاب جاری کند.

کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایى،‌هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد.

خدایا چگونه باور کنم، چگونه می‌توانم شانه‌های ظریفی را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه، ایستاده ببینم؟

زینب(س) آیه‌های توانایی انسان را نوشت و سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.[61]

بانوی ادب و شجاعت

سیدمهدی شجاعی

اگر اوج مقام زن،‌رسیدن به مرتبه مردانگی بود، می‌گفتیم زینب(س) اوج مردانگی است، ولی چنین نیست. آسمان پرواز این دو متفاوت است. تضاد نیست، رقابت نیست، اما تفاوت هست.

عالم زنان نیز چون عالم مردان،‌آسمانی دارد،‌خورشیدی دارد، ماهی و ستارگانى.

خورشید این آسمان، بی‌تردید زهرا(س) و ماه این آسمان، زینب(س) است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید، ‌در آسمان تیره جهان درخشید تا سیر، بی‌جهت؛ طریق، تاریک و راه، بی‌رهرو نماند.

بیان شخصیت حضرت زینب(س) دفتری می‌خواهد به وسعت گیتی و مرکبی به میزان دریا.

مادرى، اوج مقام زنانگی است و زینب(س) صدرنشین مرتبه مادرى است.

زینب(س) دو فرزند داشت به نام عون و محمد، که هر دو را به میدان کربلا آورده است. این اگرچه ایثار همه دارایی زینب(س) است، ولی همه مسئله این نیست.

زینب(س) در عاشورا مادر همه جوانان است و تیمارگر همه مجروحان و غم‌خوار همه کشتگان. وقتی علی‌اکبر(ع) از اسب به زمین می‌افتد، زینب(س) است که ماتم می‌گیرد و با فریاد مادر مادر! خود را بر جنازه او می‌افکند و اشک مادرانه می‌افشاند.

وقتی قاسم دلاور، فرزند امام حسن(ع)، با خاک آشنا می‌شود، نخستین سایه مهر که بر بالای خویش گسترده می‌بیند، مهربانی زینب(س) است و نخستین زلال کوثری که با گونه خویش می‌چشد،‌اشک حیات‌آفرین زینب(س) است.

نوجوان و کودکی که در خاک کربلا به خون می‌غلتد، زینب(س) را مادرانه بالای سر خویش می‌بیند و آخرین ره‌توشه مهر را برای سفر از او می‌ستاند.

اکنون دو نوجوان، دو سرو، دو صنوبر، دو ماهی بر خاک می‌تپند، ولی حضور هیچ دست مادرانه‌ای را حس نمی‌کنند تا غبار از چشم‌هایشان بستُرَد و خون از چهره‌هایشان کنار بزند.

شگفتا! زینب(س) حاضر، زینب(س) ناظر، زینب(س) مادر کجاست؟ ‌مگر ندیده است فرو افتادن این دو نخل را؟ چرا مادرى نمی‌کند؟‌چرا رخ نمی‌نماید؟ چرا چهره نشان نمی‌دهد؟

مگر کیستند این دو جوان؟ مگر صحابی نیستند؟ مگر هاشمی نیستند؟‌پس کجایی زینب(س)؟

این هر دو جوانان منند؛ عون و محمد‌‌ند، ‌دو هدیه ناقابل به پیشگاه برادر، به درگاه امام، ‌امام برادر. آدم هدیه را که به رخ نمی‌کشد. به دنبال قربانی ناقابلش که ضجه و مویه نمی‌‌کند. من مادر همه هستم.

شرط ادب نیست به دنبال این دو پیشکش کوچک، دل برادر را سوزاندن و او را برانگیختن.

نه، شرط ادب نیست حضور یافتن و از حال و روز قربانی خود پرسیدن.

عجبا! ادب هنوز با کلاس درس تو فاصله دارد. تو عالی‌ترین مربی ادبی و فرهنگ ادب، واژه‌هایش را زینب(س) از تو وام می‌گیرد.

تو نیامدی اما ببین! از شکاف این خیمه‌ها نگاه کن. ببین برادر هدیه‌هایت را در آغوش می‌فشرد. ببین! با اشک‌هایش چگونه غبار از چهره جوانانت می‌شوید.

این ترنم لطیف و پدرانه حسین(ع) را حتماً در گوش جوانانت می‌شنوی که:

«پسر عزیزم! دردانه‌ام! پاره جگرم!»

 

 

 

آبروی صبورى

سمیه سادات منصورى

آن روز که در سایه‌سار بلند شکیبایی‌ات، درد تکیه زد و غم صبورترین شانه و مطمئن‌ترین قلب را در ازدحام خون و عطش و تازیانه یافت، ما به توانایی «زن» ایمان آوردیم و اندیشه بی‌بنیاد «ضعیف‌انگاری» زن را بر همه کج‌اندیشان آوار دیدیم.

آن روز که از ساحل گودال گذشتی و موج متلاطم خون تا ابدیت دامن می‌گسترد، هیچ‌کس تو را شکسته ندید. آنان که حماقت خویش را راست ایستاده بودند و فرو شکستنت را انتظار می‌کشیدند، زنی را دیدند که راست‌قامت می‌دوید؛ اگر هم خم می‌شود، برای بوسه وداع بر حلقومی بریده و نشاندن پیکری است، 360 زخم‌خورده در مقابل چشم‌های خدا که: «خدایا قربانی آل محمد(ص) را بپذیر!»

در آفتابی‌ترین مشرق هستی گودال قتلگاه هیچ‌کس افول صبوری زینب(س) را ندید. هیچ‌کس در آن لحظه که همه هستی می‌شکست و همه ذرات می‌گریستند و پشت آسمان خمیده‌تر می‌شد، ضعف در سیمای حضرت زینب(س) ندید. آنگاه نیز که در حریق حرم، کودکان سرگشته را به آغوش می‌کشید، تردید و تشویش حتی دمی به حرم امن قلبش راه نیافت.

با چهره غبارآلود، پس از سه روز عطش و گرسنگى،‌از دشت لاله‌رنگ آتش‌خیز گذشت، ولی هنگام عبور از انبوه لاله‌های پرپر، هیچ‌کس باغبان بزرگ دشت را به گل چیدن ندید و گرچه انبوه گلبرگ‌های پرپری که زیر سم پاییز له می‌شدند، جانش را شعله‌ور می‌کرد، کسی گلبرگ روحش را پریشان و بازیچه ندید. از کربلا تا کوفه، آسمان دمی بی‌چرخش تازیانه و غوغای تمسخر فاتحان زبون کربلا نبود و زینب(س) که بازوان تازیانه خورده مادر را تجربه می‌کرد، با آرامشی شگفت، همه راه را تا پایان، چشم بر چشم برادر پیمود.

آ‌نگاه نیز که به شهر تمسخر و تحقیر و دشنام گام نهاد و دوازده هزار نوازنده، جشن پیروزی برپا ساخته و هزاران زن بر پشت‌بام‌ها هلهله‌گر بودند و پای‌کوبی مستان با آه آه کودکان در هم می‌آمیخت، ‌شکیبایی و وقار، لحظه‌ای از کاروان قلب زینب(س) فاصله نمی‌گرفت.

زینب(س)، آبروی صبورى و آیت بزرگ ایستادن است و کدام مفسر و تفسیر به ژرفای بطن در بطن این آیت سترگ راه خواهد یافت. اگر او نبود،‌چه کسی انگاره ناتوان بودن زن را از ذهن‌ها می‌شست؟ چه کسی توانایی و عظمت زن را چونان خورشید بر پلک‌هایی که به کج‌بینی و کم‌بینی و بدبینی عادت کرده‌اند، می‌تاباند؟‌

حدیث دردهای زینب(س) را هیچ قلمی برنمی‌تابد. هیچ‌کس نیست که بی‌قراری اشک‌‌ها را در مرور غم‌های زینب(س) پشت پلک‌هایش تجربه نکند. هیچ عاطفه‌ای نیست که شنیدن آنچه بر زینب(س) رفت، طوفانی‌اش نکند.

چهار ساله بود که در افق نگاهش، آخرین روزهای زندگی پیامبر غروب کرد. هنوز سایه سنگین غربت پیامبر از دیواره قلبش دامن برنچیده بود که در شبانگاه درد در غریبانه‌ترین تشییع، گلبرگ پاییز زده پیکر مادر را در گمنامی کاشت و در اندوهی بی‌صدا به خانه بازگشت. تنهایی پدر، دردهای پنهان و ناگفتنى، خار خلیده در چشم و استخوان نشسته در گلو، زینب(س) را می‌گداخت. در خانه بی‌زهرا(س)، همه خاطرات مادر را مرور می‌کرد. می‌دید که سر بر دیوار، غریبانه می‌گرید و سر در چاه، آه می‌کشد و با تصویر خویش که در پرتو ماهتاب بر آب افتاده، دردهای سینه‌سوز را بازمی‌گوید. هنوز سی‌سالگی را سپری نکرده بود که در آستانه در برایش هدیه‌‌ای سرخ از مسجد آوردند. پدر قربانی عدالت خویش شده بود و خلاصه سیاهی در ناجوانمردانه‌ترین ضربت، آفتاب را در غدیری از خون نشانده بود. دو روز که از ثانیه‌هایش به درازای قرن‌ها گذشت، چکه‌چکه على(ع) بر دامان زینب(س) چکید و زخمی که چشم بر چشم زینب(س) داشت، با دختر حدیث رفتن می‌گفت. دو روز تیماردار پدر بود. با نظاره مرغکانی که شیون می‌کردند، هرگاه سرِ راندنشان داشتند، زمزمه پدر برمی‌خاست که: «مرانید، ‌نوحه‌گرند.» خوان چهارم، ‌زهرآبه‌هایی است که تشت را آذین می‌بندد. پاره‌های جگر برادر و خیانت نامحرم‌ترین محرم بر سیمای رنگ‌پریده حسن(ع) لبخند می‌زند و زینب(س) می‌بیند که لخته لخته برادر در تشت فرو می‌چکد. راستی کدام شانه را شکیب این همه رنج است. کدام دل را یارای تحمل این همه درد،‌این همه سوز،‌کدام انسان را می‌شناسى؟

چنین استوار

خوان پنجم[62] زینب(س)، کربلاست. او خوب می‌داند این کاروان به کجا می‌رود. او بارها از زبان برادر شنیده است که این کاروان، ‌در خون لنگر می‌اندازد و در ساحل شهادت می‌آرامد و راهی را که برادر با سر می‌رود، خواهر با پا باید ادامه دهد؛ راهی که شهادت آغاز آن است و اسارت کمال‌بخش آن. خوب می‌داند که ساحل فرات، دریای تشنگی است. خوب می‌داند بوسه‌گاه پیامبر، میزبان خنجر خواهد شد و در غروبی تلخ باغ نبوت، لگدمال پاییز می‌شود. خوب می‌داند که داغ‌دار و بی‌یار، پرستار بیماری تب‌دار و کودکانی سوگوار خواهد بود؛ با راهی نیمه‌تمام که تا «شام» ‌بر شترانی لنگ و هم‌سفر دژخیمانی سیاه‌دل، باید طی شود.

و این همه را می‌داند و می‌ماند در تمام این لحظه‌های داغ و درد، بی‌اخمی بر جبین و تردیدی در «راه»، پا به پای شهادت می‌رود و شگفتا همراه برادر بر سر هر شهید حاضر می‌شود و تسلای خاطر برادر می‌گردد. تنها در شهادت دو جگرگوشه‌اش در خیمه می‌ماند تا برادر را در هنگامه حمله پاره‌های قلبش شرمنده نبیند. خوان ششم، کوفه است؛ با کوچه‌هایی آشنا و فضایی که در آن هر صبحگاهی طنین‌ گرم اذان پدر، معطرش می‌ساخت، اینک میزبان 72 سر، 72 آفتاب و در تعبیر سیاه‌اندیشان، 72 «خارجی»‌است، در آستانه شهر همه به تماشا آمده‌اند، زنان آراسته و پای‌کوبان و شهر آذین بسته و آماده.

زینب(س) از این خوان نیز به سلامت می‌گذرد، درحالی‌که صدای شکستن استخوان غرور در زیر پتک فریادش، همه کوچه‌پس‌کوچه‌های کوفه را پر کرده است.

خوان هفتم و دشوارترین خوان، شام است، پایتخت جنایت و غرور، سرزمین زراندوزی‌ها و کینه‌توزی‌ها. آنجا که 42 سال تزویر معاویه،‌اندیشه‌ها را به خواب کشانده است و دل‌ها را نیز، آنجا که سرها را با زر خرید‌ه‌اند و سرکشان و آزادگان را از لب تیغ آب داده‌اند. شام شکاننده‌ترین خوان است. ویرانه‌ای که رقیه می‌گیرد. تشتی که لبان برادر را در زیر ضربه‌های چوب برادر می‌نشاند و کوچه‌هایی که آن‌قدر فاجعه‌انگیز و رنج‌آورند که وقتی از آخرین بازمانده سلسله امامان پرسیدند، کدام صحنه از مجموعه صحنه‌هایی که بر اهل بیت(ع) گذشت دشوارتر بود، سه بار غمگنانه سرود: الشام، الشام، الشام!

زینب(س) فاتح هفت خوان است و فاتح همه فردا. همه آنان که ره‌پوی جاده روشن، اما پرسنگلاخ و خطرخیز حقیقت‌اند، به شناخت زینب(س) نیازمندند و او در مشرق صبوری ایستاده است با سرانگشتی که راه را نشان می‌دهد و چشمانی خیس که دشت همه‌قلب‌ها را میهمان طراوت و باروری خواهد ساخت. زینب(س) بارانی است که بر همه هزاره‌ها خواهد بارید و هر آن‌کس که این باران را درنیابد شکفتن و رُستن نخواهد دید.

زینب(س) تنها، آموزگار صبوری نیست که همه ارزش‌های و عظمت‌ها یکجا در سیرت و سیمای او نشسته است، آنگاه که سخنان گرم و ستم‌سوزش در کوفه شعله‌ها افروخت،‌امام سجاد(ع) در خطابی که جغرافیای روح زینب را می‌نمایاند، فرمود: «خدا را سپاس‌گزار که عقیله، بنی‌هاشم‌هستى.» زینب عقیله قبیله نور است و دانای رازدان طریق معرفت و عشق و آنان که با اویند، هرگز راه گم نمی‌کنند و در راه نمی‌مانند و قافله قلب و اندیشه خویش را از کربلا تا شام و از شام تا دوست، از همه عقبه‌ها و خطرگاه‌ها خواهند گذراند.[63]

بانوی سربلند

حمیده طرقى

هنوز هیچ آشنا با عاشورایی، قدرت نیافته بزرگی شخصیت او را درک کند.

زینب(س)، با تمام روح لطیفش، اوج هر سختی را چشیده، اما زیبا و پرمنطق در کوفه سخن می‌راند، چنان‌که قلب‌ها را بیدار می‌کند و کم است مسلمانی در شامات که اسلامش را مدیون روشنگری او نباشد.

آرى،‌زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پرده‌نشین خانه وحی است، پرورده غیرت‌هاست. همان خاتونی است که زنان کوفه صف اندر صف در انتظار دیدار اویند تا در درس تفسیرش بیاموزند که چنین بی‌مانند تفسیر قرآن بر سرنیزه خوانده شده را فریاد می‌کند، چنان‌که به قدرت قرآن، جان‌های بی‌وجدان اهل شهر نفاق را زنده کرد و حیات حسینی به رگ‌هامان تزریق کرد.[64]

آرى، به خدا که تاریخ در محضر زینب(س) از پا درآمده و خود را به دست باکفایتش داده تا تاریخ و شریعت محمدی، همه و همه را از نو بسازد.

 

 

 

شعر

زینب

سعید بیابانکى

همین‌که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت

هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت

نظاره کرد چو «شمس الشموسِ»‌بی‌سر را

به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت

جهان برای همیشه سیاه شد چون شب

ز چشم‌های ترش هرچه داشت کوکب ریخت

چه بود نیت ناآشکار ساقی غم

که جام زینب غم‌دیده را لبالب ریخت

کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک

هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت

زبانه‌های کلامش به جان دم‌سردان

شراره‌ها شد و آتش‌نشانی از تب ریخت

اگر همیشه ببارند ابرهای جهان

نمی‌رسند به آن اشک‌ها که زینب ریخت

منتهای صبر

منیره سادات هاشمى

ای پیامت انتشار کربلا

خطبه‌ات آیینه‌دار کربلا

خطبه تو کرده ویران شام را

زنده کرده مکتب اسلام را

ای که صوتت هست چون صوت على

گشته از نور تو دل‌ها منجلى

شام شد از خطبه تو غرق درد

خون به رگ‌های ستمگر گشت سرد

یادگار حضرت زهرا تویى

اسوه دین‌، زینب کبری تویی

آسمان مأنوس شد با چشم تو

واژگون شد کاخ شام از خشم تو

کربلا زان خطبه در بزم یزید

جاودان گشت و حقیقت شد پدید

زاده آزاده زهرا تویى

حامیِ بر حقّ عاشورا تویى

وارث خون دل حیدر تویى

منتهای صبر پیغمبر تویی

 

 

 

 

کوتاه و گویا

کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد

 

 

 

 

 

دل افسردگان را گرم می‌کرد

 

زنی در پیش مردی خطبه می‌خواند

 

 

 

 

 

که مرد از مردیِ خود شرم می‌کرد

 

محمدرضا سهرابی‌نژاد

به جای هر چه گل، خندید زینب

 

 

 

 

 

پس از خورشیدها تابید زینب

 

تمام کوه‌ها را دفن کردند

 

 

 

 

 

سپس از خاکشان رویید زینب

 

عباس سودایى

ستاره،‌گریه و الماس با من

 

 

 

 

 

شب است و بوی زخم یاس با من

 

تمام حزن زینب را بخوان، باز

 

 

 

 

 

گلوی زخمی احساس با من

 

صادق رحمانى

غروبی شانه‌های ابر لرزید

 

 

 

 

 

دل دریا و دست قبر لرزید

 

در آن هنگامه، پیش عزم زینب

 

 

 

 

 

دلا دیدی که پشت صبر لرزید

 

صادق رحمانى

در صبر تو، روح استقامت دیدند

 

 

 

 

 

آثار بزرگی و کرامت دیدند

 

آن دم که به پا خاستی‌ای روح بزرگ

 

 

 

 

 

در قامت خطبه‌ات،‌قیامت دیدند

 

محمد على مجاهدى

آن روز که شهر از تو پرغوغا بود

 

 

 

 

 

در خشم تو،‌هیبت علی پیدا بود

 

آن خطبه پرشور تو در کوفه و شام

 

 

 

 

 

فریاد بلند و سرخ عاشورا بود

 

محمدعلی مجاهدى

می‌توان مانند کوهی درد بود

 

 

 

 

 

شام با یک قافله شب‌گرد بود

 

می‌توان چون شیر دشت کربلا

 

 

 

 

 

نام زینب داشت، اما مرد بود[65]

 

علی پورکاظم

عاشورا، خونی بود که با حلقوم زینب(س) به کوچه‌های کوفه و شام کشیده شد و سپس در فواره بلند خون شهیدان و شعر شورانگیز شیعی، به امروز رسید.

ما مدیون عاشوراییم. اگر آن روز زینب(س) کتاب قطور صبوری را تدوین نمی‌کرد، امروز هیچ‌کس را معیار صبوری نبود. زینب(س) حجت شکیبایی است و آیه بردباری.

در شکننده‌ترین لحظه‌ها و در ازدحام آزمون‌ها و آتش و آوارگى، کیست که فصلی از کتاب زینب(س) را بخواند و حقارت رنج خود را در مقایسه با آن رنج‌های کوه‌شکن درنیابد.

منطقة عملیاتی زینب(س)، این بانوی صبور بنی‌هاشم، منطقه فراگیر دردها و درمان‌های بشری است و فرماندهی کریمانه این عملیات دنباله‌دار، همه جبهه‌های اسارت را در بردارد.

ابوالقاسم حسینجانى

دنیا اگر خودش را گم نکرده بود، معنای حرف‌ها و دردهای زینب(س) را بهتر می‌فهمید. درد زینب(س)، سردرگمی دنیاست.

شهادت،‌طرح کربلاست و اسارت، شرح آن. حسین(ع) طرح است و زینب(س)، شرح.

اگر در عاشورا، زینب(س) بند بند قساوت را نمی‌لرزاند، زن جامعه ما فریاد نمی‌‌دانست و رسالت عاشورایی را نمی‌شناخت و اعجاز فریاد را باور نداشت.

غم هیچ جا آشناتر از وسعت سینه تو ندید و مصیبت، ‌هیچ شانه‌ای استوارتر از تو نیافت و صبر، عظیم‌تر و بزرگوارتر از تو در گسترة تاریخ نشناخت.

 

 

 

 

 

آورده‌اند که...

کرامت

محمد کاظم بدرالدین

سید محمدباقر سلطان‌آبادی یکی از علما و دانشمندان، نقل می‌کند:

در بروجرد چشمم به شدت درد گرفت، به‌طوری که پزشکان از معالجه من مأیوس شدند. از آنجا مرا به سلطان‌آباد اراک آوردند که ناراحتی‌ام بیشتر شد. این بیماری به شدت مرا افسرده و دلگیر کرده بود. برخی پیشنهاد کردند که به کربلا بروم و با خاک مقدس کربلا خود را مداوا کنم، ولی پزشکان به من اجازه مسافرت نمی‌دادند و می‌گفتند:‌مسافرت مرض تو را شدیدتر خواهد کرد. دوستان اصرار می‌کردند که چاره‌ای جز رفتن به کربلا ندارى. سرانجام عازم سفر کربلا شدم که بین راه درد چشمم بسیار شدیدتر شد، به طوری که همراهان گفتند: بهتر است به محل برگردى. چون شب فرا رسید، در عالم خواب حضرت زینب(س) را زیارت کردم، گوشه مقنعه او را گرفتم و به چشم خود کشیدم. چون از خواب بیدار شدم، هیچ‌گونه درد و ناراحتی در چشمم احساس نکردم و از برکت آن حضرت خوب شدم.[66]

عقیله

محمدکاظم بدرالدین

وقتی کاروان کربلا به شام رسید، یزید در مسجد جامع اموی منتظر بود. نشسته بود تا کاروان بیاید و او چند بیت از شعرهایش را بخواند و با همه بزرگان شهر، پیروزی‌اش را جشن بگیرند. جامع اموى،‌مسجد بسیار باشکوهی است؛ جان می‌دهد برای اینکه یک عده‌اسیر را بنشانی و گوش تا گوش شبستان، بزرگان را سر پا نگه داری و برایشان سخنرانی کنى. یزید هم به تمام اینها فکر کرده بود؛ به همه‌چیز، به جز زینب(س). درست وقتی یزید داشت در باب شجاعت خودش و پدرانش سخن پراکنی می‌کرد و با خیزران به لب و دندان امام حسین(ع) می‌زد، ‌زینب(س) برخاست:

چه خیال کرده‌ای یزید؟! گمان می‌کنی چون زمین را بر ما تنگ کردی و ما گرفتار تو شدیم و ما را همچون اسیران از شهری به شهری آوردى، این از خواری ماست و بزرگواری تو؟! کجا با این شتاب؟! آهسته‌تر یزید! البته این افعال بعید نیست از جماعتی که جگر برگزیدگان را به دندان کشیده باشند و گوشت تنشان از خون شهیدان روییده باشد! چرا چنین نکنى؟... ‌تویی که ریشه‌مان را بریدی و خون فرزندان محمد(ص) را به خاک ریختی و یاد پدرانت کردی و به گمانت آنها را فراخواندى. پس به زودی به آنان می‌پیوندی و به عاقبت آنها دچار می‌شوی و آرزو می‌کنی ای کاش لال بودی و آنچه گفتى،‌نمی‌گفتی و کاش فلج بودی و آنچه کردى، نمی‌کردى. افسوس! که اینک چشم‌ها گریان است و سینه‌ها سوخته. خدا بر بندگان خود ستم نمی‌کند. من شکایتم را به سوی خدا می‌برم و اوست پناه من و اوست وکیل من![67]

مجلس به هم ریخت. زنی اسیر اینگونه در برابر یزید قد علم کرد. زینب را در کوفه «عقیلة بنی هاشم» صدا می‌زدند. آن هم در دوره‌ای که بسیاری از عرب‌ها فکر نمی‌کردند زن‌ها هم عقل داشته باشند.

اسمشو بذار زینب

سید محمدصادق میرقیصرى

بعد از گذشت شش ماه از باردارشدنم بالاخره رفتم سونوگرافی تا ببینم بچم دختره یا پسر. دختر بود.‌با خودم قرار گذاشته بودم، اسمشو بذارم زینب، اما شوهر و مادرم با اسم زینب مخالف بودن،‌می‌گفتن اون‌هایی که اسمشون زینبه، زندگیشون مثل حضرت زینب(س) با سختی همراهه. منم هر چی بهشون می‌گفتم اینا یه مشت خرافاته، حساب حضرت زینب(س) با بقیه دخترایی که اسمشونو زینب می‌ذارن فرق داره، قبول نمی‌کردن. تازه بهشون گفتم من به خاطر حضرت زینب(س)، اسم دخترمو زینب می‌ذارم؛ چون می‌خوام دخترم مثل حضرت زینب(س) باایمان باشه، ولی بازم قبول نمی‌کردن.

یه روز شوهرم با ناراحتی از سر کار اومد و به من گفت: ببین اسم دخترمونو هر چی می‌خوای بذاری بذار، ولی زینب نذار. منم اخمی کردم و گفتم: اسم پسر همسایه ابوالفضله، برو به همسایه بگو اسم پسرش رو عوض کنه. چون ممکنه دو تا دستاشو از دست بده. با این حرف شوهرم هیچی نگفت و نتونست جوابمو بده،‌سرشو انداخت پایین و رفت به سمت آشپزخونه.

ماه آخر حاملگیم بود، من همچنان اصرار داشتم که دخترم زینب باشه، اما شوهرم و مادرم مخالف بودن. روزی نبود که تو خونه سر اسم زینب بحث نباشه. آخر من یک‌بار عصبانی شدم و به شوهرم گفتم: از روی حضرت زینب(س) خجالت نمی‌کشی که این‌جوری با اسم زینب مخالفی.

روزهای آخر حاملگیم بود و من، تنها تو خونه یه گوشه‌ای نشسته بودم و با ناراحتی به این فکر می‌کردم که چرا نباید اسم دخترم زینب باشه، مگر حضرت زینب(س) چه گناهی کرده، که یه دفعه زنگ در حیاط زده شد. برادرم بود، وقتی اومد خونه کلّ جریانو براش تعریف کردم. برادرم وقتی به همه حرفام گوش داد، گفت:‌ناراحت نباش، به خاطر حضرت زینب(س) اسم دخترتو زینب بذار، خود حضرت ز


 

 
 
شاهنشه نجف
شاهنشهي و شد نجفَت مركز شاهي
ايوان تو نور است و جهان جمله سياهي
 
گر پاي كسي در حرمت جاي بگيرد
از لطف خريدارشوي تو به نگاهي
 
من رعْيَتِ مُلك توام اي شاه ولايت
شاهي بنما و بده بر ما تو پناهي
 
ديوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرايت
دل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهي
 
گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتد
سخت است بيارم به حرم، بار گناهي
 
از دور اگر چشم من اُفتد به ضريحت
گويم كه بگردم به فداي تو الهي
 
گمگشته طوفان بلاها به سراغت
آيد نشود در دو جهان غرق تباهي
 
دريا مَثَلِ كوچك بحر كرم توست
مي ميرد اگر آب ننوشد لب ماهي
 
از كودكي‌ام حب تو با شيره ي جان داد
مادر به اميدي كه كه شوم آنچه تو خواهي
 
يك عمر دلم را به تو بستم كه از آن رو
گويي بمن اي شاه، تو هم جزء سپاهي
سروده کمال مومنی
 
 
تضمين بهشت
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانيان است علي
گلواژه ي منشق از علي اعلاست
سر چشمه ي فيض بي كران است علي
آوازه ي او ز هفت اقليم رسد
مشهور به هفت آسمان است علي
سر سلسله خليل عبادالرحمن
آن بنده ي سر به آستان است علي
برتر ز علي رب جلي خلق نكرد
آقاي همه بهشتيان است علي
از بعد نبي بر همه ي مخلوقات
از جانب دوست ارمغان است علي
اول وصي پيمبر اعظم اوست
بر دين رسول روح و جان است علي
شاگرد محمد امين است ولي
استاد همه پيمبران است علي
دستور تمام انبيا در دستش
حق را شب معراج لسان است علي
هستند امامان مبين رهرو او
يعني كه امير كاروان است علي
همتاي امير عشق تنها زهرا ست
با دخت رسول همزبان است علي
بر هر نبي و ولي ولي الله است
مولاي جميع انس و جان است علي
در نور محبتش پر از جاذبه است
محبوب قلوب شيعيان است علي
بر غيب و شهود حاكم و سلطان است
آگاه ز راز كهكشان است علي
جنت يكي از صنايع دستانش
صنعتگر آفريدگان است علي
ايمان و نماز و اصل اسلام علي است
توحيد و معاد عارفان است علي
مفتاح علوم ايزدي در نزدش
ديباچه ي علم لا مكان است علي
اين است گواه لا مكان بودن او
يك شب به چهل مكان عيان است علي
مولا و امام متقين كيست علي است
حقا كه امير مومنان است علي
سلمان كه سبو از مي منّا نوشيد
او ظرف و در آن قطره چكان است علي
ميثم سر دار از علي مي گويد
با لله مي وصل عاشقان است علي
قنبر كه غلامي علي منصب اوست
او سالك و پير راهدان است علي
در مركز وحي كاتب وحي علي است
بر حامل وحي تر جمان است علي
گنجينه ي مخفي معارف مولاست
آئينه ذات مستعان است علي
تفسير مبين فطره الله علي است
عشقش به دل پير و جوان است علي
آيات مبين مديحه اوصافش
هر سوره و آيه آرمان است علي
قرآن بدون او به قرآن جعلي است
تا ناطق و منطق و بيان است علي
دانيد كه سرّ اسم اعظم در چيست
اكسير به رمز كن مكان است علي
در اولُ الاولين عيان كيست علي است
در آخر الآخرين نهان است علي
احسان قديم و حكم فرماي ازل
مسجود همه فرشتگان است علي
موساي قلندر از علي نيل گشود
بر كشتي نوح پشتوان است علي
عيسا نه به خويش مرده را زنده كند
تجديد حيات مردگان است علي
ميزان و قسيم نار و جنت حيدر
آري به صراط ميزبان است علي
عنوان علي به چهره ها منقوش است
نامش به رخ مواليان است علي
با اين همه مظهر العجائب بشر است !
يا اينكه خداوند جهان است علي
افتاده بيا كه دستگير تو علي است
بر بازوي نا توان توان است علي
بر سائل خود زكات بخشد به ركوع
با قاتل خويش مهربان است علي
نيروي ولايتش محك بر همگان
بر جمع خلايق امتحان است علي
در روز نبرد تك سوار عرب است
در عرصه صبر قهرمان است علي
خيبر شكن و صف شكن و بت شكن است
هنگام مصاف پهلوان است علي
هر ضربه كه مي زند به شيطان رجيم
تضمين بهشت جاودان است علي
لشگر عددي نبود در حرب علي
 تشنه به قتال كافران است علي
در معركه چشم فتنه را كور كند
شمشير به فرق دشمنان است علي
با خنده مظلوم علي خشنود است
ويران گر ظلم پيشه گان است علي
با اشك يتيم ديده اش باراني
با قوْتِ فقير شادمان است علي
قانع به نمك و قرص ناني باشد
با اينكه نعيم آب و نان است علي
آن زاهد شب كه شير روزش خوانند
سالار همه دلاوران است علي
آري سه طلاقه كرد دنيايي را
الحق كه امام زاهدان است علي
هر ذائقه با ولاي او شيرين است
عطر گل و طعم زعفران است علي
او را نشناخت جز خدا و احمد
از بس كه لطيف و دلستان است علي
آن مير مهيمني كه ما را در حشر
از دوزخيان نگاهبان است علي
روزي كه كسي به داد امت نرسد
آنكس كه به فكر دوستان است علي
امضاي شفاعت است با مهر علي
در حشر جواز مومنان است علي
آرامش شيعيان عا لم مهدي است
آرامش صاحب الزمان است علي
از عدل علي كه مي توان گفت سخن
جايي كه شهيد هر زمان است علي
سروده محمود ژوليده


تقدیر از ۱۳ مقاله برتر همزمان با میلاد امام علی(ع) در دلیجان ا مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر از توابع شهرستان دلیجان گفت: همزمان با روز میلاد با سعادت حضرت علی (ع) از صاحبان ۱۳ مقاله برتر در این مسجد تقدیر می شود.

 

اسماعیل سهرابی، مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر از توابع دلیجان به خبرنگار شبستان در اراک، گفت: طی فراخوان اینترنتی از علاقه مندان به نگارش مقاله دعوت شد به مناسبت فرارسیدن ماه های مبارک رجب، شعبان و رمضان مقالات خود را با این موضوعات به آدرس وبلاگ کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر ارسال کنند.


وی با بیان اینکه طی این فراخوان 50 مقاله از شهرهای قم، تهران، کاشان، اراک و دلیجان ارسال شد، افزود: از این تعداد 38 مقاله که بیشتر با موضوع ارتباط داشت مورد بررسی قرار گرفت که در نتیجه 13 مقاله به عنوان مقالات برتر حائز دریافت لوح تقدیر و هدیه شدند.


سهرابی اظهار داشت: به مناسبت خجسته میلاد با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع) مراسم جشنی در مسجد برگزار می شود و در آن حجت الاسلام میرطالبی از استادان حوزه علمیه قم سخنرانی و فلاح و توحیدی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به مداحی می پردازند.


مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر با اشاره به اجرای گروه سروه صاحب الزمان(عج) از اعضای کانون، ادامه داد: طی هماهنگی با مرکز بهداشت قالهر به متولدین پسر درسال های 88 و 89 که نام پرافتخار "علی" را دارند در این مراسم جوایزی اهدا می شود.


وی از آغاز کلاس های حفظ قرآن کریم همزمان با سالروز میلاد امام علی(ع) خبرداد و گفت: افراد زیر شش سال شرکت کننده در این کلاس ها آموزش حفظ 26 سوره آخر قرآن کریم را فرا می گیرند.


سهرابی همچنین از آغاز طرح قرآنی 1445 همزمان با سراسر کشور در روز 13رجب سالروز ولادت امام علی(ع) خبرداد و افزود: این طرح با قرائت سوره انفال با حضور پرشور نمازگزاران و اعضای کانون فرهنگی هنری مسجد برگزار می شود.


مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر ادامه داد: مراسم معنوی و روحانی اعتکاف با حضور 50 نفراز خواهران روستا به صورت رایگان در مسجد برگزار می شود


اعتکاف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انسان موجودى است ‏سالك و پویا به سوى معبود حقیقى خویش و از هر راهى كه برود و هر مسیرى را كه در زندگى انتخاب كند، سرانجام به لقاى معبود خویش مى‏رسد:

« یا ایها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقیه (انشقاق/‏6 )؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج ‏به سوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى كرد.»

با توجه به این آیه اگر انسان راه ایمان، خود سازى و تهذیب نفس را بپوید جمال و مهر خداوند را ملاقات مى‏كند، اما اگر راه كفر و آلودگى را در پیش گیرد، جلال و قهر او را می بیند. بنابراین اگر مقصد و غایت ‏سلوكش لقاى محبت و مهر خدا باشد، باید راه تهذیب نفس و عبادت حقیقى را در پیش گیرد و از هواى نفس بگریزد و در طریقت انس با معبود گاهى به گوشه‏اى خلوت پناه ببرد و دور از همه عنوان‏ها و تعلقات مادى، لختى بر حال زار خویش بگرید و با سوز دل و اشك چشم، كدورت و زنگار را از چهره  جان خود بزداید و در زاد و توشه آخرت اندیشه كند.

ادیان الهى با توجه به همین نیاز روحى، با آن كه انسان را به حضور در جامعه و شركت در فعالیت‏هاى اجتماعى فرا مى‏خوانند، فرصت هایى را نیز براى خلوت نمودن او با خداوند فراهم نموده‏اند، یكى از این فرصت‏ها «اعتكاف‏» است.

اعتكاف در لغت ‏به معنى اقامت كردن و ماندن در جایى و ملازم بودن با چیزى است، ولى در شرع اسلام، اقامت در مكانى مقدس به منظور تقرب جستن به خداوند متعال است.

اعتكاف فرصت ‏بسیار مناسبى است تا انسانى كه در پیچ و خم‏هاى زندگی مادى غرق شده، خود را بازیابد و به قصد بهره بردن از ارزش‏هاى معنوى از علایق مادى دست ‏بكشد و خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را در راه راست ثابت نگهدارد تا بتواند به دریاى بیكران انس و مهر خداوند كه یكسره مغفرت و رحمت است، متصل شود.

در اعتكاف مى‏توان خانه دل را از اغیار تهى كرد و نور محبت‏ خدا را در آن جلوه گر ساخت؛ مى‏توان خود را وقف عبادت كرد و لذت میهمان شدن بر سر سفره احسان و لطف الهى چشید؛ مى‏توان زمام دل و جان را به دست‏ خدا سپرد و همه اعضا و جوارح را در حصار اراده حق به بند كشید؛ (1) مى‏توان به خویشتن پرداخت و معایب و كاستى‏هاى خود را شناخت و در جست و جوى معالجه بود؛ مى‏توان نامه عمل را مرور كرد و به فكر تدارك و جبران فرصت‏هاى از دست رفته بود؛ مى‏توان به مرگ اندیشید و خود را براى حضور در پیشگاه خداى «ارحم الراحمین‏» آماده كرد.

آرى! "اعتكاف" فصلى است ‏براى گریستن، براى ریزش باران رحمت، براى شستن آلودگى‏هاى گناه، براى تطهیر صحیفه اعمال، براى نورانى ساختن دل و صفا بخشیدن به روح.

 

پیشینه اعتكاف

اعتكاف مخصوص دین اسلام نیست ‏بلكه در ادیان الهى دیگر نیز وجود داشته و در اسلام استمرار یافته است، اگر چه ممكن است در شرع مقدس اسلام پاره‏اى از خصوصیات و احكام و شرایط آن تغییر یافته باشد. درباره حدود و شرایط این عبادت در دیگر ادیان، اطلاعات قابل توجهى در اختیار ما نیست. مرحوم علامه مجلسى در «بحارالانوار» به نقل از طبرسى آورده است كه: «حضرت سلیمان (ع) در مسجد بیت المقدس به مدت یك سال و دو سال، یك ماه و دو ماه و كمتر و بیشتر اعتكاف مى‏كرد و آب و غذا براى آن حضرت فراهم مى‏شد و او در همان جا به عبادت مى‏پرداخت.» (2)

برخى از آیات قرآن نیز دال بر این است كه اعتكاف در ادیان الهى گذشته وجود داشته است. خداوند متعال مى‏فرماید:

«... و عهدنا الى ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتى للطائفین والعاكفین والركع السجود( بقره/ ‏125)؛ به حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) سفارش نمودیم تا خانه‏ام را براى طواف كنندگان، معتكفان و نمازگزاران تطهیر كنند.»

از این آیه استفاده مى‏شود كه در زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) عبادتى به نام اعتكاف وجود داشته و پیروان دین حنیف گرداگرد كعبه معتكف مى‏شده‏اند.

حضرت مریم (س) آن گاه كه به افتخار ملاقات با فرشته الهى نایل آمد، از مردم فاصله گرفت و در خلوت به سر برد تا در مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب غافل نكند.

به همین جهت طرف شرق بیت المقدس را كه شاید محلى آرام ‏تر و یا از نظر تابش آفتاب پاك ‏تر و مناسب ‏تر بود برگزید. (3)

مرحوم علامه طباطبائى (ره) در المیزان مى‏نویسد: هدف حضرت مریم (س) از دورى نمودن از مردم، بریدن از آنان و روى آوردن به سنت اعتكاف بوده است. (4)

برخى از روایات اهل سنت هم نشان مى‏دهد كه در دوران جاهلیت هم عملى عبادى به عنوان اعتكاف در میان مردم رایج ‏بوده است. (5)

علامه حلى در كتاب «تذكرة الفقهاء» به مشروعیت اعتكاف در ادیان پیشین تصریح نموده است. (6)

از زمانى كه پیامبراسلام (ص) اعتكاف را به مسلمانان آموزش داد، این سنت اسلامى در میان مسلمانان رواج پیدا كرد.

در حال حاضر مراسم اعتكاف در دهه پایانى ماه مبارك رمضان در بسیارى از كشورهاى اسلامى از جمله عربستان ( به ویژه شهر مكه) با شكوه خاصى برگزار مى‏شود. همه ساله خیل عظیم مسلمانان، كه بخش قابل توجهى از آنان را جوانان تشكیل مى‏دهند، از سراسر جهان به سوى مسجدالحرام مى‏شتابند و در كنار خانه خدا معتكف مى‏شوند و حتى بسیارى از زائران خانه خدا به منظور دستیابى به فضیلت اعتكاف در دهه آخر ماه رمضان، این ایام پر بركت را براى انجام عمره مفرده برمى‏گزینند.

شبیه این مراسم در مسجدالنبى و در كنار مرقد مطهر پیامبر(ص) برگزار مى‏شود. مسجد كوفه در عراق نیز سال‏هاى متمادى، محل برپایى مراسم اعتكاف در دهه آخر ماه مبارك رمضان بوده است. انبوه شیعیان و پیروان مكتب اهل بیت (ع) در این مسجد مقدس معتكف مى‏شده‏اند و بسیارى از عالمان بزرگ شیعه نیز همراه با مردم در این مراسم شركت مى‏كرده‏اند.

اعتكاف در كشور ایران تاریخچه‏اى پرفراز و نشیب دارد در هر عصرى كه عالمان برجسته دینى به اعتكاف اهتمام ورزیده‏اند، مردم مسلمان نیز از آنان پیروى كرده و به اعتكاف بها داده‏اند.

در عصر صفوى، در سایه تلاش‏هاى دو عالم بزرگ آن زمان، مرحوم شیخ بهایى (1030- 952 ه.ق) و شیخ لطف الله میسى عاملى اصفهانى (متوفاى 1032 یا 1034 ه.ق)، اعتكاف در شهرهاى ایران، به ویژه قزوین و اصفهان، رونق خاصى یافته است.

خوشبختانه اكنون در بسیارى از شهرهاى كشورمان مراسم اعتكاف در روزهاى 13، 14 و 15 ماه رجب (ایام البیض) برگزار مى‏شود. این سنت‏ حسنه ابتدا در شهر مقدس قم، توسط عالم ربانى میرزا مهدى بروجردى صورت گرفت و رفته رفته در شهرهاى دیگر رواج یافت.

 

ارزش معنوى اعتكاف

انقطاع از مادیات و امور دنیوى و ملازمت مسجد و دوام ذكر و عبادت خدا، به تنهایى و بدون اعتكاف نیز داراى ارزشى والا و اهمیتى فراوان است كه در این زمینه آیات، روایات و احادیث زیادى را با چنین مضمونى مى‏توان یافت، اما اهمیت اعتكاف به طور مشخص در قرآن و احادیث مورد تاكید قرار گرفته است.

در بنیاد اولین خانه توحید (كعبه) به دست دو پیامبر الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام سخن از عهد و پیمانى به میان مى‏آید كه از جانب خداوند، جهت تطهیر«بیت الله‏» براى طواف كنندگان، معتكفین و نمازگزاران از آنان گرفته شده است.

مطالعه در تعالیم ادیان الهى نشان مى‏دهد كه همواره شیوه‏هایى از درون‏ گرایى و دورى از جمع در ادیان آسمانى وجود داشته است.

 

اعتكاف در قرآن

از كلام وحى استفاده مى‏شود كه در میان بنى اسرائیل نوعى روزه همراه با سكوت (صمت‏) رایج‏ بوده است. (7) حضرت موسى(ع) با آن كه مسئولیت ‏سنگین رهبرى و هدایت امت را بر دوش داشت، براى مدت زمانى آنان را رها كرد و براى خلوت كردن با محبوب خویش به خلوتگاه  كوه طور شتافت. او در پاسخ به پرسش پروردگار فرمود:

"... و عجلت الیك رب لترضى (طه/ 84 )؛ پروردگارا به سوى تو آمدم تا از من راضى شوى."

قرآن مجید در جایى دیگر از« رهبانیت‏» و گوشه ‏گیرى پیروان حضرت عیسى(ع) سخن به میان آورده، و مى‏فرماید:

«... و رهبانیة ابتدعوها ما كتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها... (حدید/ 27)؛ و رهبانیتى را كه خود ابداع نمودند از این رو برایشان مقرر نمودیم تا خشنودى خداوند را كسب كنند. پس حق آن را چنان كه باید مراعات نكردند.»

مفسر بزرگ قرآن، علامه طباطبائى (ره) فرموده است: « لحن آیه شریفه نشان مى‏دهد كه خداوند، ابتدائا رهبانیت را بر پیروان حضرت عیسى (ع) مقرر ننموده، ولى آن را مورد تایید قرار داده است.» (8) هر چند آنان به دلیل این كه در رهبانیت زیاده روى نمودند و حد و مرز آن را مراعات نكردند، مورد نكوهش خداوند قرار گرفتند.

اسلام با پیش بینى عبادتى به نام «اعتكاف‏» كه در واقع نوعى خلوت و درون گرایى است، براى ساختن انسان‏ها و جلوگیرى از آفت ‏خدا فراموشى و خود فراموشى، چاره اندیشى نموده است. این‏ها همه نشان مى‏دهد با آن كه روح تعالیم ادیان، دعوت به جمع و اجتماع است، انسان به برنامه هایى كه او را با درون خود پیوند دهد نیز محتاج است.

راز این امر روشن است؛ معمولا حضور پیوسته و دائمى در عرصه اجتماع و كار و تلاش عملى، رفته رفته روحیه عمل گرایى را در انسان تقویت مى‏كند.

پیدایش این روحیه چه بسا انسان را از درون تهى مى‏كند تا آن جا كه به چیزى جز عمل بیشتر نیندیشد. شخص عمل گرا و عمل زده حتى گاه فرصت نمى‏یابد نتایج كارها و تلاش‏هاى خود را هم به درستى ارزیابى كند. لذا اعتكاف زمینه مناسبى است تا انسان به كاوش درباره انگیزه‏ها و روحیات خویش بپردازد و براى رفع نقصان و تكامل آن بكوشد. بنابراین اعتكاف با ویژگى هایى كه اسلام براى آن در نظر گرفته، پاسخى است ‏به این نیاز روحى، و فرصتى است مغتنم براى رو آوردن به خود و خدا.

 

اعتكاف در احادیث

میزان توجه پیامبر(ص) به برپایى اعتكاف، بسیار در خور دقت و تامل است. خداوند متعال، پیامبر خویش را به داشتن خلق و خویى عظیم و بزرگ ستوده است.

«و انك لعلى خلق عظیم( قلم/ ‏4)؛ و در حقیقت تو به اخلاق نیكو وعظیم آراسته هستى.»

با این حال، آن حضرت با وجود مسئولیت ‏بزرگ اجتماعى كه بر دوش داشت، خود را از اعتكاف بى نیاز نمى‏دانست.

چنان كه در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: "رسول خدا در دهه آخر ماه مبارك رمضان در مسجد معتكف مى‏شدند و براى آن حضرت خیمه‏اى كه از مو بافته شده بود، در مسجد برپا مى‏شد. پیامبر(ص) براى اعتكاف آماده مى‏شدند و بستر خویش را جمع مى‏كردند." (9)

در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) آمده است: « كانت ‏بدر فى شهر رمضان و لم یعتكف رسول الله (ص) فلما ان كان من قابل اعتكف عشرین. عشرا لعامه و عشرا قضاء لما فاته (10)؛ جنگ بدر در ماه رمضان رخ داد، از این رو رسول خدا موفق به اعتكاف نشدند. آن حضرت در ماه رمضان سال آینده  یك دهه را به عنوان همان سال اعتكاف نمودند و یك دهه را نیز به عنوان قضاى سال قبل.»

رسول خدا افزون بر اهتمام عملى نسبت ‏به اعتكاف، با بیان فضایل و پاداش بزرگ آن، مؤمنان را به انجام این عمل تشویق مى‏نمودند. در حدیثى از آن حضرت آمده است: «اعتكاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتین و عمرتین (11)؛ یك دهه اعتكاف در ماه رمضان همچون دو حج و دو عمره است.»

گرچه این حدیث ناظر به اعتكاف به مدت ده روز و در ماه مبارك رمضان است، ولى اعتكاف در كمتر از این مدت (به شرط آن كه از سه روز كم ‏تر نباشد) در غیر ماه مبارك رمضان مخصوصا «ایام البیض‏» به اندازه خود فضیلت و ثواب دارد.

 

زمان اعتكاف

اعتكاف از نظر زمان محدود به وقت ‏خاص نیست؛ تنها از آن رو كه لازمه اعتكاف، روزه گرفتن است، باید در زمانى اعتكاف شود كه شرعا بتوان روزه گرفت. پس هر گاه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتكاف نیز صحیح است، ولى بهترین زمان براى اعتكاف دهه آخر ماه مبارك رمضان، و ایام البیض ماه رجب است. اعتكاف در دهه آخر ماه رمضان، با آماده سازى انسان براى درك لیلة القدر و بهره بردارى از فیض این شب گرانقدر، بى‏ارتباط  نیست. در كشور ما اكنون اعتكاف در سه روز از ماه رجب بیش از اعتكاف در دهه پایانى ماه رمضان رواج دارد؛ و این سه روز از چند نظر حائز اهمیت است:

اول آن كه ماه رجب، ماه حرام است و از روایات استفاده مى‏شود كه اعتكاف در ماه‏هاى حرام، نسبت‏ به دیگر ماهها از فضیلت ‏بیشترى برخوردار است.

ثانیا: روزه در ماه رجب داراى فضیلتى خاص است، زیرا ماه رجب ماه  بزرگى است كه مردم حتى در جاهلیت نیز حرمت آن را  پاس مى‏داشتند. اسلام نیز بر احترام و منزلت آن افزود. (12) ظاهرا چنین رفتار و باورى نسبت‏ به ماه رجب از دیگر ادیان الهى در میان مردم به جاى مانده بود.

مالك بن انس ( پیشواى مذهب مالكى) گفته است: سوگند به خدا، چشمانم تاكنون كسى را كه از نظر وارستگى، فضیلت و عبادت و پرهیزگارى برتر از امام صادق (ع) باشد، ندیده است. من به حضور ایشان مى‏آمدم و او مرا مورد توجه قرار مى‏داد و احترام مى‏نمود. روزى به ایشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! پاداش كسى كه یك روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از جدش و ایشان از رسول خدا (ص) برایم روایت كرد كه هر كس یك روز از ماه رجب را از سر ایمان و اخلاص روزه بگیرد، گناهانش آمرزیده مى‏شود. (13)

بر پایه حدیثى دیگر از پیامبر (ص) هر كس سه روز از ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند میان او و آتش جهنم به اندازه هفتاد سال راه فاصله مى‏اندازد. پروردگار مهربان به كسى كه سه روز از ماه رجب را روزه گرفته، خطاب مى‏كند كه حق تو بر من واجب شد و دوستى و ولایتم برایت ‏حتمى شد. اى فرشتگان! در حضور شما شهادت مى‏دهم كه گناهان بنده‏ام را آمرزیده‏ام. (14)

علاوه بر روایاتى كه به طور عام نسبت ‏به فضیلت روزه ماه رجب تاكید مى‏نماید، درباره روزه گرفتن در روزهاى 13، 14 و 15 و انجام عمل «ام داود» نیز تاكید شده است.

 

مكان اعتكاف

اعتكاف از نظر مكان محدودیت ‏خاص دارد. نظریه معروف آن است كه اعتكاف تنها در یكى از مساجد چهارگانه ( مسجدالحرام، مسجدالنبى، مسجد كوفه و مسجد بصره ) جایز است. امام رضا (ع) فرموده‏اند: «اعتكاف لیلة فى مسجد الرسول و عند قبره یعدل حجة و عمرة (15)؛ یك شب اعتكاف در مسجد پیامبر و نزد قبر او معادل یك حج و یك عمره است.»

ولى گروهى از فقها اعتكاف در مسجد جامع هر شهر و منطقه را نیز روا دانسته‏اند. (16)

البته در مورد مسجد جامع نیز برخى برآنند كه باید به قصد رجاء و به امید این كه شاید مطلوب درگاه الهى باشد، اعتكاف نمود. (17) اعتكاف در سایر مساجد مانند مسجد محله و بازار تنها به نظر شمار اندكى از فقیهان شیعه جایز است. (18) مقصود از مسجد جامع در هر شهر و منطقه، مسجدى است كه معمولا مردم بیشترى در آن جا گرد مى‏آیند (19)؛ به عبارت دیگر، مسجدى كه اغلب اوقات بیشتر از سایر مساجد جمعیت داشته باشد. (20)

 

شیخ لطف الله میسى اصفهانى در كتاب «رساله اعتكافیه‏» به نقل احادیثى در باب اعتكاف پرداخته و ضمن بیان احادیث، شواهدى را در جواز اقامه اعتكاف در مسجد جامع، نصب قبه و نیز احیاى دهه آخر ماه رمضان ذكر مى‏كند.

روشن است كه در محل اعتكاف اختلافى در میان فقهاى شیعه وجود دارد. این اختلاف ناشى از این روایت است كه اعتكاف در مسجدى جایز است كه امام عدل، جماعتى در آن برگزار كرده باشد. برخى از فقها صرفا همین چند مسجد ( كوفه، بصره، مدینه و مكه) را براى اعتكاف جایز شمرده‏اند و برخى دیگر مساجد دیگر را نیز براى اعتكاف مجاز شمرده‏اند.

از این دسته دوم، گروهى تنها مساجد جامع را معین كرده اند و برخى همه مساجد جماعات را. شیخ لطف الله بر این باور بوده كه در تمامى مساجد جامع و حتى جماعت اعتكاف جایز است، ولى درباره روایتى كه «امام عدل‏» را مطرح كرده چنین اظهار مى‏كند كه مقصود از امام عدل، اعم از امام معصوم و غیر معصوم است. شیخ تاكید دارد كه اصولا سؤال درباره مساجد بغداد بوده و روشن است كه وجه عدل نمى‏توانسته ارتباطى با امام معصوم براى اقامه نماز در آن مساجد داشته باشد.

وى با اشاره به آراء برخى از فقهاى متقدم در این كه تنها در مساجد اربعه اعتكاف رواست، اسامى جمعى از علماى عصر خود را كه اغلب علماى جبل عامل هستند، ذكر كرده و رأى آنان را چنین دانسته كه در هر مسجد جامعى اعتكاف جایز است. از جمله آنان مرحوم شیخ بهایى است كه در هنگام تالیف این رساله در قید حیات بوده است و نیز شیخ على بن عبدالعالى میسى، جد نویسنده، و نیز شهید ثانى و بسیارى دیگر. (21)

در این جا ممكن است این پرسش مطرح شود كه با توجه به آثار سازنده اعتكاف آیا بهتر نیست اعتكاف در هر مسجدى را جایز بدانیم تا همگان به آسانى بتوانند از این عبادت بهره‏مند شوند؟

در پاسخ باید گفت: عبادت‏هاى دینى كاملا توقیفى هستند؛ بدین معنا كه شرایط و احكام آن را باید از متون اسلامى و دستورهاى شرعى اخذ كرد. هرگاه از ادله معتبر استفاده شود كه محل اعتكاف، مسجد جامع است، نمى‏توان از روى ذوق و سلیقه شخصى در شرط عبادت تصرف نمود و دامنه آن را توسعه داد.

اساسا برخى عبادت‏ها از نظر مكان، داراى محدودیت ‏خاصى هستند.

مثلا مراسم و اعمال حج‏ باید در مكان‏هاى معینى انجام شود؛ از این رو انجام دادن اعمال حج در غیر از محل‏هاى مقرر بى‏ معناست.

در مورد اعتكاف نیز هرگاه با ادله معتبر ثابت‏ شود كه جایگاه آن مسجد جامع است، مى‏فهمیم كه شارع مقدس این عبادت را تنها در این ظرف مكانى معین از ما خواسته است. البته در تشریع این حكم حتما مصالحى مورد نظر بوده است كه شاید عقل ما نتواند به طور یقین بدان دست‏ یابد. شاید اسلام با منحصر نمودن اعتكاف در مسجد جامع بخواهد نوعى كنترل بر كمیت و كیفیت آن وجود داشته باشد و در كنار این عبادت، ارزش‏هاى دیگرى مانند وحدت و همراهى و همدلى نیز مطرح شود. (22)

انسان معتكفى كه به آداب اعتكاف پایبند است در هر موردى از نماز خواندن، دعا كردن، اندیشیدن، شب زنده دارى و گریستن، به گنجینه هایى از رحمت‏ خاص خدا دست مى‏یابد كه گرانبهاترین سرمایه زندگانى و بهترین زاد و توشه آخرت او خواهد بود.

هم چنین گاهى خداوند به خاطر تأدیب انسان‏ها یا به خاطر عقوبت آنان نسبت ‏به ستمكارى‏ها و معاصى روز افزون شان، اراده نزول عذاب مى‏كند و بلایى چون خشكسالى یا زلزله یا بیمارى عمومى و مانند آن را تقدیر مى‏نماید، ولى عمل صالح گروهى از آنان باعث دفع بلا می گردد و به گونه‏اى كه خود نیز متوجه نیستند از تحقق عذاب و عقاب الهى جلوگیرى مى‏كنند: «... و ما كان الله معذبهم و هم یستغفرون(انفال/ ‏33)؛ و خداوند آنان را عذاب نمى‏كند تا زمانى كه استغفار مى‏كنند.»

اعتكاف خالصانه جمع كثیرى از مردم جامعه ما، مى‏تواند چنین نقشى را در اجتماع اسلامى داشته باشد؛ یعنى زمانى كه قدرناشناسى مردم نسبت‏ به نعمت‏هاى الهى اوج مى‏گیرد و غفلت از خدا به شكل‏هاى گوناگون در بین مردم رواج مى‏یابد و پول‏ پرستى و شهوترانى، بخش عظیمى از جامعه را از عبادت خدا دور و به حقوق دیگران بى ‏توجه مى‏سازد، خطر نزول بلا نزدیك مى‏شود؛ اما گریه‏ها و تضرع‏ها و نمازها و روزه‏هاى معتكفین، رحمت‏ خدا را بر مى‏انگیزاند و به آبروى آنان، عاصیان نیز در امان مى‏مانند.

 

مقابله با تهاجم فرهنگ بیگانه

در فرهنگ اسلامى روى آوردن به اعتكاف، علاوه بر بهره بردارى از فیض معنوى آن، جهاد مقدس نیز هست؛ زیرا این مراسم عبادى - معنوى، نقش بسیار مهمى در رویارویى با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا مى‏كند.

جوانى كه در مراسم اعتكاف، طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را مى‏چشد، لذت‏هاى مادى و شهوانى در دیدگانش، حقیر و بى‏ارزش مى‏شود و به آسانى در گرداب فساد و باورهاى ضد دینى گرفتار نمى‏شود.

از سوى دیگر، چنین مراسمى خود پیامى عملى و درسى عبرت‏آمیز براى مردم است. حضور جمعى از مؤمنان در مسجد براى عبادت، در حقیقت نوعى دعوت به خدا پرستى و دین مدارى است و آثار سازنده‏اى بر جامعه خواهد داشت، از همین رو، در رویارویى با تهاجم فرهنگى دشمن نباید نقش مؤثر سنت هایى كه در باور عمومى مردم ریشه‏هاى عمیق دارند، نادیده گرفته شود. بى‏تردید مساجد، حسینیه‏ها، تكایا، هیئت‏هاى مذهبى، زیارت و اعتكاف، نقش مهمى در تربیت جامعه و گسترش فرهنگ دینى ایفا كرده و مى‏كنند. این مقوله‏ها با آثار مثبت جانبى كه دارند، اهرم‏هاى توانمندى در مقابله با فرهنگ بیگانه‏اند.

در دوران ما تهاجم دشمن ابعادى گسترده یافته، ولى این حركت استعمارى، دست كم ریشه‏اى چند صد ساله دارد و همین پدیده‏هاى سنتى هم چون اعتكاف، مردم ما را در طول سال‏هاى متمادى در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه مصونیت ‏بخشیده است؛ (23) اما اهمیت آن و نقش به سزایى كه در تصفیه و تزكیه انسان دارد براى بسیارى از مسلمانان ناشناخته مانده است.

از این رو جا دارد مبلغان اسلامى بیش از پیش بر نقش مهم آن تاكید ورزند تا این سنت دیرینه محمدى آن گونه كه شایسته است، جایگاه خود را در جامعه اسلامى حفظ كند.

در عصر ما كه زندگى ماشینى و پیچیدگى‏هاى آن، دیده‏گان انسان را به خود خیره كرده، روابط اجتماعى گسترده شده و خلاصه دامنه سرگرمى انسان به جلوه‏ها و مظاهر مادى توسعه یافته است، تاكید بر نقش سازنده اعتكاف، ضرورتى دو چندان مى‏یابد؛ زیرا اعتكاف انس با معشوق است كه زمینه را براى گسستن فرد از سرگرمى‏هاى پوچ فراهم مى‏آورد؛ انسان را با خداوند پیوند مى‏دهد و از آفت ‏خدا فراموشى و از خود بیگانگى نگه مى‏دارد.

 



درشب اولین جمعه ماه رجب که این شب به نام لیله الرغائب (شب آرزوها)نام گرفته ،   مراسم پرنور ومبارکی توسط این کانون درمسجد جامع قالهر برگزار کردیم .

بعداز نماز مغرب وعشا دعای ندبه قرائت گردید که این مراسم معنوی بامداحی جناب سرهنگ عباس مهدیزاده پرنورتر شد.

 

سپس اسماعیل سهرابی

مسئول کانون طی یک سخنرانی چنین ماه رجب رابرای جمعیت حاضر درمسجد توصیف کرد:

قال امام جواد (علیه السلام ):

<<القتل الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من اطعاب الجوارح بالاعمال>>

بهترین ذکرها وبهترین دعاهاوبهترین توسل کوتاه به پیامبروآل  پیامبر صلوات برمحمد وآل محمداست. درچندین روایت این تعبی آمده است که ذکرشریف صلوات به عنوان افضل اعمال مستحبی بیان شده است.

درهمه ایام خصوصا ماه رجب و ماه مبارک شعبان وماه رمضان این شاء الله این ذکر رازیاد می گویید.دریک روایت زیبایی از امام صادق (ع) نقل شده است شخصی به حضرت عرض کرد خدای متعال به من توفیق عنایت کردوارد خانه کعبه شوم اما من اعمال خانه کعبه رابلد نبودم فکر کردم که چه بگویم یا چه دعایی بکنم . به جای تمامی اعمال مستحبی داخل خانه خدا نشستم ودرمحل ولادت مولا امیر المومنین (ع) صلوات برمحمد وآل محمد فرستادم. به امام صادق (ع) عرض کردآیا ثوابی یابهر های یا پاداشی دارم . امام (ع) فرمودند ماخرج احدبمثل ماخرجت  یعنی شما ازداخل خانه کعبه بیرون آمدی ثواب عمل شما ازهمه افرادی که اعمال مختلف انجام دادند بیشتراست. بعدبعنوان یکی ازبهترین وبرترین مستحبات این ذکر رااین شا ء الله درهمه اوقات فراموش نمیفرمایید.

امام صادق (ع) فرمو دند:

<<درجمعه عملی برتر وبالاتر نیست ازصلوات برمحمد وآل محمد(ص) >>

اسماعیل سهرابی درادامه گفت سه ماه است، که ازبهترین ماههای سال است مرحوم شیخ صدوق (رضوان الله) ازعلمای بسیاربزرگ شیعه است که ایشان به دعای امام زمان (عج) متولدشد.کتابهای ایشان مستندعلمای مااست. یک کتاب ایشان نوشته اند به نام فضائل الاشکرثلاثه درفضیلت این سه ماه بزرگ ماه رجب وماه شعبان وماه رمضان این سه ماه راقدربدانیم ماچندتا رجب وشعبان ورمضان بیشتر میهمان خدانیستیم اینقدرزمان بگذرد که ازمن وشماهیچ اثری دراین دنیانخواهدماند.

بیا تابرآریم دستی زدل                    که نتوان برآورد فردا زگل

الان دستمون باز است می توانیم دعا، نیایش ،تزرع ،التماس  ماه رجب یک ماه پرفضیلتی است این تعبیرهایی که در روایت آمده است شهرالله اکبر هم تعبیر شده به ماه خدا دوتا ماه تعبیر شده به ماه خدا یکی ماه رجب ویکی ماه رمضان  واین تعبیرکه ماه بزرگ خداست بنده فکرمی کنم برکاتی که درماه رمضان شبهای قدر قسمت ما- انشائ الله- می شود شروع ومقدمه آن ازماه رجب باشد خدا این ماه رجب وشعبان رامقدمه قرارداده تا آماده بشویم برای ماه رمضان وازشبهای قدربهره بگیریم واستفاده بکنیم.

در روایت داریم رجب اسم نهری است دربهشت ازعسل شیرین تر از شیرسفیدترکسی که دراین ماه روزه بگیرد ازآن نهرنوش جان می کندیا درقیامت ازجانب حق ندا داده می شود این الرجبییون رجبییون کجا هستند آنهایی که ماه رجب ازفیوضات وبرکات این ماه بهره می گیرند. باز در روایت داریم ازاول شب رجب درآسمان هفتم خدای متعال فرشته ای داردبه نام داع یعنی دعوت کننده ازشب اول ماه رجب تاشب آخرماه رجب ندامی دهدکسی است که باخداکاری داشته باشدبیاید درخانه خدا خدای مهربان میفرماید <<الشهر شهری والعبد عبدی والرحمت رحمتی >>یعنی این ماه ماه رجب  ماه من است بنده هم بنده من است رحمت هم رحمت من است<< فمن دعاعیفی هذالشهرعجبت ومنسعلنی اعتیت ومن استحدانی هدیت>> اگر کسی دراین ماه دعایی کندخدای متعال وعده داده من اجابت می کنم کسی درخواستی بکندمن اجابت می کنم کسی سوالی کند من عطامی کنم کسی هدایت بخواهدمن هدایتش می کنم  <<وجعلت  هذالشهرحبل بینی وبین عبادی فمن اعتصم به وصل الیه>> ماه رجب حلقه اتصالبین خداوبنده ها است باید ماه رجب مابابقیه ماهها فرق کند  می فرماید ماه رجب را ریسمان اتصال بین خودم وبندگانم قراردادم  هرکس به این ماه بچسبد یعنی به اعمال این ماه کارهایی که خدا دوست دارد انجام دهد وصل الیه به من خدا متصل می شود ماچیزی ازقرب الهی بالاترنداریم.»

مسئول کانون گفت :«اعمال این ماه رامن فشرده عرض میکنم چون واقعا ماه بزرگ وعظیمی است شهرالله الاکبر تعبیرشده است  یکی از اعمال مهم این ماه روزه گرفتن این ماه است حالا ایام فصل گرمانیز فضیلت بیشتری دارد دریک روایت زیبایی داریم من صام یوما من رجب ایماناووالحسابا اگر کسی به حساب خدا برای خدا درماه رجب یک روز روزه بگیرد استوجب رضوان الله الاکبر رضوان بزرگ خدا را درپی خواهد داشت واطفع دغضب الرب غضب خئا را خاموش می کند ودری از درهای جهنم را می بنددسه روز روزه گرفتن دراین ماه بهشت راواجب می کند دیگر از اعمال این ماه دعاهایی است که دراین ماه واقع است یک کمی هم امل کنیم این دعاهارا خدا رحمت کند آیت الله شهید مطهری فرموده اند بعضی دعاهای ماه رجب راباید درهمه ماههای سال خواند.خواب الوافدون علی غیرک والخصرالمتعرضون الی لک خدایا آنهایی که به غیرازتو واردشدند ضرر کردند وزیان دیدند  چقدرخوب است دراین ماه که حلقه اتصال بین ما وخدا است گوشه کنار خلوتی کنیم باخدا خودمان را ربط بدیم ببینیم کهد چه دذآثار وبرکاتی نسیب ما می شود.»

این دعایی که ماهمیشه بعداز دعاها درماه رجب می خوانیم خیلی دعای عظیم الشانی است 

یامن ارجوه لکل خیر  ای خدایی که برای هرخیری من به توامید دارم  افرادی که به خدا دل می بندند وامید دارند رستگارند دریک حدیث قدسی داریم لاقتعن عمل کل من یعمل غیری بالیعس لاکسونه سوب المزلت فی الناس خدای مهربان می فرماید هرکس امید به غیر ازمن ببندد من قطع امیدش می کنم به اشخاص دل نبندید تکیه گاهتان خداباشد. 

این جفای خلق باتو درجهان        گربدانی گنج زرباشد نهان

خلق راباتو ازآن بدخوکند            تاتوراناچار روآن سوکند

اگرانسان ازدشمنها بدی می بینددرست است تلخ است اما درونش خیلی چیزهای خوب است.

ماخیلی آقازاده نیستیم که بریم طرف خدا مارا می برند این مصرع نمی دانم ازکیست ولی خیلی زیباست

گرمی برندت واصلی گرمی روی بی حاصلی

اگرفضل ورحمت الهی شامل حال مابشه قطعا مابه مقصدمی رسیم اما اگرمنهای لطف خداکسی تلاش کند قطعا بداندبه جایی نمی رسد

ارجوه لکل خیر

دنیا وآخرتم وهرچه درعالم است به اذن خداس حتی ظهور امام زمان ظهور امام زمان (عج)هم به اذن خداست ازاوباید بخواهیم اوباید اجازه بدهد.

وآمن سخط عندکل شر

ای خدایی که درهر شر وبلا وگرفتاری من ازغضب تودرامانم

خدایا جمیع خیردنیا وآخرت رابه ما بده وجمیع شردنیا وآخرت را ازما دورکن وبعد می گوییم وزدنی من فضلک یاکریم خدایا آنچه تومی دهی کم وناقص ذنیست اما خدایا آنرابیشترکن.

دیگرازاعمال مهم ماه رجب استغفار است  پیامبر اکرم (ص)فرمود ماه رجب ماه استغفاراست در این ماه استغفار زیاد کنید.

ماه رجب ماه تخلیه است وماه شعبان ماه تحلیه وماه رمضان ماه تجلیه است.

 سهرابی درپایان سخنانش این جمله رابه مسابقه گذاشت وازجوانان حاضر درجلسه خواست تاروز 13 رجب درباره این جمله مقاله ای تهیه وبه کانون ارائه نمایند وکانون به 13 مقاله برتر جوائزی اهئا خواهدنمود .

مراسم بابرپایی نماز لیله الرغائب ودعای دست جمعی برای فرج امام زمان (عج) به پایان رسید.

 

آرزو هایتان را بر بال فرشته ها بنویس وبه آسمان بفرست وآنگاه که صدای آمینش راشنیدید مارا هم دعا کن

 

 

التماس دعا







ماه رجب از ارزش و شرافت بسيار بالايي برخوردار است و اين شرافت و ارزش بدان دليل است كه اين ماه يكي از ماههاي حرام و يكي از زمانهاي ويژه‌ دعا است. بر پايه برخي از روايات اين ماه، ماه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. همانگونه كه ماه شعبان ماه حضرت رسول و ماه رمضان ماه خداست در اين ماه پر فضيلت روزه و شب زنده‌ داري بسيار مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است به خصوص در نخستين شب آن كه يكي از شبهاي چهارگانه‌اي است كه درباره احيا وشب زنده‌ داري آن سفارشات فراواني بيان شده است. از شرافت‌هاي ديگر اين ماه روز بيست و هفتم اين ماه است كه روز بعثت رسول اعظم (صلي الله عليه و آله) است، روزي كه رحمت رحيميه خداوند در آن به طور كامل و تمام تجلي پيدا كرده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد شرافت ماه رجب مي‌فرمايند: رجب شهر الله الاصم است و بدان سبب آن را اصم ناميدند كه هيچ ماهي به پايه عظمت آن نمي‌رسد. مردم زمان جاهليت به رجب حرمت مي‌نهادند و آنگاه كه اسلام درخشيدن گرفت بر حرمت آن افزود. بدانيد كه رجب ماه خدا، شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.

در اين زمينه امام كاظم (عليه السلام) نيز مي‌فرمايند: رجب نام نهري در بهشت است كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين‌تر است. بنابراين هر كس يك روز از ماه رجب را روزه بدارد خداوند از آن نهر به او خواهد نوشاند.

همچنين در روايت ديگري نيز مي‌فرمايند: رجب ماه عظيمي است كه خداوند اعمال نيك را در آن چند برابر مي‌فرمايد و گناهان را در آن محو مي‌كند.

امام صادق (عليه السلام) نيز در مورد كرامت و فضيلت اين ماه مي‌فرمايد: آن گاه كه قيامت بر پا شود منادي الهي فرياد مي‌زند أين الرجبيون؟ كجايند آنان كه ماه رجب را گرامي داشتند و از آن بهره‌ها بردند از آن انبوه جمعيت، گروهي برخيزند كه نور جمالشان محشر را روشن كند بر سر آنان تاج‌هاي شاهي كه مرصع به در و ياقوت است قرار دارد و در طرف راست هر نفر از آنان هزار فرشته و در سمت چپ نيز هزار فرشته به او كرامت و تعظيم الهي را تبريك گويند؛ از جانب الهي ندا آيد:

بندگانم و كنيزانم به عزت و جلالم سوگند، شما را جايگاه و مقام گرامي و عطاياي فراوان دهم و شما را در جايي جاي دهم كه از زير آن نهرها جاري است و شما در آن جاويد خواهيد بود زيرا شما داوطلبانه براي من در ماهي كه من بزرگش داشتم روزه گرفتيد پس خطاب به فرشتگان فرمايد: فرشتگان من بندگان و كنيزان من را به بهشت داخل كنيد در اينجا امام فرمودند اين پاداش براي كساني است كه يك روز از اول يا وسط يا آخر ماه رجب را روزه بدارند.

پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نيز در بيان عظمت و اهميت ماه رجب مي‌فرمايند: خداوند متعال در آسمان هفتم فرشته‌اي به نام داعي قرار داده است هرگاه ماه رجب فرا رسد آن فرشته دعوت كننده هر شب تا به صبح گويد: خوشا به حال كساني كه به ذكر الهي مشغولند خوشا به حال كساني كه با ميل و رغبت تمام رو به سوي درگاه خدا آرند و خداوند مي‌فرمايد: من همنشين كسي هستم كه با من همنشين باشد و مطيع كسي هستم كه فرمان مرا ببرد و آمرزنده‌ام كس را كه از من طلب آمرزش كند اين ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من و رحمت هم از آن من است. هر كس مرا در اين ماه بخواند پاسخ مثبت دهم و هر كس از من چيزي بخواهد به او عطا كنم و هر كس از من هدايت جويد هدايتش كنم و من اين ماه را وسيله ارتباط بين خود و بندگانم قرار داده‌ام پس هر كس به آن چنگ زند به من مي‌رسد.

گرچه تمام ماه رجب نزد خداوند و اولياء گراميش عزيز و ارجمند است ليكن برخي از اوقات آن، فضيلت ويژه‌اي دارد.

اولين شب جمعه ماه رجب از فضيلت بيشتري برخودردار است و ليله الرغائب نام دارد پيامبر اسلام در اين باره مي‌فرمايند: از اولين شب جمعه ماه رجب غافل نشويد فرشتگان آن را ليله الرغائب مي‌نامند. چرا كه وقتي يك سوم از شب گذشت هيچ فرشته‌اي نيست مگر اينكه در كنار كعبه شريف آيد آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان كند و فرمايد: فرشتگانم هر چه خواهيد از من بخواهيد فرشتگان گويند: بار الها حاجت و خواسته ما آن است كه روزه داران ماه رجب را بيامرزي خداوند خداوند متعال فرمايد: آمرزيدم.

 

فضيت روزه در ماه رجب

در مورد ثواب روزه ماه رجب در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) چنين نقل شده است: بدانيد كسي كه يك روز از ماه رجب را از روي ايمان و به خاطر پاداش روزه بگيرد مستوجب رضايت خداوند مي‌گردد. و اگر كسي به اندازه تمام زمين طلا انفاق كند برتر از روزه يك روز آن نخواهد بود.

همچنين اگر كسي دو روز از ماه رجب را روزه بدارد هيچ كس از اهل زمين و آسمان نمي‌تواند كرامتي را كه نزد خداوند دارد توصيف كند و پاداشي مانند ده تن از راستگويان را دارد كه در طول عمر خود دروغي نگفته باشند. و در روز قيامت همانند كساني را كه آنان شفاعت نموده‌اند شفاعت مي‌كنند و با آنان و در گروهشان محشور مي‌شوند و تا وارد بهشت گردد و از دوستان آنان باشد. و پس پيامبر ثواب سه چهار پنج تا سي روز از روزه ماه رجب را تك تك با توضيح كامل بيان فرموده‌اند.

امام موسي كاظم (عليه السلام) نيز در روايتي زيبا در مورد فضيلت روزه ماه رجب مي‌فرمايند: رجب ماه عظيمي است كه خداوند اعمال نيك را در آن چند برابر مي‌فرمايد و گناهان را در آن محو مي‌كند پس هر كس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد به اندازه مسير يكسال از جهنم دور مي‌شود و هر كس سه روز از آن ماه را روز بدارد بهشت بر او واجب مي‌شود.

امام صادق (عليه السلام) نيز فرموده‌اند:

براستي كه نوح در روز اول رجب سوار كشتي شد و به همراهان خود گفت كه اين روز را روزه بگيرند و فرمود كسي كه اين روز را روزه بگيرد جهنم به اندازه مسافت يكسال از او دور خواهد شد و كسي كه هفت روز از اين ماه را روزه بگيرد درهاي هشتگانه بهشت براي او باز مي‌شود و كسي كه پانزده روز از اين ماه را روزه بگيرد حاجتش داده خواهد شد و كسي كه بيشتر روزه بگيرد خداي عزوجل ثواب بيشتري به او عنايت خواهد كرد.

سیزده رجب:

روز ولادت مولای کونین امیر المومنین علی علیه السلام است در این روز مناسب است مومنین نعمت وجود علی ابن ابی طالب را شکر گذار باشند و نعمت پیروی از آن وجود مقدس را از خدا بخواهند.

نيمه رجب

اين روز نيز از روزهاي ويژه و ارجمند و گرامي است. در اين باره در كتاب شريف اقبال آمده است: حضرت آدم از خداوند پرسيد خدايا محبوب‌ترين روزها و گرامي‌ترين زمانها نزد تو كدام است. خداوند وحي فرمود: محبوب‌ترين روزها نزد من نيمه رجب است. اي آدم در اين روز بكوش  تا با قرباني كردن، ميهماني دادن، روزه داشتن، نيايش كردن، بخشش خواستن‌، لا اله الا الله گفتن به من تقرب و نزديكي جويي.

اي آدم من چنين تقدير كردم كه فرزندي از فرزندان تو را به پيامبري برانگيزم و روز نيمه رجب را به او و به امت ويژه سازم كه در آن روز چيزي از من نخواهند جز اينكه بدانان ببخشم و عفو و گذشت نخواهند جز اينكه از گناهانشان درگذرم اي آدم آنكه نيمه رجب را روزه دارد ذكر گويد، خضوع و خشوع كند و از صدقه دهد، نفس خويش را پاس دارد پاداشي جز بهشت نخواهد داشت اي آدم به فرزندانت گوشزد كن كه در ماه رجب نفس خويش را پاس دارند و از كج راهي بپرهيزند كه گناه در اين ماه بس بزرگ است.

اما از اعمال نيمه رجب خواندن دعاي استفتاح، زيارت امام حسين (عليه السلام) به جاي آوردن چهار ركعت نمازي كه حضرت امير در اين روز به جاي مي‌آورد و پس از آن خواندن دعاي يا مذل كل جبار و سپس خواستن نيازهاي خويش از خدا، به جاي آوردن نيمه دوم نماز سلمان و روز را با توسل به صاحبان روز به پايان بردن.

 

ديگر اعمال ماه رجب

از ديگر اعمال مهم و ارجمند اين ماه خواندن اذكار دعاهايي است كه از سوي معصومين (عليهم السلام) روايت شده است. از جمله آنكه:

1ـ در طول ماه هزار بار خواندن اين دعا: استغفرالله ذوالجلال و الاكرام من جميع الذنوب و الاثام. شيخ صدوق در اين باره روايت كرده است كه هر كس اين دعا را در رجب هزار بار بخواند خداوند به او مي‌گويد: اگر تو را نيامرزم خداي تو نيستم، خداي تو نيستم.

2ـ خواندن سوره توحيد ده هزار يا هزار بار كه هر كس در رجب اين سوره را هزار بار بخواند در قيامت پاداشي برابر عمل هزار پيامبر و هزار فرشته خواهد داشت و هيچ كس از او به خدا نزديكتر نخواهد بود جز آنكه پيش از اين سوره را خوانده باشد.

3ـ گفتن هزار بار لا اله الا الله و روايت شده هر كس در رجب هزار بار لا اله الا الله بگويد خداوند صد هزار حسنه براي او مي‌نويسد و صد كاخ بهشتي به او مي‌دهد.

4ـ صدبار خواندن اين دعا: استغفرالله الذي لا اله الا هو وحده لا شريك له و اتوب اليه كه روايت شده هر كس اين دعا را صد بار بگويد و پس از آن صدقه انفاق نمايد خداوند كارش را با بخشش و آمرزش پايان دهد و اگر همان را چهارصد بار بگويد خداوند پاداش صد شهيد را به او مي‌دهد.

5ـ به پيروي از امام سجاد (عليه السلام) در همه ماه در سجده‌هاي خود اين دعا را بخواند: عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك.

6ـ از جمله اعمال ديگر ماه رجب كه داراي فضيلت بي شماري است خواندن دعاي يا من ارجوه لكل خير بعد از هر نماز واجب است اين دعا در مفاتيح الجنان ذكر شده و براي فرد فضيلت‌هاي بي شماري را به همراه دارد.

7ـ خواندن دعاي اللهم اني اسالك صبر الشاكرين لك در هر روز. در كتاب اقبال در مورد اين دعا آمده است كه معلي از حضرت امام صادق (عليه السلام) خواست تا دعايي به او بياموزد كه تمام معارف شيعه را در برداشته باشد امام خواندن اين دعا را به او توصيه كرده است.

8ـ هر روز اين دعا را خواندن: يا من يملك حوائج السائلين.

9ـ خواندن دعاي اللهم اني اسألك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة امرك كه از دست خط حضرت ولي عصر نقل شده است و دعايي است با مضامين بسيار بلند و نيكو كه درهايي از علم  و معرفت را به روي آنكه اهل آن باشد مي‌گشايد.

10ـ خواندن دعاي ارجمند و پر مضمون اللهم يا ذالمنن السابغه...

11ـ زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) در آغاز و در ميان ماه.

12ـ به جاي آوردن نمازهاي ويژه ماه.

13-توجه به اعمال روز 13-14-15 رجب که به ایام البیض مشهور است.

منابع مقاله:

1ـ مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي: فضيلت اعمال ماه رجب.

2ـ المراقبات، شيخ جواد ملكي تبريزي: اعمال ماه رجب.

3ـ ثواب الاعمال، شيخ صدوق.

4ـ اقبال الاعمال، سيد بن طاووس: اعمال ماه رجب.

5ـ مصباح المتهجد، شيخ طوسي: فضيلت ماه رجب.

 



 

سلام خدا بر تو ای دهمین پیشوای معصوم! سلام بر درخشندگی کوکب نورانی ات که خورشید را شرمگین تابش کرد و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش. در این روز غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دست مهربان و غریب نوازت را بر صفحه دل هامان بکش.
امام ابوالحسن علي النقي هادي عليه السلام ملقب به امام " هادي"، دهمين پيشواي شيعيان در نيمه ذيحجه سال 212 هجري در اطراف مدينه در محلي به نام " صريا" متولد گشت.  آن حضرت و فرزند گرامي ايشان امام حسن عليهما السلام به عسكريين شهرت يافتند، زيرا خلفاي بني عباس آنها را از سال 233 به سامرا ( عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادي عليه السلام به لقبهاي ديگري مانند: نقي، عالم، فقيه، امين و طيب شهرت داشت و كنيه مبارك ايشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنيه امام موسي كاظم و امام رضا عليهما السلام نيز ابوالحسن بود، لذا براي اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم عليه السلام، ابوالحسن ثاني به امام رضا عليه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادي عليه السلام اختصاص يافته است.
پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوي گرامي سمانه است كه بانويی با فضيلت و با تقوا بود. امام هادي (ع) در سن 6 يا 8 سالگي يعني در سال 220 هجري، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسيد. مدت 33 ساله امامت امام هادي (ع) با خلفاي معتصم، واثق، توكل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.
عظمت شخصيت امام هادي (ع) به قدري زياد است كه دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتي از اين اعترافات مبني بر شخصيت آن امام به لحاظ اخلاقي و بخشي ديگر ناشي از ابعاد علمي آن حضرت و شمه اي، نتيجه كراماتي است كه از آن بزرگوار صادر شده است.
ابن صباغ مالكي در كتابي موسوم به فصول المهمه خطوط واضحي از سيماي تابناك فضايل و ويژگي هاي اخلاقي امام هادي (ع) قهرمان شكست ناپذير عصر متوكل عباسي را ترسيم مي كند!
�فضل و دانش امام دهم شيعيان بر اوج قلل بلند پايه عالم بشريت نقش بسته بود و رشته هاي مشعشع آن بر اختران آسمان سر مي ساييد. نيكي ها و اخلاق پسنديده او را نمي توان در شمار عدد ذكر نمود. اما مي شود به افتخارآميزترين آنها كه موجب حيرت است بسنده كرد. او جميع صفات نيك و مفاخر معنوي را يک جا در وجود داشت. ابعاد وسيع و منبع فياض حكمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدين سبب او از ناشايسته ها و آلايش ها به دور و بركنار است.�
امام هادي (ع) داراي نفس زكيه و عزمي راسخ و همتي عالي بود كه هرگز احدي از مردم را نمي توان در مقايسه با او همتا و همسان دانست.
ابن شهر آشوب از رجال حديث نقل مي كند كه او نيك سرشت ترين و پاك ترين روش را در ميان جامعه دارا بود، راستگوترين افراد جامعه محسوب مي شد، به هنگام سكوت، شكوه هيبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمي گرفت و چون لب به سخن مي گشود، گزيده و نغز مي گفت به طوري كه شعاع كلامش روح آدميان را سحر مي كرد.
در وجود مقدس امام هادي (ع) ويژگي هاي اخلاقي پسنديده مي درخشيد. امامت، كمال و دانش و فضيلت و سرشت و اخلاق نيك از فرازهاي اخلاقي اين امام همام است.
خداوند به قدرت بي منتها و دانش وسيع خود، گنجينه هايي از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ايشان را به زيور دانش آراسته است، اين گنجينه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختيار امامان شيعه كه راهبران حقيقي بشر هستند، قرار داده است.
امام هادي (ع) كه در زمره امامان شيعه و از خاندان رسالت است، نيز از ويژگي دانشي گسترده و جامع برخوردار است، طوري كه سمبل هاي دانش و فرهنگ وي، عقول را حيران و انديشه ها را به اعجاب واداشته است.
امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حياتش احترامي شگفت در قلوب همگان ايجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پيروان معتقد به تفويض و جبريون و اثبات عدل و حد مابين جبر و تفويض، از فرازهاي شگفت آور دوره امامت، امام هادي محسوب مي شود و بسيار مورد تعمق و توجه مي باشد.
امام هادي (ع) در اين نامه، نظريه پيروان هر دو عقيده را با منطقي ترين اصول مردود اعلام كرده و اسراري از علوم و حقايق آن را پاسخ فرموده است.
با توجه به اينكه خداوند داراي عدل و انصاف و حكمت بالغه است، پس اوست كه مي تواند هركس را بخواهد از ميان بندگان خود براي ارسال پيامش و تبليغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هايش برگزيند. گوشه اي ديگر از درياي بيكران دانش امام هادي (ع) در تاريخ خطيب بغدادي تجلي دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذكر شده و در مقام اثبات آن مي گويد:
روزي يحيي بن اكثم در مجلس واثق خليفه عباسي كه جمعي از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسي سر حضرت آدم (ع) را هنگامي كه حج به جا آورد، تراشيد؟
تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسي كه جواب اين سؤال را بدهد حاضر  مي كنم، سپس شخصي را بدنبال حضرت هادي (ع) فرستاد و وي را به دربار خليفه دعوت كرد. امام نيز دعوت را پذيرفت و براي اظهار و بيان حقيقت به دربار واثق رفت. خليفه پرسيد: اي ابوالحسن به ما بگو چه كسي سر حضرت آدم را هنگام حج تراشيد؟ امام فرمود: اي واثق ترا به خدا سوگند مي دهم كه ما را از بيان و جواب آن معاف كني، خليفه گفت: ترا سوگند مي دهم كه جواب را بفرمايي!
امام فرمود: اكنون كه قبول نمي كني، پس مي گويم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: براي تراشيدن سر آدم جبرئيل مأمور شد ياقوتي از بهشت آورد و به سر آدم كشيد تا موهاي سرش بريزد.
در مورد جاذبه اجتماعي و نفوذ سياسي امام هادي (ع) فقط مي توان همين را گفت كه يكي از تجليات و تشعشعات پرشكوه خداوند و تابش منبع فياض نور حق در وجود امام هادي (ع) متجلي و منعكس شده و از وجود حضرت نيز مانند آينه اي كه انوار گوناگون را در خود انعكاس مي دهد، ساطع بوده است. كسي را در عصر پيشواي دهم، توان نگاهي ممتد و حتي لحظه اي كوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستي و ترس بر قلب ها سايه مي افكند. در كتاب هاي تاريخي آمده است كه حضور امام در هر مجلسي مورد تجليل و احترام عميق بود و خواسته و ناخواسته اطرافيان را تحت تأثير و نفوذ قرار مي داد و همنشينان وي همواره آرزوي مجالست و مراودت او را در سر داشتند.
 با آنكه متوكل بارها در صدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت. با اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگیهاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانه ‏وار می چرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را بنا به روايتى، در تاريخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.
امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان می گذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرين).
 
از بيانات گهربار آن حضرت است كه فرموده اند:
(الحكمة لا تنجع في الطبائع الفاسدة): حكمت در نهاد فاسد تأثير نمی كند.
 در خاتمه بايد متذكر شويم كه امام هادي (ع) اصحاب فراواني دارند كه بسياري از آنها فخر شيعه هستند و از جمله‌ آنهاحضرت عبدالعظيم حسنياست كه در شهر ري مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادي به او خيلي احترام مي گذاردند. او كسي است كه ايمان را خدمت حضرت هادي به اين صورت عرضه داشت:
خدا يکي است و شبيه براي او فرض نمي شود، جسم نيست بلكه خالق جسم است. همه چيز را خلق نموده است و همه چيز به دست او است و او مالك آنها است. محمد صلي الله عليه و آله پيامبر است و او آخر پيامبران است كه پيامبري بعد از او نخواهد آمد و دين او پايان همه اديان است، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب وصّي پيامبر است و بعد از اميرالمؤمنين، حسن و حسين و علي بن حسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و بعد از او فرزندش كه غايب مي شود و روزي ظاهر مي شود و جهان را انبوه از عدل مي كند بعد از آنكه ظلم انبوه باشد. عبدالعظيم گفت: اقرار دارم و مي گويم دوست شما دوست خدا و دشمن شما دشمن خدا است. اطاعت شما اطاعت خدا و مخالفت شما مخالفت خدا است. به معراج و سؤال در قبر و بهشت و جهنم و صراط و ميزان اعتقاد دارم و همه آنها حق است و مي دانم كه قيامت آمدني است. و بر واجبات الهي كه نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر است اقرار دارم. حضرت فرمودند: اي ابوالقاسم اين دين پسنديده است، خداوند را بر آن ثابت بدارد.
عبدالعظيم رحمه الله دين اعتقادي را عرضه داشت زيرا تنها اعتقاد نمي تواند موجب نجات باشد. ديني موجب نجات است كه توأم با عمل باشد. از اين جهت حضرت هادي (ع) ايمان را چنين فرموده اند. ابودعامه مي گويد: به عيادت حضرت هادي رفتم آن بزرگوار فرمودند: چون به عيادت من آمدي بر من حقي پيدا كرده اي، براي اداي حقت روايتي از پدرم كه از پدرانش و از اميرالمؤمنين و او از رسول اكرم عليه السلام نقل كرده است مي گويم:
قال رسول الله الايمان ما وقّدته القلوب وصدقته الاعمال.
ايمان چيزي است كه در دل جايگزين شده است و اعمال، گفتار و كردار آن را تصديق مي كند.
از اين جهت در قرآن شريف و روايات اهل بيت فراوان ديده مي شود كه از افرادي كه مرد عمل نيستند سلب ايمان شده است.


 

خواهم امشب باز شيدايى كنم

از در رحمت تمنّايى كنم

 

تا شوم دور از تمام هرچه زشت

سير، در گلزار زيبايى كنم

 

گرچه خوارم، دم ز گلها مى‏زنم

ياد گل، ياد گل آرايى‏كنم

 

مدت كوتاه عمر خويش را

صرف خدمت نزد مولايى كنم

 

از همين كوتاه خدمت، تاابد

زندگى در لطف و آقايى كنم

 

آمدم نوشم مى‏از  شير و رُطب

بر در ميخانه ماه رجب

 

اى رجب ميخانه حيدر تويى

مِى تويى، باده تويى، ساغر تويى

 

طعم تو گرديده احلى من عسل

گوشه‏اى از وسعت كوثر تويى

 

راه درك ليلةالقدر على

بهر شيعه تا صف محشر تويى

 

ماه شعبان بر تو كرده اقتدا

باعث توفيق پيغمبر تويى

 

مطلعت زيباترين روز خداست

ميزبان حجت داور تويى

 

حسن مطلع در تو باشد لطف يار

شد رخ زيباى باقر آشكار

 

او شعيب عترت پيغمبر است

باقر درياى علم داور است

 

مفتخر بر نام او هستيم ما

اين كلام يك امام و رهبر است

 

اول خير آخر خير اصل خير

اين محمد، سفره دار كوثر است

 

بى رواياتى كه از او آمده

دين ما تا روز محشر ابتر است

 

سائل علمش مراجع گشته اند

وسعت علمش ز هركس برتر است

 

او كه باشد بهترين مولاى من

مادرش  شد فاطمه بنت الحسن

 

مادرش از فاطمه تصوير داشت

دربرش آئينه تقدير داشت

 

پاكتر از آب زمزم خُلق او

رزق و سهم از آيه تطهير داشت

 

او كه باشد دختر بيت كريم

حُسن بابايش در او تأثير داشت

 

نِى به دامانش گرفته كودكى

او به دامان خضر راهى پير داشت

 

تا كند مارا غلام درگهش

در نگاه چشم خود زنجير داشت

 

ما غلام حضرت باقر شديم

                                      بر مَرام غير او كافر شديم

سروده جواد حيدري

 







 

حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه دارد موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت است كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» 

نيمه ماه مبارک رجب

اين روز از روزهاي ويژه و ارجمند و گرامي است. در اين باره در كتاب شريف اقبال آمده است: حضرت آدم از خداوند پرسيد خدايا محبوب‌ترين روزها و گرامي‌ترين زمانها نزد تو كدام است. خداوند وحي فرمود: محبوب‌ترين روزها نزد من نيمه رجب است. اي آدم در اين روز بكوش  تا با قرباني كردن، ميهماني دادن، روزه داشتن، نيايش كردن، بخشش خواستن‌، لا اله الا الله گفتن به من تقرب و نزديكي جويي.

اي آدم من چنين تقدير كردم كه فرزندي از فرزندان تو را به پيامبري برانگيزم و روز نيمه رجب را به او و به امت ويژه سازم كه در آن روز چيزي از من نخواهند جز اينكه بدانان ببخشم و عفو و گذشت نخواهند جز اينكه از گناهانشان درگذرم اي آدم آنكه نيمه رجب را روزه دارد ذكر گويد، خضوع و خشوع كند و از صدقه دهد، نفس خويش را پاس دارد پاداشي جز بهشت نخواهد داشت اي آدم به فرزندانت گوشزد كن كه در ماه رجب نفس خويش را پاس دارند و از كج راهي بپرهيزند كه گناه در اين ماه بس بزرگ است.

و نیز از حضرت امام صادق ‏عليه السلام كه فرمودند:

در شب نيمه رجب دوازده ركعت نماز مى ‏خوانى و در هر ركعت حمد و سوره، و چون فارغ شدى از نماز مى ‏خوانى بعد از آن چهار مرتبه سوره مبارکه حمد و معوذتين و سوره مبارکه اخلاص و آية الكرسى را و سپس چهار مرتبه مى ‏گوئى بعد از آن:

سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ وَلا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَرُ

سپس می گویی:

اَللَّهُ اَللَّهُ رَبّى‏ لا اُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً وَما شآءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ

اعمال ایام‏البیض

بیض از ریشه‌ی "بیاض" به معنی سفیدی است و به سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هرماه اطلاق می‌شود، چون در این روزها به خاطر کامل بودن قرص ماه، شب‌ها هم روشن و سفید است ... در مورد ایام‏البیض ماه رجب، اعمال متعددی وارد شده که شاید مهم‌ترین آنها اعمال ام‏داوود باشد.

در روایت آمده زنی به نام ام‏داوود جهت خلاصی فرزندش از زندان حکام عباسی به نزد موسی بن جعفر علیه‏السلام می‌اید و تقاضای کمک می‌کند. حضرت انجام این عمل را به او سفارش می‌فرمایند که خلاصه‏ی آن، این است که روزهای 13، 14 و 15 ماه رجب را روزه بگیرد و در روز پانزدهم هم بعد از نماز ظهر و عصر سوره‌های مشخصی از قرآن را تلاوت کرده، پس از آن دعای خاصی را بخواند ... چنانکه در تاریخ آمده تنها کسی که از سیاهچال عباسیان خارج شد "داود" بود و باقی زندانیان به شهادت رسیدند ...

فضيلت روزه در ماه رجب

در مورد ثواب روزه ماه رجب در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) چنين نقل شده است: بدانيد كسي كه يك روز از ماه رجب را از روي ايمان و به خاطر پاداش روزه بگيرد مستوجب رضايت خداوند مي‌گردد. و اگر كسي به اندازه تمام زمين طلا انفاق كند برتر از روزه يك روز آن نخواهد بود.

امام صادق (عليه السلام) نيز فرموده‌اند: براستي كه نوح در روز اول رجب سوار كشتي شد و به همراهان خود گفت كه اين روز را روزه بگيرند و فرمود كسي كه اين روز را روزه بگيرد جهنم به اندازه مسافت يكسال از او دور خواهد شد و كسي كه هفت روز از اين ماه را روزه بگيرد درهاي هشتگانه بهشت براي او باز مي‌شود و كسي كه پانزده روز از اين ماه را روزه بگيرد حاجتش داده خواهد شد و كسي كه بيشتر روزه بگيرد خداي عزوجل ثواب بيشتري به او عنايت خواهد كرد.

از حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام روایت است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه دارد بهشت او را واجب گردد و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد

و ابن بابویه به سند معتبر از سالم روایت كرده است كه گفت: رفتم به خدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر خدا كسى نمى‏داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: اى سالم هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كه دو روز از آخر این ماه روزه دارد بر صراط به آسانى بگذرد و هر كه سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ.

اعمال روز جمعه ماه رجب 

از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم روایت است که فرمودند:

هر كه در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره مبارکه اخلاص (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ) را بخواند براى او نورى باشد در قيامت كه او را به بهشت بكشاند و نیز فرمودند:

هر كه در روز جمعه ماه رجب چهار ركعت نماز بگذارد مابين ظهر و عصر و بخواند در هر ركعتى یک مرتبه سوره مبارکه حمد و هفت مرتبه آية الكرسى و پنج مرتبه سوره مبارکه اخلاص را سپس ده مرتبه بگويد:

اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذى‏ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ وَاَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ

بنويسد حقّ تعالى براى او از روزي كه اين نماز را گذارده تا روزى‏ كه بميرد هر روزى هزارحسنه و عطا فرمايد او را به هر آيه‏ اى كه خوانده شهرى در بهشت از ياقوت سرخ و به هر حرفى، قصرى در بهشت از دُرّ سفيد و تزويج فرمايد او را حور العين و راضى شود از او بغير سخط و نوشته شود از عابدين و ختم فرمايد براى او به سعادت و مغفرت.

دیگر اعمال ماه رجب

از دیگر اعمال مهم و ارجمند این ماه خواندن اذكار دعاهایی است كه از سوی معصومین (علیهم السلام) روایت شده است. از جمله آنكه:

1ـ در طول ماه هزار بار خواندن این دعا: استغفرالله ذوالجلال و الاكرام من جمیع الذنوب و الاثام. شیخ صدوق در این باره روایت كرده است كه هر كس این دعا را در رجب هزار بار بخواند خداوند به او می‌گوید: اگر تو را نیامرزم خدای تو نیستم، خدای تو نیستم.

2ـ خواندن سوره توحید ده هزار یا هزار بار كه هر كس در رجب این سوره را هزار بار بخواند در قیامت پاداشی برابر عمل هزار پیامبر و هزار فرشته خواهد داشت و هیچ كس از او به خدا نزدیكتر نخواهد بود جز آنكه پیش از این سوره را خوانده باشد.

3ـ گفتن هزار بار لا اله الا الله و روایت شده هر كس در رجب هزار بار لا اله الا الله بگوید خداوند صد هزار حسنه برای او می‌نویسد و صد كاخ بهشتی به او می‌دهد.

4ـ صدبار خواندن این دعا: استغفرالله الذی لا اله الا هو وحده لا شریك له و اتوب الیه كه روایت شده هر كس این دعا را صد بار بگوید و پس از آن صدقه انفاق نماید خداوند كارش را با بخشش و آمرزش پایان دهد و اگر همان را چهارصد بار بگوید خداوند پاداش صد شهید را به او می‌دهد.

5ـ به پیروی از امام سجاد (علیه السلام) در همه ماه در سجده‌های خود این دعا را بخواند: عظم الذنب من عبدك فلیحسن العفو من عندك.

6ـ از جمله اعمال دیگر ماه رجب كه دارای فضیلت بی شماری است خواندن دعای یا من ارجوه لكل خیر بعد از هر نماز واجب است این دعا در مفاتیح الجنان ذكر شده و برای فرد فضیلت‌های بی شماری را به همراه دارد.

7ـ خواندن دعای اللهم انی اسالك صبر الشاكرین لك در هر روز. در كتاب اقبال در مورد این دعا آمده است كه معلی از حضرت امام صادق (علیه السلام) خواست تا دعایی به او بیاموزد كه تمام معارف شیعه را در برداشته باشد امام خواندن این دعا را به او توصیه كرده است.

8ـ هر روز این دعا را خواندن: یا من یملك حوائج السائلین.

9ـ خواندن دعای اللهم انی اسألك بمعانی جمیع ما یدعوك به ولاة امرك كه از دست خط حضرت ولی عصر نقل شده است و دعایی است با مضامین بسیار بلند و نیكو كه درهایی از علم  و معرفت را به روی آنكه اهل آن باشد می‌گشاید.

10ـ خواندن دعای ارجمند و پر مضمون اللهم یا ذالمنن السابغه...

11ـ زیارت حضرت امام حسین (علیه السلام) در آغاز و در میان ماه.

12ـ به جای آوردن نمازهای ویژه ماه (در کتب ادعیه و مفاتیح الجنان به برخی از آنها اشاره است)
 

ماه رجب هفتمین ماه از ماههای قمری، ماهی بسیار شریف و از ماههای حرام است. رجب نام نهری است در بهشت که از عسل شیرین‌تر و از شیر سفیدتر است و هر کس در این ماه روزه دارد، از آن نهر آب می نوشد. به ماه رجب، رحب الأصب، یعنی ماه ریزش رحمت خداوند بر مردم نیز می‌گویند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«ماه رجب برای امت من «ماه استغفار» است. رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است. کسی که یک روز از ماه رجب را روزه گیرد، مستوجب خشنودی خداوند گردد، غضب الهی از او دور می‌گردد و دری از درهای جهنم به روی او بسته می‌شود.»

در حدیث دیگری آمده است که هر کس سه روز آن را روزه دارد بهشت بر او واجب گردد.
در ماه رجب دعاها و اعمال خاصی وارد است که مهمترین آنها « اعمال ایام البیض » (13 تا 15 ماه) و اعمال ام داوود و برنامه اعتکاف است.
این اعمال در کتاب شریف مفاتیح الجنان محدث قمی گردآوری شده است.
حوادث تاریخی و مذهبی بسیاری در ماه رجب روی داده است که در زیر به آن اشاره می‌شود:
ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57، امام محمد تقی علیه السلام در سال 195، میلاد امام علی علیه السلام در کعبه، مبعث پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در سال 182 و شهادت امام علی النقی علیه السلام در سال 254، وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سال دهم هجرت، وفات ابوطالب علیه السلام در سال دهم بعثت، رحلت حضرت زینب (بنا به نقلی) و درگذشت ابن سکیت، در سال 244 قمری



 

 

 

 

بسمه تعالی

ارتحال رهبر آزادگان                                            تسلیت بر جمله دلدادگان

رهبر فرزانه این انقلاب                                          با فراقش قلب ما کرده کباب

عاشقان خاک سیه بر سر کنید                             دیدگان با اشک خونین تر کنید

رفت امام ما امام عا شقان                                      آه از این اندوه و درد بیکران

او ملک بود وبه فردوس برین                                 جای او هرگز نبود اندر زمین

او رسا لت داشت باپیغام حق                                  تا رساند گوش باطل نام حق

همچو کاوه آمد از این مرز و بوم                             تا بشورد بر سر ضحاک شوم

عاقبت کاخ ستم ویران نمود                                   خاک ایران مأمن شیران نمود

انقلابی تازه بر پا کرد و رفت                                     در دل مستضعفان جا کرد و رفت

                         او انا الحق بود و از حق می سرود                           

 

   

در قالب غزل بسیاری از شاعران برای ارتحال امام (ره) از خود اثری به جای گذاشته اند. کاربردغزل برای بیان مراثی و اندو هسرودها و اظهار غم و حزن یکی از ویژگی های بارز شعر انقلاب اسلامی است. این که غزل را برای بیان مضامین و مفاهیمی از ساحت و قلمرو حماسه هم به کار گرفته اند، تا حد بسیاری نوآوری است. البته ما در صدد نیستیم که روی قوت و ضعف حتی تداوم و موقتی بودن آن بحث کنیم. در جریان رحلت امام، مثل دوران عمر پر برکت ایشان، غزل برای بیان مراثی و سوگسرودها نیز به کار رفت. اگر چه تحولات قابل توجهی در این قالب شعری ایجاد شده است و تجارب ارزشمندی به منصه ظهور رسیده است، برای قضاوت قطعی و صدور حکم نهایی درباره توفیق و ماندگاری این تجربه ها شاید این مقدار زمان، اندک باشد. چه بسا لازم باشد سالهای دیگری را برای استمرار این آزمون پشت سربگذاریم زیرا زمانی حدود ده یا پانزده سال برای قضاوت کافی نیست.

اگر قرار باشد تطور قوالب شعری از لحاظ موضوع و محتوا و رابطه این دو را به نقد بنشینیم، بی تردید این خطر کردن ها و جسارت های مفید را باید از جمله خصایص ادبیات انقلاب اسلامی در زمینه شعر بدانیم. البته این گرایش ها هر یک دلیل یا دلایلی هم دارد که احصا و تبیین هر کدام به زمان و حال و مقام دیگری نیاز دارد; تا در آن جا چند و چون این تحول و روند و علل این دگرگونی و دلایل اساسی و مهم این تجربه، بررسی شود.

با ذکر این مقدمه کوتاه به نقد نمونه هایی چند از سروده های شاعران دردمند در هجران و طیران آن خلوت نشین محفل انس الهی می پردازیم:

"در سوک خورشید عرفان"، نام غزلی است از "سیاوش دیهیمی". انتخاب ردیف "گریستن"، هم بعد عاطفی این سوک سرود را تقویت می کند و هم از دل دردمند و دیده اشکبار شاعر گواهی می دهد. در مجموع به لحاظ تلاش برای کشف و خلق تصاویر جدید و قوی شاعرانه چندان قابل توجه نیست و اگر قرار باشد با این شعر و مفاهیم و تعابیر و تصاویرش آماری برخورد کنیم، با جرات می توان گفت 90% یا حتی بیشتر مضامین و کاربرد آنها تکراری است. یعنی هر دردمند سوگواری که اندک ذوقی داشته باشد برای پر کردن تعابیر پشت ردیف "گریستن "یا از این مضامین و تعبیر استفاده می کند و یا اندکی فراتر از این، مثلا: بی حضور تو گریستن، شبها از داغ جدایی تو گریستن، ذوب شدن و گداختن شمع از هجران ، سر غم را بر زانوی اندوه و ملال نهادن، در شیون و غوغا و خیز و تاب شدن، چون ابرنوبهار در صحرا گریستن، در فراق مویه کردن، سر به شانه نهادن و گریه کردن، و در فراق با گریه های شبانه سر بردن. . . همگی مفاهیمی هستند که حتی در زبان غیر شاعرانه هم به کار می روند. البته شاعر در بعضی از قسمتها شاید تحت تاثیر آن اضطراب و ضربه هولناک نابهنگام رحلتامام کم توجهی کرده و مثلا می گوید: (با سینه ای که هر چه در او هست حسرت است) . در همین مصرع غلبه با نوعی نثرگونگی است و همین از اعتبار شعر می کاهد. اگر چه حق نداریم اثر هیچ شاعری را دست کاری کنیم، مثل بسیاری از دخالتهای خود سرانه ای که اکثر روزنامه ها و مجلات در آثار دریافتی شاعران می کنند و سرخود، جوان قافیه نشناسی را به این دست کاری و امیدارند، اما فقط به عنوان یک پیشنهاد می توان گفت اگر شاعر بتواند ابیاتی از این شعر را حذف کند و مفاهیم مورد نظرش را در ابیات دیگر بریزد و خلاصه به حک و اصلاح شعر بپردازد، در آن صورت برای تعالی و تکامل شعر قدمی برداشته است.

در سوک خورشید عرفان

ماییم و بی حضور تو شبها گریستن شبها ز سوز داغ تو تنها گریستن

چون شمع از گداز جگرسوز درد و داغ آتش به سر نهادن و شب را گریستن

بر زانوی ملال، سرغم گذاشتن با قامت دوتای تمنا گریستن

دریا شدن، به موج نشستن، به سرزدن در خیز و تاب شیون و غوغا گریستن

از مویه، موی کندن و از پویه در خروش از دست بی وفایی دنیا گریستن

باسینه ای که هر چه در او هست حسرت است این جا به غم نشستن و آن جا گریستن

چون موج، سر به صخره آشفتگی زدن بی تاب پا کشیدن و دریا گریستن

با گرد باد، رو به بیابان گذاشتن با ابر نوبهار به صحرا گریستن

در آتش فراق، دمادم گداختن در مویه ملال، سراپا گریستن

پرسیدن ترا ز نسیم و گل و بهار در باغ، بی حضور تو شیدا گریستن

با خاکیان نشستن و از ناله سوختن با عرشیان خلوت بالا گریستن

خاکم به سر ز داغ تو، این باورم نبود بر شانه سرنهادن و غم را گریستن

یک عمر بی حضور دل ما گریستی زین پس فراق و ما و به شبها گریستن سیاوش دیهیمی

نصر الله مردانی، شاعر قالب غزل که هماره غزال وحشی شعرش را در همین قالب شکار می کند; اندوه متراکم خویش را در رحلت آن شاخ سبز دانایی و افتادن آن سوار از براق عرصه اشراق و فقیه فاتح اسرار، با روحی حماسی همراه ساخته است. حتی مفهوم سو گ را در تعابیر سنگین و شاعرانه ای بیان کرده و تحت تاثیر زبان حماسی شعرش قرار داده است. تعابیر و مفردات چشمگیر این غزل را بدین قرار بر می شماریم:

براق عرصه اشراق، بی سوار افتادن، فقیه فاتح اسرار، محاق افق، آفتاب تار، قلندران قدر، موج خیز قضا، غرقه گاه فنا، خمیدن قامت غم، به سوک نشستن جهان، زار افتادن زمانه، خامه تقدیر، رواق سپهر، روح حادثه، در جان روزگار شرار افتادن، زانوی غم، دست اجل، شاخ سبز دانایی، درخت خرم دانش، بلبلان صبور، عزای عظیم، اشک حوصله، چشم انتظار. . .

بی تردید، انتخاب و کاربرد تعابیری از حوزه تجرید و نامصور در بسامد محتوایی و معنایی شعر مؤثر افتاده است، مثلا : براق اشراق، فقیه اسرار، قلندران قدر، موج خیز قضا، غرقه گاه فنا، مصیبت سنگین، قامت غم، خامه تقدیر، روح حادثه، جان روزگار، دست اجل، شاخ دانایی، درخت دانش، بلبلان صبور، اشک حوصله، چشم انتظار. . . شواهد این شعرند.

ابیات زیر به لحاظ برخورداری از ابعادی چند قابل توجهند:

قلندران قدر راز موج خیز قضا به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد نوشت خامه تقدیر بر رواق سپهر که روح حادثه زین داغ برقرار افتاد شکست دست اجل شاخ سبز دانایی درخت خرم دانش ز برگ و بار افتاد

الف - تصویرسازی و تلاش برای آفرینش زمینه های تصویری و هماهنگی در این طرح انگیزی و رنگ آمیزی شاعرانه.

ب - نکته چشمگیر دیگر در این ابیات، تسلیم شاعر به رضای حضرت حق و قبول خاضعانه تقدیر و قضای الهی است. در دو بیت نخست به طور مستقیم به این مساله مهم و اساسی از خانواده و عنصر فلسفه و کلام اقرار می کند و در بیت سوم هم با استفاده از کلمه (اجل) و فرا رسیدن آن، بار دیگر به تقدیر اشاره می کند.

ج - در همین (سه بیت) شاعر چند ظرافت نگارشی یا زبانی را رعایت کرده است که موجب تقویت و غنای شعر شده است:

1- کاربرد (گذار) به جای گذر که امروز در سنت زبان مرسوم، چندان معمول نیست; اما همین خروج از عادت زبانی موجب بیگانگی در ساحت شعر شده است.

2- استفاده بهینه و مناسب از (که) در بیت دوم آن هم در صدر مصرع دوم، با ایجاد پایه و زمینه خوب برای (که) .

3- حذف (را) از مصرع اول بیت سوم پس از (دانایی) .

شاعر، از عناصر شعری برگرفته از قلمرو و خانواده طبیعت همراه با هاله ای از عزا و غباری از اندوه و ماتم به خوبی استفاده کرده است. از آن جمله است: محاق، آفتاب، موج خیز، رواق سپهر، قله آتش فشان، شراره، شاخ دانایی، درخت دانش، برگ، باغ لاله، ناشکفته گل، شاخه.

از لحاظ هماهنگی در محورهای افقی و عمودی، شعری است یکدست و محکم.

انتخاب بحر "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" برای کاربرد و استفاده از واژگان و عناصر منتخب و موردنظر شاعر، مناسب بوده است.

شاهدی را که برای همان نظر (که در مقدمه شعر آمد; یعنی وجود روح و زبان حماسی حاکم و غالب بر شعر) می توان استخراج کرد، بیت زیر است:

چه شد که عالم اسلام سوگوار افتاد براق عرصه اشراق بی سوار افتاد

در این بیت; تعابیر براق، عرصه وبی سوار افتاده، بیشتر در قلمرو حماسه و رزم و آوردگاه، کارایی دارد که شاعر با انتخاب کلمه اشراق در میان این عناصر و واژگان، در واقع به نوعی تجربه و آزمون دست زده است و با پیوند بین شبکه های کلمات، هم برای آفرینش تعابیر جدید و هم برای زبان جدید تلاش کرده است. به لحاظ توان شاعر در گردآوری عناصر مختلف و تقویت محورهای شعری و به گزینی واژگان برای بیان هر چه قویتر مفاهیم موردنظر، بسیار قوی است.

پیام اصلی شعر در یک کلمه; (سوک) رحلت جانگدازامام است.

اشک حوصله

چه شد که عالم اندیشه سوگوار افتاد براق عرصه اشراق بی سوار افتاد

فقیه فاتح اسرار را چه پیش آمد که در محاق افق آفتاب تار افتاد

قلندران قدر را ز موج خیز قضا به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد

از این مصیبت سنگین، خمید قامت غم جهان به سوگ نشست و زمانه زار افتاد

نوشت خامه تقدیر بر رواق سپهر که روح حادثه زین داغ، بی قرار افتاد

هزار قله آتشفشان برآرد سر ازین شراره که در جان روزگار افتاد

زمان به زانوی غم سرنهاد زین ماتم زمین ز سینه برون، داغش آشکار افتاد

شکست دست اجل، شاخ سبز دانایی درخت خرم دانش، ز برگ و بار افتاد

به باغ لاله هزاران هزار می نالند که ناشکفته گل از شاخه، صد هزار افتاد

توان صبر نباشد در این عزای عظیم که اشک حوصله از چشم انتظار افتاد نصرالله مردانی

"شوق وصل"، نام غزلی است سروده "محمد کاظم یوسف پور" که به جهت کاربرد تعابیر شاعرانه نسبتا پربار است. به لحاظ روانی و جا افتادگی عناصر شعری و یکدستی در محورهای افقی و عمودی نیز توفیق رفیق راه شاعر بوده است.

بهترین و خوش ترین عناصر و مفردات شعر بدین قرار است:

سرو سر بلند، دلشاد، چشم روزگار، اشک داغ، آسمان پاک، وفا، بیداد، دست روزگار، تقوا، زهد، داد، باده حضور، خراب، آباد، وعده شیرین، شوق وصل، روح، تن دوران، تن خرداد، طوفان روزگار، سینه زمانه، فریاد، خیال خوش، . . .

در بیت زیر، آمیختگی عناصر عرفانی و کاربرد صنعت تضاد و نوع قسمی که به کار برده است، این بیت را از سایر ابیات قویتر و پربارتر کرده است:

جانم فدای چشم تو، کز باده حضور ما را خراب کرد و خود آباد می رود

از یک طرف جانش را فدای چشم امام (ره) کرده است، از طرف دیگر خرابی خویش را از باده حضور دانسته و باده حضور را برای آن چشم کارساز دانسته است. می توان گفت به تعبیر دیگر، چشمان امام را در نقش باده عرفانی خراب کننده تصور کرده است.

نکته شاخص دیگر شعر، کاربرد "خرداد" به عنوان قافیه شعر است و تصور تن برای خرداد که این کار را در پناه تجویز مردم نمایی، یا جانبخشی یا "شخصیت دهی" انجام داده است. چون امام عزیز (ره) در خرداد ماه دار فانی را وداع گفتند، شاعر از این تناسب حداکثر استفاده را کرده و چنین گفته است:

او روح بود و در تن دوران دمیده بود جان است این که از تن خرداد می رود

البته، ارتباط دو مصرع، مفهوم مورد نظر را تقویبت کرده است;زیرا اول می گوید امام (ره) مثل روحی بود که در تن دوران دمیده شده بود; یعنی جان روزگار بود، بعدا به این تعبیر کلی (روزگار) مهر تخصیص خرداد را می زند و می گوید این جان روزگار در خرداد بود که از تن دوران خارج شد. غیر از مورد و شاهد "تن خرداد و تن دوران"، شاعر در موارد دیگری هم از تجویز تشخیص استفاده کرده است. از آن جمله است: چشم روزگاری،ای آسمان پاک به حرمت نظاره کن، دست روزگار، سینه زمانه، . . .

به ترتیب: در چشم روزگار، شاعر با کاربرد یک تعبیر تجریدی یا استفاده از اضافه استعاری، روزگار را شخصی تصور کرده است که دارای چشمی است و از دیدگانش اشک داغی سیل وار جاری است; در آسمان پاک هم به همان طریق برای آسمان چشمی تصور کرده است و به او تذکر می دهد که با احترام و حرمت ناظر این صحنه باشد و در دو ترکیب استعاری دست روزگار و سینه زمانه هم روزگار را شخصی دارای دست و زمانه را دارای سینه فرض کرده است. استفاده از کلمه های "شیرین و فرهاد" در یک بیت، تلمیحی است به داستان غنایی شیرین و فرهاد. اگر چه شاعر کلمه "شیرین" را به نام شخص به کار نبرده است، بلکه با حالت ایهام گونه از آن استفاده کرده است. بدین معنی که شیرین هم با فرهاد در مصرع بعد رابطه دارد و هم در نقش وعده شیرین، کارایی دارد.

اینک نمونه ابیات برای "تشخیص":

از چشم روزگار، روان است اشک داغ آن گونه سیل وار که بنیاد می رود ای آسمان پاک به حرمت نظاره کن این آرزوی ماست که بر باد می رود فریاد از این زمانه که از دست روزگار تقوا و زهد و مردمی و داد می رود بر سینه زمانه چو طوفان روزگار از سینه زمانه چو فریاد می رود

و تلمیح:

آیا کدام وعده شیرین شنیده بود کاین سان به شوق وصل چون فرهاد می رود

نکته آخر که شاید جز معایب و نقاط ضعف شعر محسوب شود، استفاده زیاد از روزگار و زمانه است در ترکیب هایی چون: چشم روزگار، فریاد از این زمانه، دست روزگار، از سینه زمانه، بر سینه زمانه و طوفان روزگار.

استفاده از دو کلمه پرسش آنهم به طور متوالی، چندان لطیف و شاعرانه نیست، آن جا که گوید: آیا کدام وعده شیرین شنیده بود.

آخرین نکته پیرامون این شعر، کاربرد دو کلمه (زمانه و روزگار) است که فرق چندانی ندارند. شاعر از دست زمانه فریاد می کشد و در کنارش هم از دست روزگار. این امر دلیل بی دقتی شاعر در کاربرد عناصر و تعبیرهای شعری است. می توانست بگوید: (فریاد زین زمانه کز دست جور آن) که در آن صورت، زمانه و روزگار را کنار هم نمی آورد.

شوق وصل

این سرو سر بلند که دلشاد می رود از تن، روان ماست که آزاد می رود از چشم روزگار روان است اشک داغ آن گونه سیل وار که بنیاد می رود ای آسمان پاک! به حرمت نظاره کن این آرزوی ماست که بر باد می رود از ما به جز وفای به پیمان نرفته بود بر ما چگونه این همه بیداد می رود فریاد از این زمانه! که از دست روزگار تقوا و زهد و مردمی و داد می رود جانم فدای چشم تو! کز باده حضور ما را خراب کرد و خود آباد می رود آیا کدام وعده شیرین شنیده بود کاینسان به شوق وصل چو فرهاد می رود او روح بود و در تن دوران دمیده بود جان است این که از تن خرداد می رود بر سینه زمان، چو طوفان روزگار از سینه زمانه، چو فریاد می رود مثل خیال خوش اگر از چشم ما گریخت هرگز گمان مدار که از یاد می رود محمد کاظم یوسف پور

"بی جمال تو دل آیینه و آب گرفت"، نام غزلی است از "زکریا اخلاقی" به لحاظ عناصر شعری و استفاده بسیار از واژگان خوش و دقت در منبت کاری کلمات، در پرتو خیال بارور، شعری است قوی.

برای روشن شدن این مدعا، مفردات و ترکیب های ناب شعر را استخراج می کنیم: آینه صبح، مشرق ایمان، مشرق روحانی، نزهت چمن، نکهت انفاس، سبزی احساس، احساس بهاران، جنگل عاطفه، وسعت دادن دست، قوت زانو، زانوی درختان، رونق بازار، بازار تهجد، دل سجاده، دل قرآن، نور دل شب خیزان، ستون های سیه پوش، داغ جگرسوز فراق، در و دیوار غم آلود جماران، دل آینه، دل آب، نفس باد، باد پریشان، آتشین شدن نفس باد، سهمگین زلزله، کعبه عرفان، فلسفه عشق، گریبان چاک کردن، رشته منظومه نورانی، منظومه شوق، کلبه احزان، آینه روز، رنگ شام غریبان، دلگیرترین شام، شب اندوه، . . .

یکی از خیال انگیزترین تصویرها در اثر کاربرد اجتماع اضدادی (1) است که در این بیت بین (فلسفه عشق) حاصل آمده است، زیرا بستر عشق، دل است و نردبان فلسفه، عقل.

سهمگین زلزله در کعبه عرفان افتاد چاک زد فلسفه عشق، گریبان بی تو

به لحاظ رنگ آمیزی و استفاده از عنصر رنگ این بیت قابل توجه است:

نزهت این چمن از نکهت انفاس تو بود زرد شد سبزی احساس بهاران بی تو

از لحاظ شبکه و خانواده عناصر شعری، بارورترین نمونه ها را باید از خانواده طبیعت برشمرد، اتفاقا بیشترین ترکیب های تجریدی را هم از پیوند این شبکه ساخته است. از آن جمله: آینه صبح، مشرق ایمان، سبزی احساس، احساس بهاران، جنگل عاطفه، زانوی درخت، نوردل شب خیزان، دل آب، نفس باد پریشان، سهمگین زلزله، آیینه روز، شام غریبان، شب اندوه.

به لحاظ رعایت هماهنگی و یکدستی در محورهای افقی و عمودی، شعری است خوش و یکدست. مثلا در یک مصرع از جنگل عاطفه و پشتوانه دستان امام حرف می زند و در مصرع دوم از قوت زانوی درختان:

جنگل عاطفه را دست تو وسعت می داد می رود قوت زانوی درختان بی تو

یا در بیت دیگر، از آینه و آب و دل و آتشین شدن نفس باد، و پریشانی باد بدون حضور امام (ره) سخن می گوید. آمیختن و کنار هم گذاشتن این عناصر، دلیل خوبی است بر کلمه شناسی و واژه گزینی شاعر:

بی جمال تو دل آینه و آب گرفت آتشین شد نفس باد پریشان بی تو

نمونه ای برای بهترین توفیق او در به گزینی کلمات و عناصر شعری، آنجاست که این کلمات را در یک بیت گردآوری کرده و با پیوند و خوش نشینی این عناصر، بار عاطفی شعر را به حداکثر ظرفیت و توان خویش می رساند (نزهت، چمن، نکهت، انفاس، زرد، سبزی، احساس، بهاران) می گوید:

نزهت این چمن از نکهت انفاس تو بود زرد شد سبزی احساس بهاران بی تو

آخرین نکته این که شاعر برای یافتن زبان جدید، ناله ها را با فعل دمیدن به کار برده است. ناله معمولا با فعل سر دادن، یا بلند شدن، یا برخاستن، کشیدن و کردن به کار می رود:

"ناله ها می دمد"، نوعی تلاش است برای خروج از نرم مستعمل و تکراری در قلمرو واژگان. این ظرافت و نکته سنجی شاعر می تواند نوعی رستاخیز کلمات هم باشد. در بعضی از ابیات به لحاظ کاربرد کلمات مناسب و همخوانی (در جهت منفی) مراعات النظیرهایی به کار برده که در آن نیز نوعی تضاد و طباق هم نهفته است، مثلا:

بی جمال تو، دل آینه و آب گرفت آتشین شد نفس باد پریشان بی تو

آب و آینه مراعات النظیرند و نیز آب و آتش و باد به لحاظ این که سه عنصر از عناصر اربعه اند مراعات النظیرند، اما در عین حال بین آتش و آب تضاد است و نیز بین آتش و باد هم نوعی تضاد نهفته است. در همین بیت به لحاظی بین دل و آینه و آب نیز مراعات النظیر است.

اینک شعر زکریا اخلاقی:

تیره شد آینه صبح درخشان بی تو تار شد مشرق روحانی ایمان بی تو

نزهت این چمن ازنکهت انفاس تو بود زرد شد سبزی احساس بهاران بی تو

جنگل عاطفه را دست تو وسعت می داد می رود قوت زانوی درختان بی تو

چه شود رونق بازار تهجد پس از این چه رسد بر دل سجاده و قرآن بی تو

ناله ها می دمد از نور دل شب خیزان از ستونهای سیه پوش شبستان بی تو

ضجه ها می زند از داغ جگر سوز فراق در و دیوار غم آلود جماران بی تو

بی جمال تو دل آینه و آب گرفت آتشین شد نفس باد پریشان بی تو

سهمگین زلزله در کعبه عرفان افتاد چاک زد فلسفه عشق، گریبان بی تو

پاره شد رشته منظومه نورانی شوق گشت آفاق همه کلبه احزان بی تو

من چه گویم که چسان آینه روز گرفت رنگ دلگیرترین شام غریبان بی تو

کاش پیش از شب اندوه سفر می کردیم تا نبودیم در این باغ، غزلخوان بی تو زکریا اخلاقی

"بر موج نور" نام غزلی است عاطفی از "کاووس حسن لی".

ویژگی بارز این شعر، روانی و سلاست و زلالی و بی پیرایگی آن است. با وجود نبود تعابیر و واژگان بسیار و کمبود کاربرد عناصر گوناگون شعری، باید گفت اثری است ارزشمند. استفاده بسیار شاعر از پرسش و طرح ابهام آمیز و حیرت زده چگونگی و چرا رفتن; موجب غنا و سرشاری شعر شده است. مثلا در مصرع دوم بیت اول می گوید: "کجا می برندم، کجا می برند؟ " در مصرع دوم بیت دوم می پرسد: خدایا خدایا چرا می برند؟ در مصرع اول بیت چهارم می گوید: کجاای حقیقت ترا بنگرم؟ در مصرع اول بیت پنجم می پرسد: چه پیش آمده است آفتاب مرا؟ در مصرع اول بیت هفتم از علت این که خاک آن عزیز را برای شفا می برند سؤال می کند: چه کردی که تو راای عزیز؟ غیر از این پرسش های متوالی و مکرر، در سایر ابیات نیز تحیر و شگفتی، پشتوانه مناسبی شده است برای همان پرسش های بی جواب و سؤالهای حیرت زا. مثلا در مصرع اول بیت هفتم با چگونگی تشییع دریایی از نور چنین شگفت زده برخورد می کند:

شگفتا که دریایی از نور را چنین بر سر دست ها می برند

در بیت اول این غزل عاطفی، کاربرد "تمام مرا می برند" بسیار شاعرانه وجدید است; زیرا اگر می گفت جان مرا می برند یا دل مرا می برند، یا امید مرا می برند و تعابیری از این گونه، قطعا از کارایی و وسعت و فراگیری "تمام مرا می برند" برخوردار نبود; زیرا "تمام "در اینجا می تواند دل و چشم و جان و امید و سایر امور و توانها را حتی جسم را هم که در مقابل و مقایسه با جان و روح، چندان اعتبار و ارزشی ندارد شامل شود، البته شاعر در بیت دوم، گویا ازآن "تمام " روی یک قسمت یا جز یا اعضاء دست می گذارد و آن دل است و چنین می گوید:

مرا غیر از این دل نصیبی نبود خدایا خدایا چرا می برند

در بیت پایانی این غزل نیز تعبیر"دل" را برای امام به کار می برد:

سزاواری ای دل، که بر موج نور تو را تا به عرش خدا می برند

بر موج نور

خدایا! تمام مرا می برند کجا می برندم، کجا می برند؟ دریغا، بهاران این باغ را به گلزار آلاله ها می برند کجا ای حقیقت تو را بنگرم از این پس که آیینه را می برند چه پیش آمده است آفتاب مرا که بر شانه های عزا می برند شگفتا که دریایی از نور را چنین بر سر دست ها می برند چه کردی که خاک تو را ای عزیز از این پس برای شفا می برند سزاواری ای دل، که بر موج نور تو را تا به عرش خدا می برند کاووس حسن لی

غزل "خانه خورشید"، اثر "مصطفی محدثی خراسانی" با زبانی بارور و جدید و با برخورداری از واژگان و عناصر شعری خوب با وجود کوتاهی، از احساس و غنا و عاطفه ای بسیار و بلند سرشار است. روانی و یکدستی شعر، ویژگی چشمگیر و بارز این غزل است. شاعر کلماتی از خانواده و شبکه مرسوم و متداول زبان را در شعر به کار برده و در انتخاب و جایگزینی کلمات، توفیقی چشمگیر نیز داشته است. از آن جمله است: پرچم، انتخاب، تمجید، پای درس چشمها نشستن، امتحان دادن و تجدید بودند، درسخوان، کتب، خشکسالی، عید، عزا، و. . .

تعابیر چشمگیر و تجریدی این شعر عبارتست از: پرچم توحید، خانه خورشید، لحظه های انتخاب، سینه تردید، درس چشمها، مکتب تجرید، هجوم خشکسالی، دست سبز، آخرین امید، و. . .

غزل، به لحاظ هماهنگی در محورهای عمودی و افقی، بسیار موفق بوده است. برای نمونه به پیونه و ارتباط مصراع ها با یکدیگر توجه کیند:

در مصرع اول سخن از پای درس حاضر شدن است، آن هم پای درس چشمهای امام، تازه نه یک دانش آموز یا دانشجو یا طلبه، بلکه آفتاب به عنوان شرکت کننده در این درس حاضر می شد و عجیب بود که آفتاب هم در امتحان درس های چشم های امام قبول نمی شد و به گفته شاعر هر بار که امتحان می داد تجدید می شد! در استفاده از این عناصر و جا به جا کردن نرم عادی و مرسوم زبان و به هم زدن عادت ذهنی. موفق است و نیز در دست یابی به زبان جدید و کشف دریچه ای نو به روی کلمات; زیرا عادت مرسوم این است که استاد و مدرس یک انسان است و شاگرد و دانشجو و طلبه هم انسان دیگر و در کلاس درس هم یکی از رشته های مختلف علوم تدریس می شود; ولی در این شعر به چشمهای امام نقش کلاس درس داده شده است; مدرس هم چشمان امام (ره) است و دانش آموز هم آفتاب است و بعد از آن هم نتیجه نه چندان رضایتبخش امتحان که تجدیدی همیشه آفتاب است.

در بیت دیگر نیز شاعر از این موضوع (تم) (2) استفاده کرده و باز تاب (موتیو) (1) این تم را از امور تجریدی انتخاب کرده است:

نیمه شبها روح در نزدت به شوق درسخوان مکتب تجرید بود موضوع و درون مایه اصلی، آموزش و درس خواندن است; اما تشکیل کلاس تخیلی آن هم کلاس "تجرید" و انتخاب شاگردی به نام (روح) با شوق و اشتیاق تمام، همگی بازتاب ها و موتیوهای این تعلیم و تعلم است. ضمنا کاربرد کلمه روح و نام مبارک امام (روح الله) نیز قابل توجه است.

در بیت دیگر، شاعر مبارزه امام با شب و ظلمت و جهل و اختناق را با تیغ زدن امام بر شب تصویر و تبیین کرده و می گوید: ما که جای خود داریم، به این یورش موفق و شب شکنی و ظلمت ستیزی امام (ره) حتی نور هم تمجید فرستاده، افتخار می کند. استفاده کنایی و ایهامی ازشب، تیغ و نور موجب تقویت تصویر و نیز غنای معنایی شعر شده است.

تیغ چون بر شب زدی ما جای خود نور هم آن لحظه در تمجید بود

شاعر ، قدرت خارق العاده امام (ره) را در انتخاب و عمل در قالب بیتی لطیف و زلال بیان داشته است. اراده محکم و تصمیم قاطع امام نه تنها همیشه موجب تحیر و تعجب اطرافیان و نزدیکان، بلکه بارها موجب شگفتی تمام جهانیان می شد. از جمله فرمایشات تاریخی و سرنوشت ساز امام به موارد و شواهد زیر می توان اشاره کرد:

" شاه باید برود" یا "اگر این جنگ بیست سال طول بکشد آنرا ادامه خواهیم داد" یا حکم قاطع و فتوای الهی و پیامبر گونه امام مبنی بر مرتد و مشرک بودن و مهدور الدم بودن سلمان رشدی با وجود ناخوشانید بودن برای غربی ها و مستکبران در مورد فتاوای مهم و دور از انتظار، (افرادی واقعا امام را نشناخته بودند) که از آن جمله است: اعزام جوانان به جبهه، موسیقی، شطرنج، استفاده از بعضی از ماهی ها و حضور زنان در اجتماع و انتخابات و. . . شاعر آن عزم جزم و مصمم را چنین یادآور شده است:

عزم تو در لحظه های آفتاب خنجری در سینه تردید بود

خانه خورشید

دستهایت پرچم توحید بود چشمهایت خانه خورشید بود

عزم تو در لحظه های انتخاب خنجری در سینه تردید بود

تیغ چون بر شب زدی ما جای خود نور هم آن لحظه در تمجید بود

پای درس چشمهایت، آفتاب هر چه می داد امتحان تجدید بود

نیمه شبها روح د رنزدت به شوق درسخوان مکتب تجرید بود

در هجوم خشکسالی باغ را دست سبزت آخرین امید بود

بی تواای خورشید هر عیدی عزاست ای که با تو هر عزایی عید بود "مصطفی محدثی خراسانی"

غزل "سایبان" سروده "براتی پور"، درد دل و عرض تسلیتی است شاعرانه با فرزند امام (ره) . قوی ترین بار شعر، بار عاطفی آن است، مقایسه ای است بین مردم و فرزند امام (ره) که رحلت امام برای مردم یعنی چه؟ و برای فرزندش یعنی چه؟ مثلا در قسمتی از شعر می گوید:

آنچه رفت پدر شما بود، ولی جان ما بود; دل شما بود و دلستان ما. این روش و سیاق مقایسه را تقریبا تا پایان شعر رعایت می کند. همین تقابل و مساوی آوری مفاهیم و تعابیر، به شعر سبک و زبان خاصی بخشیده است. ضمن این که اظهار سوک و اندوه است، نوعی تسلای شاعرانه نیز محسوب می شود. نمونه های دیگر از این تقسیم بندی یا تعبیر گزینی تقابلی بدین قرار است:

در بیت دوم: آنچه گلچین دهر از ما گرفت، گلی از شما بود و گلستانی از ما.

بیت سوم: آنچه اجل بی محاباستاند، سایه سر شما بود و سایبان سرما.

در بیت هشتم: شاعر روی آنچه ازکف رفته است گویا با فرزند دلبند امام (ره) کنار می آید و غصه ها و غمها را به طور مشترک بیان می کند. می گوید: پدر و دل و دلدار رفت; یعنی هم پدر شما بود و هم پدر ما و هم دل و دلدار شما بود و هم دل و دلدار ما. . .

استفاده بسیار از عناصر طبیعت در این شعر چشمگیر است. از آن جمله است:

گل، گلستان، نخل، سپیدار، سرو، افلاکیان، لاله ها، گل ارغوانی، شکوفا و. . . آنچه تا حدی به این شعر رنگ خاصی بخشیده است همانا خطاب شاعر به فرزند امام (ره) است و گرنه آثار دیگری را حتی بسیار قویتر از این می توانستیم ذیل این قالب شعری بیاوریم.

سایبان

پدر از شما رفت و جانی ز ما دلی از شما، دلستانی ز ما

گرفت آخر الامر گلچین دهر گلی از شما، گلستانی ز ما

اجل از شما بی محابا ستاند ز سر سایه و سایبانی ز ما

بلندای نخل جماران شکست سپیدار و سرو روانی ز ما

ز بار غمش قامت دل خمید ز ماتم شکست استخوانی ز ما

مسیحایی از دامن خاک رفت بر افلاکیان میهمانی ز ما

به میهمانی لاله ها رفته است شکوفا گل ارغوانی ز ما

پدر رفت و دل رفت و دلدار رفت به جا ماند سوز نهانی ز ما

بگو خانه ماست در کوی دوست کسی گر بگیرد نشانی ز ما

نثار رهش آه غمدیدگان دل و دیده خون فشانی ز ما براتی پور

با نگاهی و کوتاه و گذرا به چهار غزل دیگر تصاویری را از اثر رحلت امام در ذهن و زبان شاعران سوگوار می آوریم:

"هوالعزیز"، نام غزلی است از سیدالقاسم حسینی "الف. ژرفا"، شعر به حماسه مردمی که، بدرقه شان از امام کم از کربلا نبود تقدیم شده است. این سروده، از جمله اشعاری است که نام غزل (هوالعزیز) در آن به کار نرفته است. استفاده شایان توجه شاعر از شبکه و عناصر طبیعت در تلطیف و عاطفی کردن شعر مؤثر است. کاربرد گوناگون اشک، گریه، جو، باران، ابر، غم، سیل و خاک آلود، سپاه اشک، طوفان، زلال چشم مست و شواهد و نمونه های دیگر، همگی گواه تاثیر عمیقی است که حرکت دریاوار و سیل آسای مردم گریان و نالان در مراسم تشییع باشکوه خورشید، بردل و جان شاعر گذاشته است و همانطور که اشاره کرده است شدیدا تحت تاثیر شکوه و عظمت و حضور بی نظیر و کربلاوار مردم در این مراسم بوده است. برخوردها و تصاویر شاعرانه با امام نیز نکته چشمگیر دیگر شعر است. آن جا که گوید:

دیدی زلال چشم مست آسمانیش با جان خاک آلود هشیاران چه می کرد

نکته کنایه آلوده و شاعرانه و ظریف و لطیفی که در شعر به کار رفته است، توجه به پیام امام (ره) برای قبول قطعنامه 598 و استفاده خوب از این سخن امام (ره) که من جام تلخ زهر را با قبول قطعنامه سرکشیدم. گویا شرنگ تلخ این جام شو کران هنوز در کام جان شاعر تاثیرش را از دست نداده است که چنین دردمندانه می گوید:

مظلوم ما را کاینچنین مسموم کردند جز شهد جان در جام دلداران چه می کرد؟

این تلقی شاعر، آدمی را یاد مسمومیت حضرت امام حسن (ع) می اندازد.

یکی از نکات قابل توجه را در بیت زیر باید سراغ گرفت. شاعر در این بیت آنچه را موجب آرامش این سیل خروشان می شود (امت شرکت کننده در مراسم تشییع پیکر امام (ره) همانا آرامشی دانسته که بر روح امام حاکم بود. البته به جهت لفظ ایهام تناسبی هم بین روحش با نام امام (روح الله) به کار رفته است.

این سیل را آرام روحش رام می داشت ورنه خدا داند به کهساران چه می کرد

هو العزیز

آن روز دیدی عشق با یاران چه می کرد با شوره زار چشم ها باران چه می کرد

دیدی زلال چشم مست آسمانیش با جان خاک آلود هشیاران چه می کرد

بیداری اش آشوب خواب مردگان بود هم خواب او دیدی به بیداران چه می کرد

دیدی نهال رسته از لطف بهاریش بی دست و پا در پای جو باران چه می کرد

فرش قدوم ساده خدمتگزاری دیدی سپاه اشک سرداران چه می کرد

این سیل را آرام روحشن رام می داشت ورنه خدا داند به کهساران چه می کرد

ابر آمد و طوفان گرفت و دود برخاست غم بین که در جان عزاداران چه می کرد

مظلوم ما را کاینچنین مسموم کردند جز شهد جان در جام دلداران چه می کرد

آنشب که بر سنگیندلان زنجیر غم زد در حلقه شوق سبکباران چه می کرد سید ابوالقاسم حسینی (الف. ژرفا)

(دریای طاقت) ، غزلی است اثر "علیرضا قزوه" پیام اصلی آن عبارت است از این که ما هر چه داشتیم و داریم از آن وجود مبارک و الهی بود و دست های ما ادامه دستان وفای آن امام است. زبان تند و کنایه آلود قزوه در بعضی از ابیات، از درد سنگین و دل شکسته اش پس از رحلت امام گواهی می دهد و همیشه ازاین که بعضی از واعظان غیرمتعظ این جوان های محبوب و یاران امام را به باد تهمت می گرفتند، می نالید; خصوصا پس از رحلت آن حامی و یاور خویش. تهمت و بدگویی و اعظان شهر را در نهایت ظرافت و زیرکی نسبت به امام هم یادآور می شود آن جا که گوید:

تنها تو بد ندیده ای از واعظان شهر ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم

ترکیب ها و تعبیرهای بدیع و خوش این غزل عبارتست از:

دریای طاقت، آبدیده دریا، آتش گرفته، غرق خجالت، سایه راحت، مدیون استقامت، یر و قامت، چشم های مبهوت، سرسپرده، سرسپرده خال، خال وحدت، دست وفا، بزرگتر از بی نهایت، دست دوست، قدح نوش، قدح نوش حسرت، واعظان شهر، شهیدان تهمت، میکده عشق، رونق فزا، صبح وصل، تشنه ولایت، جام ولایت و. . .

از میان موارد فوق سه ترکیب بسیار شاعرانه و قوی تر و بدیعتر است:

بزرگتر از بی نهایت، شهیدان تهمت و هیچ نبودن. در ترکیب های بزرگتر از بی نهایت و هیچ نبودن، بار ایهام تضاد و نوعی اجتماع اضداد (4) بسیار لطیف است، زیرا وقتی می گوییم بی نهایت; یعنی حداکثری که می توان به عنوان یک مفهوم ذهنی آن را پذیرفت. جالب این که شاعر بی نهایت را دارای محدودیتی دانسته و مرحله و منزل و گامی فراتر از آن را متصور شده است که همان بزرگتر از بی نهایت است. البته مفاهیم و تعابیر شاعرانه در پناه خیال و مجاز ایجاد می شود که با شرایط و معنای منطقی و فلسفی و محاسبات ریاضی کاملا متفاوت است.

در ترکیب (هیچ نیستیم) هم نکته این است که اگر بخواهیم با استدلالهای منطقی با این ترکیب برخورد کنیم، در آن صورت باید نوعی ایهام قائل شویم، زیرا از (هیچ نیستیم) حداقل دو برداشت کاملا متضاد به ذهن خطور می کند.

الف: هیچ نبودن به معنی این که هیچ یا هیچی را یک اصل و اعتبار بدانیم و یا نبودن آن را منفی کنیم که در آن صورت این معنی استنباط می شود که ما کسی هستیم.

ب : هیچ نبودن به معنی این که حتی (هیچ) هم نیستیم. این برداشت به دو کاربرد دگر شبیه است. حافظ گوید:

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار کاین شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست

امام خمینی می فرماید: ما هیچیم هیچ، هر چه هست اوست.

"شهیدان تهمت" ترکیبی است کاملا تجریدی و کوششی است برای گسترش قلمرو معنی در پناه عبارت سازی و ترکیب آفرینی، زیرا شهید معمولا به انسانی می گویند که در راه خدا و برای اعتلای ارزش های معنوی و الهی از جان خویش می گذرد. البته با کلمه شهید یا شهیدان یا شهدا ترکیب های دیگری نیز در زبان گفتار و ادبیات ساخته اند که از آن جمله است:

شهید راه خدا، شهید اسلام، شهیدان خدایی، شهیدان کربلا، شهید جاوید، شهید مظلوم، شهید گمنام، شهیدان عشق و. . . اگر چه به ضرورت انقلاب و دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) درصد کاربرد شهید و ترکیب های دیگرش بالاست، اما در ادبیات قبل از انقلاب حتی قرنها قبل از انقلاب و جنگ هم می توان شواهدی از این گونه سراغ گرفت.

مولوی در غزلی شورآفرین و ماندگار گوید:

کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی

فواد کرمانی در شعری خوش و دلنشین گوید:

زنده جاوید کیست کشته شمشیر دوست ک آب حیات قلوب در دم شمشیر اوست گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست شاعری دیگر گوید:

آنان که ره عشق گزیدند همه در کوی حقیقت آرمیدند همه در معرکه دوکون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه

(شهیدان تهمت) با سایر ترکیب ها تفاوت بسیار دارد. برخورداری از نوآوری و کوشش برای بیان دیگر گونه مفاهیمی چون; منزوی، متهم یا گوشه گیر یا از میدان به در رفته، موجب بدیع نگاری و به آفرینش شاعرانه اقدام کردن است.

آخرین نکته در این شعر ارزشمند کاربرد تعابیر و ایجاد زمینه های شعری سبک هندی (اصفهانی) و نیز استفاده از عناصر شعری از ساحت و قلمرو عرفان به قرار زیر است:

قدح نوش حسرت، آبدیده دریای طاقت. خال وحدت.

دریای طاقت

با آن که آبدیده دریای طاقتیم آتش گرفته ایم که غرق خجالتیم

امروز اگر به سایه راحت نشسته ایم مدیون استقامت آن سرو قامیتم

دیری است چشمها همه مبهوت آن لب است عمری است سر سپرده آن خال وحدتیم

این دستها ادامه دست وفای توست امروز اگر بزرگتر از بی نهایتیم

ما بی تو چیستیم؟ چه می دانم ای عزیز! ما هیچ نیستیم، سراپا حقارتیم

باشد که دست دوست تسلایمان دهد ما را که تا همیشه قدح نوش حسرتیم

تنها تو بد ندیده ای از واعظان شهر ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم

رونق فزای میکده عشق بعد از این تا صبح وصل تشنه جام ولایتیم

علیرضا قزوه

غزل دیگر اثر "جواد محقق" با تخلص (آتش) است. نام شعر (رفتی و با غروب تو قرآن غریب شد) است. انتخاب این نام، شاهد خوبی است بر پیام کلی شعر که غربت قرآن و سوگوار شدن سینه داغداران و حیرت از این که این ملت بزرگ برای ابد باید سوگوار بماند.

استفاده بسیار شاعر از تعبیرهایی از زبان جاری و مرسوم جامعه یکی از ویژگی های بارز این غزل است. شواهد زیرا این نکته را اثبات می کند.

یاد کسی در روزگار ماندن، تا به ابد اشکبار ماندن، اسلام ناب، حماسه سرخ حسینی، نهضت امام زمان، مرهم بر زخم کسی نهادن. جان کسی آتش گرفتن، به جای چیزی چیز دیگر ماندن و. . . نکته دیگر در این شعر، ایجاد زمینه برای طرح مساله ای خلاف انتظار یا ایهام تضاد یا به اصطلاح منتقدان جدید (پارادوکس) در بیت زیرا است:

رفتی تو و نرفت ز دل شوق زندگی در حیرتم از او، که برای چه کار ماند

انتظار خواننده این است که در چنین شرایطی بگوید: با رفتن و نبود تو دیگر از دل شوق و شور زندگی هم رفت. نه این که بگوید تو رفتی، اما در حیرتم که چرا شوق زندگی از دل نرفته است. حیرت شاعر، از نرفتن یا به زبان دیگر ماندن شوق زندگی است، نه از سنگینی بار هجران و فراق امام راحل.

رفتی و با غروب تو قرآن غریب شد

رفتی و عطر یاد تو در روزگار ماند یعنی که از تو خاطره بی شمار ماند

رفتی و در فراق تو این ملت بزرگ خون گریه کرد و تا به اب



 

 

قيام 15 خرداد ۴۲ ريشه‌ها و دستاوردها

«... 15 خرداد را متن مردم با انگيزه اسلامي و با انگيزه عشق به روحانيت و با انگيزه عشق و ايمان به امام خودشان به وجود آوردند و ستون فقرات حادثه 15 خرداد علاقه به اسلام و امام بود و مردم بودند كه اين حركت را ميدان دادند و به وجود آوردند. پس آنچه در 15 خرداد به وجود آمد، عبارت بود از پيوند مستحكم ملت و امام آن هم به بركت اسلام...»
از سخنان حضرت آيت‌الله خامنه‌اي امام جمعه موقت تهران ـ در خطبه‌هاي نماز جمعه 18 خرداد 1363.

در تاريخچه زندگي سراسر حماسه و مبارزه امام خميني عليه رژيم پهلوي و حاميان امريكايي و صهيونيستي آن، نهضت 15 خرداد 1342 يك نقطه عطف محسوب مي‌شود، به طوري كه انقلاب اسلامي ايران را تداوم نهضت 15 خرداد مي‌دانند. قيام 15 خرداد، مبارزه‌اي بود كه سه عنصر اسلام، امام خميني و مردم، پايه‌ها و عوامل اصلي تشكيل آن بودند.
مقاله زير به تشريح زمينه‌ها، جزئيات و نتايج قيام اسلامي 15 خرداد پرداخته است.

ريشه‌هاي شكل‌گيري
انتخابات رياست جمهوري سال 1960 امريكا كه به روي كارآمدن دمكراتها به رهبري كندي منجر شد، با تغييراتي در سياست خارجي آن كشور همراه شد. كندي بر خلاف پيشينيانش معتقد به سياست انعطاف پذيرتر در رويارويي با بحرانها به ويژه كشورهاي جهان سوم بود. او معتقد به پيمانهاي اقتصادي به جاي نظامي‌، فعال سازي قواي امنيتي و اطلاعاتي به جاي استفاده از ارتش و تقويت برنامه‌هاي فرهنگي از قبيل سپاه صلح، ترويج انتخابات كنترل شده و دمكراسي‌هاي هدايت شده و... بود.
روي كارآوردن دولتهاي غيرنظامي دست نشانده از جمله ابزارهاي دولت كندي براي رسيدن به اين هدف بود. در بعد اقتصادي نيز ايجاد طبقه متوسط، به راه انداختن صنايع وابسته و مونتاژ و گسترش اقتصاد مصرفي از برنامه‌هاي اصلي بود. لازمه رونق اقتصاد سرمايه‌داري‌، داشتن بازار مصرف گسترده و قدرت خريد بيشتر مردم است و براي رسيدن به اهداف اقتصادي مي‌بايست ساختار سياسي ـ اجتماعي مناسبي فراهم شود. در اين ميان در ايران كه شاه ـ پس از كودتاي 28 مرداد ـ خود را مديون امريكا مي‌دانست براي ادامه سلطنت‌، عليرغم ميل باطني خود از سياست‌هاي جديد كندي راه گريزي نداشت‌.
محصول اين سياست روي كار آوردن دولت شريف امامي و طرح شعارهاي آزادي احزاب و فضاي باز سياسي و اصلاحات اداري بود. اما وي چندان مورد تاييد كندي نبود و هيأت حاكمه جديد امريكا بر روي علي اميني حساب ويژه‌اي باز كرده بود.
اميني در 17 ارديبهشت 1340 به نخست وزيري منصوب شد و شعار مبارزه با فساد و همچنين انحلال مجلس‌، اولين ژست وي براي ايجاد اصلاحات مورد نظر امريكا بود. در اين راستا قانون موسوم به «اصلاحات ارضي‌» در دي 1340 مورد حمايت مقامات امريكايي قرار گرفت و سپس براي تأمين هزينه اين «انقلاب‌» كنسرسيوم نفت‌، با اشاره امريكا توليد نفت را افزايش داد و ايران را به سومين صادركننده نفت جهان رساند.1
با اين حال اميني با توجه به تجارب دوران حكومت مصدق‌، بر كنترل ارتش نيز اصرار داشت‌، چيزي كه مخالف خواست شاه بود. اين اختلاف به تدريج عميق تر شد. در پي سفر فروردين 1341 شاه به امريكا و اطمينان دادن وي به كندي در مورد اجراي برنامه‌هاي مورد نظر واشنگتن‌، باعث شد كندي با تغيير دولت در ايران به عنوان راه تضمين حكومت شاه موافقت نمايد. در نتيجه شاه در بازگشت دولت اميني را بركنار و در 28 تير 1341 اسدالله علم را جايگزين وي كرد. از اين رو دوران حكومت علم سرآغاز يكپارچگي در ساختار حكومت شاه و شروعي بر ديكتاتوري مطلق وي در كشور بود.
در 16 مهر 1341، اولين اقدام دولت علم در جهت اجراي سياست‌هاي جديد اعلام شد و لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در هيأت دولت به تصويب رسيد. اين لايحه در غياب مجلس‌، حكم قانون را داشت و در واقع‌، زمينه سازي براي لوايح و قوانين ديگر بود.
اين لايحه كه درآن به لزوم حذف اسلام از شرائط نمايندگي مجلس و لزوم سوگند به «كتاب آسماني‌» به جاي قرآن و همچنين به ضرورت آزادي زنان در فعاليتهاي اجتماعي اشاره شده بود، مقدمه‌اي براي اسلام‌زدائي و محو ارزشهاي اسلامي در جامعه ايران بود. لايحه با مخالفت قاطع و سرنوشت ساز حضرت امام به همراه اعتراضات مكرر علماء، وعاظ و مراجع، ارسال نامه‌هاي سرگشاده به شاه و مقاومت مستمر در برابر توطئه «حذف اسلام» و تضعيف دين و روحانيت به شكست انجاميد و علم به ناچار در آذر 1341 طرح خود را پس گرفت‌.
علم در مرحله بعد وعده تحقق «انقلاب سفيد» را داد و تصميم گرفت تا نقشه‌هاي امريكا را در قالب ديگري احيا كند. شاه در بهمن 1341 با سفر به قم تلاش كرد تا طرح «انقلاب سفيد» را براي مردم توجيه كند و اگر بتواند ميان علما و مراجع حوزه علميه راجع به نقشه‌هاي ضداسلامي خود تفرقه ايجاد نمايد. اما تحريم شاه توسط مردم و روحانيون و تعطيل شدن شهر قم‌، خشم شاه را برانگيخت به طوري كه وي از روحانيت به عنوان «ارتجاع سياه‌» ياد كرد. با اين همه‌، رژيم شاه مبادرت به برگزاري يك رفراندوم صوري براي نشان دادن حمايت مردم از طرح «انقلاب سفيد» كرد.
امام در مراحل بعد با سخنراني‌ها و اقدامات خود از جمله با اعلام عزاي عمومي در نوروز 1342 و تحريم جشن‌هاي نوروزي، نقشه‌هاي ضداسلامي شاه و توطئه ايجاد اختلاف در حوزه علميه را خنثي كرد.
اين مقاومت و هشياري زمينه‌ساز فاجعه حمله به فيضيه در فروردين 1342 و يورش مأموران رژيم شاه به مجلس سوگواري شهادت امام جعفرصادق‌(ع‌) گرديد. در پي اين فاجعه كه در آن دهها تن شهيد و مجروح شدند، امام پيام مفصلي براي علما نوشتند كه در واقع از عوامل زمينه ساز قيام مردم در 15 خرداد 1342 و روند جديدي در مبارزه با رژيم بود2.
همچنين امام در چهلمين روز فاجعه فيضيه، پيامي خطاب به ملت صادر كردند. با صدور و انتشار پيام امام و حركت علما در نجف رژيم متوجه شد كه برنامه اجرا شده در فيضيه‌، آثار منفي براي رژيم دربر داشته و بنابر اين نياز به حركت ديگري است. چون اقدامات انجام شده نتوانسته بود اهداف مورد نظر را تأمين كند، لازم بود عمليات در مقياس وسيعتر و با شدت بيشتري به مرحله اجرا درآيد. شاه در سخنراني 28 ارديبهشت 1342 تهديد كرد كه اگر اين گونه كارها متوقف نشود، دست به كشتار وسيعي خواهد زد و كليه علمايي كه به نحوي در راه‌اندازي اين حركت‌ها سهيم باشند، دستگير خواهند شد. او گفت‌:
«اگر متأسفانه لازم باشد كه انقلاب بزرگ با خون يك عده بي گناه‌، يعني مأموران دولت و يك عده بدبخت گمراه متأسفانه آغشته شود، اين كاري است كه چاره‌اي نيست و خواهد شد. 3
ماه محرم از راه مي‌رسيد و رژيم ترديد نداشت كه در اين ماه سخنگويان مذهبي پيرو امام از جنايتهاي دستگاه سلطنت سخن خواهند راند. ساواك براي پيشگيري از آنچه در وقوعش شكي نبود، جمعي از گويندگان مذهبي را احضار كرد و با تهديد و ارعاب به آنان يادآور شد كه در سخنان خود سه مطلب را رعايت كنند:
1ـ بر ضد شخص شاه مطلبي نگويند.
2ـ از اسرائيل و آنچه مربوط به اسرائيل است‌، مطلبي گفته نشود.
3ـ نگويند اسلام و قرآن درخطر است و دستگاه را ضداسلامي نخوانند.
زماني كه امام از اين امر مطلع شدند، با صدور بيانيه‌اي خطاب به وعاظ و گويندگان ديني چنين هشدار دادند: «اين التزامات علاوه بر اين كه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد، التزام گيرندگان مجرم و قابل تعقيب هستند... سكوت در اين ايام‌، تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است‌. 4
با صدور اين بيانيه‌، تحرك تازه‌اي در بين وعاظ و روحانيون پديد آمد تا در شهرها و روستاها، جنايتهاي رژيم را افشا كنند.
راهپيمايي‌هاي مذهبي و شعارهاي تند انقلابي عليه رژيم و در طرفداري از مواضع امام در تهران و شهرستانها هر روز گسترش مي‌يافت و اين موج به ويژه پس از سخنراني پرشور امام در روز عاشورا در فيضيه شتاب بيشتري به جريان جاري در قم‌، تهران و ساير شهرستانها داد. چنانكه به رغم دستگيري روحانيون انقلابي و ايجاد محيط رعب و وحشت‌، شب يازدهم محرم‌، تظاهرات باشكوهي از طرف دانشجويان دانشگاه تهران برگزار شد.
همچنين روز يازدهم محرم در مسجد شاه (مسجد امام خميني‌) نيز مجلس باشكوهي ترتيب يافت و شعارهايي چون «خميني‌، تو فرزند حسيني‌» در فضاي مسجد طنين افكند و تظاهركنندگان سپس به حركت درآمدند و با گذشتن از خيابان ناصرخسرو، وارد خيابان فردوسي شدند و در مقابل سفارت انگليس اجتماع كردند و سخنرانان به افشاگري عليه رژيم پرداختند. در اين شرايط و با همه گير شدن تدريجي مخالفت با حكومت شاه و برنامه‌هاي ضد اسلامي آن‌، رژيم تنها چاره كار را دستگيري امام دانست‌.

15 خرداد
ساعت چهار صبح روز 12 محرم (15 خرداد 1342) نيروهاي امنيتي و انتظامي‌، پس از محاصره منزل امام در قم و ورود به منزل از طريق ديوار، ايشان را دستگير و به تهران منتقل نمودند و در يكي از بازداشتگاه‌ها نگه داشته و پس از مدتي به پادگان عشرت‌آباد بردند. قبل از طلوع آفتاب خبر دستگيري امام در قم و سپس در ساير شهرها منتشر و موجب تشديد هيجان مردم گرديد. وضعيت فوق‌العاده‌اي بر قم‌، تهران و ديگر شهرها حاكم گرديدو درگيري‌هاي گسترده به تدريج از ساعت ده صبح در تهران و قم آغاز شد و كشتار در خيابانهاي اطراف صحن مطهر حضرت معصومه‌(س‌) تا ساعت 5 بعد از ظهر ادامه يافت‌. تعداد زيادي از مردم در روز پانزده و شانزده خرداد بازداشت و بعضي از آنها پس از مدتي مرخص و عده‌اي نيز به حبس‌هاي طولاني مدت محكوم شدند وحكومت نظامي اعلام شد. دستگيري، زندان، حصر و آزادي امام تا نيمه دوم فروردين 1343 ادامه يافت و طي اين 10 ماه ايران دستخوش رويدادهاي فراواني بود. رژيم با وجود امكانات تبليغاتي وسيع و به رغم مصرف ميليون‌ها تومان توسط سفارتخانه‌هاي خود در كشورهاي خارجي به منظور خريد صفحات جرايدو سانسور شديد مطبوعات داخلي‌، نتوانست بر اراده مردم مسلمان ايران فايق آيد و دستگيري علما، روحانيون و ديگر قشرهاي ملت نتيجه‌اي نبخشيد.
رژيم كه گمان مي‌كرد با دستگيري امام و يارانش، سركوب خونين قيام 15 خرداد و دستگيري و تبعيد ياران امام‌، به رويارويي خاتمه داده شد، به تدريج متوجه شد هيچ تغييري نه در مواضع امام صورت گرفته، نه از محبوبيت ايشان كاسته شده و نه مردم صحنه را خالي كرده‌اند؛ به ويژه اين كه بار ديگر سخنراني‌هاي افشاگرانه امام كه اينك در جايگاه رهبري نهضت كاملاً مورد قبول عامه بودند، ادامه يافته بود.


ويژگي‌هاي قيام 15 خرداد
نهضتي كه به رهبري امام خميني در مقام مرجعيت در 1341 از درون حوزه علميه قم آغاز شد، هرچند در پانزدهم خرداد 1342 به صورت بيرحمانه‌اي توسط رژيم سركوب شد، اما نابود نشد، بلكه بذري شد كه در خاك سرزمين افشانده گشت و پس از پانزده سال كه مردم مسلمان ايران با تحمل سختي‌ها و مرارتها آن را با اشك و خون آبياري كردند، سرانجام در بيست و دوم بهمن 1357 سر از خاك برآورد و سبز گشت و شكوفه كرد و ثمر داد.
رژيم شاه و حاميان امريكايي او گمان مي‌كردند مي‌توانند با اعمال خشونت و افزايش كنترلهاي پليسي و امنيتي‌، نهضت پانزدهم خرداد را ريشه‌كن سازند و به فراموشي بسپارند. پس از پانزدهم خرداد رژيم در دادگاه‌هاي نظامي خود، گروهي از كساني را كه مانند ساير مردم مسلمان در مبارزه شركت داشتند به محاكمه كشيد و با اعدام دوتن از بارفروشان تهران به نام‌هاي «طيب حاج رضايي» و «حاج اسمعيل رضايي» كه از پيروان امام خميني بودند، اولاً كوشيد تا آنان را عامل اصلي حركت پانزده خرداد قلمداد كرده، و ذهن مردم را از عظمت و اهميت نهضت و رهبري آن منحرف سازد و ثانياً با نشان دادن آشكار و وسيع واقعة اعدام آنان به توده مردم‌، قدرت نمايي كرده و مردم را بترساند. اما نهضت اسلامي امام(ره) كه از فرهنگ الهي چهارده قرن اسلام تغذيه مي‌شد و بر تجربه لااقل يكصدساله ملت ايران از مبارزه مستقيم با استبداد و استعمار استوار بود خاموش نشد و با نفوذ در عمق جامعه و گسترش در سراسر ايران‌، سرانجام دوباره شعله‌ور گرديد و موجب انفجاري عظيم گشت كه به عمر دوهزار و پانصدساله نظام شاهنشاهي در ايران خاتمه داد. براي آشنايي بيشتر با تحولي كه در فاصلة سالهاي 42 تا 57 در ايران روي داد، لازم است به ويژگي‌هاي قيام پانزده خرداد كه به انقلاب اسلامي ايران منتهي شد اشاره كنيم‌.
الف‌: اسلامي شدن مبارزه: پانزده خرداد سرآغاز جنبشي در ميان مردم ايران شد كه صد در صد اسلامي بود. اسلامي بودن اين جنبش به صورت كاملاً مشخص در شخصيت رهبر آن كه مرجع تقليد و فقيه و زعيم حوزه علميه قم بود جلوه‌گر شده بود. با رهبري امام خميني افسانه جدايي دين از سياست كه دهها سال توسط رژيم و دشمنان اسلام تبليغ شده بود، عملاً باطل شد و مردم مسلمان ايران در مبارزه‌اي قدم نهادند كه ادامه آن براي آنها مانند نماز و روزه‌، شرعاً واجب بود. ايدئولوژي و مكتب اين مبارزه‌، اسلام بود و اصول و مباني و انگيزه‌هاي آن از قرآن و سنت پيامبر و معصومين به دست آمده بود.
ب‌: اخلاص و قاطعيت در رهبري: رهبري امام خميني يكي از ويژگي‌هاي مهم نهضت اسلامي ايران بود. رهبري امام‌، اگرچه براي هميشه به جدايي دين از سياست خاتمه داد، اما انگيزة آن هيچ گونه شباهتي با انگيزه‌هاي سياستمداران حرفه‌اي دنيا نداشت‌. بلكه قيامي الهي بود كه از سر اخلاص و براي انجام وظيفه و تكليف شرعي صورت گرفته بود و به قصد قربت به پروردگار آغاز شده بود. امام در طول اين نهضت بارها فرموده‌اند كه ما همانند رسول خدا(ص‌) و ساير انبياي الهي موظف به اداي تكليف هستيم‌، آنچه براي ما در درجه اول اهميت قرار دارد، همين اداي تكليف است نه پيروزي‌. در حقيقت پيروزي واقعي ما در اين است كه توانسته باشيم به وظيفه ديني خود عمل كنيم‌. اين اخلاص به نوبة خود در رهبري امام خميني قاطعيتي پديد آورد كه از عوامل مهم پيروزي نهضت بوده است‌. از آنجا كه امام مبارزه را يك تكليف شرعي مي‌دانند در راه آن هرگز سازش ومماشاتي نشان نداده‌اند، همچنان كه سازش در انجام عبادات معني ندارد.
ج‌: مردمي شدن مبارزه: نهضت پانزده خرداد نهضتي كاملاً مردمي بود. اين نهضت به هيچ قشر خاصي تعلق نداشت‌. بلكه همه قشرها از شهري و روستايي و بازاري و دانشگاهي‌، و زن و مرد و پير و جوان در آن شركت داشتند. آنچه همه اقشار را به ميدان مبارزه كشاند و آنها را به هم پيوند داده بود، اسلام بود. مردمي بودن نهضت نتيجه عمومي بودن و ريشه‌دار بودن مكتب آن بود. رابطه رهبري و توده‌هاي مردم از طريق روحانيون برقرار مي‌شد كه همه جا بودند و در عمق زندگي توده‌هاي مردم با آنان حشر و نشر داشتند. پايگاه اصلي برقراري اين ارتباط نيز مساجد، مجالس ديني و ساير اماكن مذهبي از قبيل زيارتگاه‌ها و حسينيه‌ها بود.
د: مخالف با اصل سلطنت: خصوصيت مهم ديگر نهضت پانزده خرداد اين بود كه برخلاف عموم حركتها و مبارزه‌هاي قبل‌، هدف اصلي را نشانه گرفته بود و شاه را مقصر اصلي مي‌دانست‌. پيش از اين نهضت‌، سياستمداران و مبارزان سياسي يا جرأت مخالفت با اصل رژيم سلطنتي را نداشتند و يا اصولاً به براندازي آن معتقد نبودند و يا احياناً با مطرح كردن شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت‌» به وجود شاه مشروعيت مي‌دادند. آنان درصدد بودند تا با انتقاد از دولت و با قوانين انتظامي‌، آزادي هايي كسب كنند و روزنامه و نشريه‌اي داشته باشند و بتوانند نمايندگاني به مجلس بفرستند. آنان مي‌خواستند با بودن ريشه‌، با شاخه مبارزه كنند. اما ويژگي حركتي كه به رهبري امام خميني آغاز شد اين بود كه حرف دل مردم را كه شاه و دربار را عامل فسادهاي داخلي و خيانتهاي بيگانگان مي‌دانستند، شعار خود قرار داده بود و تيشه بر ريشه رژيم پوسيده وكهن و فاسد سلطنتي مي‌زد.
هـ: بيگانه ستيزي: ويژگي چهارم نهضت اسلامي پانزده خرداد اين بود كه هيچ نوع گرايشي‌، نه در مكتب و نه در عمل‌، به بيگانه نداشت‌. اين نهضت به دليل اسلامي بودنش از بطن مردم جوشيده بود. از آنجا كه در انديشه اسلامي نهضت‌، انحرافي از صراط مستقيم الهي وجود نداشت، در خط مشي سياسي و مبارزاتي آن نيز انحرافي به سوي شرق و غرب در كار نبود. امام خميني از همان آغاز امريكا، انگليس و شوروي را عامل بيچارگي مردم ايران معرفي كردند و مبارزه با بيگانگان را آغاز نمودند. مردم ايران عاليترين جلوه استقلال سياسي را كه ناشي از استقلال مكتبي بود در نهضت امام خميني مشاهده مي‌كردند.
و: حضور روحانيت در صحنه مبارزات: خصوصيت ديگر اين نهضت حضور بسياري از روحانيون در صحنه مبارزه بود. اين ويژگي نتيجه مستقيم اسلامي بودن مبارزه بود كه در درجه اول در شخصيت رهبري نهضت جلوه‌گر شده بود و به همين دليل بسياري از روحانيون را به صحنه مبارزه آورده بود. حضور اين روحانيون در نهضت سبب گستردگي و فراگيري نهضت بود، زيرا آنان با همه قشرهاي مردم ارتباط داشتند و در سراسر كشور، از شهرهاي بزرگ تا بسياري از روستاهاي دورافتاده در كنار مردم زندگي مي‌كردند و به دليل اخلاق اسلامي و تقواي خود نزد مردم مورد احترام و اعتماد بودند. روحانيون به اين ترتيب در برقراري ارتباط ميان تودة مردم و رهبري نهضت تأثير بزرگي داشتند.

تأثيرات سياسي و اجتماعي قيام 15 خرداد
نهضت اسلامي پانزده خرداد در جامعه ايران آثار عميقي به جاي گذاشت و در حقيقت سرنوشت سياسي و اجتماعي آينده ايران را ترسيم كرد. پنج تأثير مهم اين نهضت به شرح زير است:
1ـ محو شدن جاذبه گروه‌هاي سياسي: پس از پانزده خرداد، بازار فعاليتهاي سياسي و غيراسلامي و مخصوصاً جريان چپ و ملي گرايي از رونق افتاد. امام خميني در مبارزه‌، آخرين كلام راكه همانا سرنگوني رژيم بود، آشكارا اعلام كرده بود، بنابر اين همه گروه‌هاي سياسي كه به كمتر از اين حد قانع بودند جاذبه سياسي خود را از دست دادند. كمونيسم نيز كه مي‌رفت تا با گذشت ده سال از حوادث 28 مرداد و قبل از آن‌، دوباره در ايران نفسي تازه كند با قيام امام خميني‌، با مانع پرقدرتي مواجه شد كه نيروي آن برخاسته از ملت مسلمان بود و برخلاف كمونيستها به هيچ نيروي خارجي تكيه نداشت‌.
2ـ تكامل مبارزات سياسي و رشد تودة مردم: نهضت پانزده خرداد موجب تكامل مبارزه سياسي مردم شد و رشد و بينش آنان رادر تشخيص هدف اصلي مبارزه افزايش داد. در اثر همين تكامل بود كه پس از پانزده خرداد شعار براندازي رژيم‌، شعار كليه گروه‌هايي شد كه قصد مبارزه سياسي داشتند و اگر گروهي پيدا مي‌شد كه مي‌خواست درچارچوب قانون اساسي و از طريق آزادي‌هاي سياسي مبارزه كند در نظر ملت محافظه كار و سازشكار تلقي مي‌شد. شعار براندازي رژيم‌، پس از پانزده خرداد هدف كليه حركتهايي شد كه مي‌خواستند براي خود پايگاهي مردمي پيدا كنند.
3ـ مذهب‌، مكتب و اسلام به عنوان يك سيستم حكومتي: پيش از پانزده خرداد مذهب درميان بسياري از دانشجويان و تحصيلكرده‌ها و روشنفكران به عنوان مكتبي كه اساس و راهنماي مبارزه محسوب مي‌شد، مورد توجه نبود. تبليغات چند ده ساله استعمار به دست رضاخان و فرزند او و تبليغات كمونيست‌ها كه مذهب را افيون ملتها مي‌دانستند از يك سو و كوتاهي بعضي از روحانيون از سوي ديگر، در ذهن جوانان تصوير غلطي از اسلام به وجود آورده بود. آنان اسلام را مكتبي جامع كه بتواند همه نيازهاي فردي و اجتماعي انسان را برآورده سازد، نمي‌دانستند و حداكثر تصور مي‌كردند دين مجموعه‌اي از آداب و عبادتهاي فردي است كه ارتباطي با مسايل اجتماعي و حوادث جديد روزگار ندارد. وقتي با قيام پانزده خرداد عاليترين مقام مذهبي اسلامي ـ مرجع تقليد ـ عاليترين هدف يعني براندازي رژيم و تأسيس حكومت اسلامي را وجهه همت خود قرار داد و عملاً با تحمل زندان و تبعيد، قدم در ميدان مبارزه نهاد، تبليغات ديرينه استعمارگران وكمونيست‌ها باطل شد و مذهب مانند آتشي كه در زير خاكستر خرافات و اتهامات پنهان مانده باشد، شعله‌ور گرديد و توجه بسياري از جوانان دبيرستاني و دانشگاهي و بسياري از نويسندگان و روشنفكران را به خود جلب كرد. وحدت مقدس روحاني و دانشگاهي و فيضيه و دانشگاه كه از آرمانهاي اصلي انقلاب اسلامي و از اصول اجتماعي مبارزه امام خميني است، در حقيقت با قيام پانزده خرداد پايه گذاري شد.
4ـ برملا شدن چهره منافقانه شاه: با نهضت پانزده خرداد پرده رياكاري از چهره شاه و حكومت او برافتاد و شاه ناچار شد ماهيت ضدديني و ضداسلامي خود را آشكار كند و همين امر يكي از عوامل مهم آگاهي مردم و يكي ازموجبات سقوط وي شد. پيش از پانزده خرداد، از آنجا كه تضاد ميان اسلام و سلطنت به صراحت اعلام نشده بود شاه و ايادي او مي‌توانستند در فرصتهاي مناسب خود را طرفدار اسلام و مرجعيت و روحانيت وانمود كنند و با تظاهر به مذهبي بودن‌، براي خود در ميان توده مردم مسلمان‌، كم و بيش پايگاهي دست و پا كنند. اما پس از پانزده خرداد براي رژيم شاه دو راه بيش باقي نمانده بود؛ يا قبول شكست در برابر نهضت اسلامي و يا مبارزه صريح با اسلام و روحانيت و مرجعيت‌، و شاه ناچار براي نجات خود راه دوم را انتخاب كرد. هرچند كه اين راه‌، با آنكه در ابتدا براي او پيروزي‌هاي زودگذري فراهم آورد، ولي وي رابه صورت قطعي در سراشيب سقوط قرار داد زيرا ماهيت منافقانه وي را برملا ساخت و دشمني وي را با اسلام علني كرد.
5ـ افزايش رشد سياسي در روحانيت و حوزه‌هاي علميه و مردم: با قيام امام خميني‌، روحانيون به سرعت و به مراتب بيش از گذشته وارد صحنه مسايل سياسي ـ اجتماعي شدند و با مسايل مبارزاتي و اجتماعي آشنا گشتند. قبل از آن‌، به دلايل گوناگون‌، مسايل سياسي و اجتماعي براي بسياري از طلاب و روحانيون حوزه‌ها، اولويت نداشت‌، اما وقتي امام‌، با آن سابقه طولاني علم و تقوي و ايمان و تسلط بر معارف اسلامي و فقاهت‌، با استناد به قرآن و سنت، چهره سياسي ـ اجتماعي اسلام را معرفي كرد، انديشه و عمل وي همچون چراغي فرا راه حوزه‌هاي علميه و روحانيوني كه بسياري از آنها از شاگردان خود ايشان بودند قرار گرفت و اين روحانيون به نوبه خود رشد سياسي خود را در ارتباط وسيعي كه بامردم داشتند در مراسم و فضاهاي مذهبي به توده مردم مسلمان انتقال دادند و از اين طريق حساسيت و آگاهي سياسي هم در حوزه‌هاي علميه و هم در ميان توده مردم مسلمان اندك اندك افزايش يافت و تكامل پيدا كرد

 



 

 
 
 
 
 
 
 
 
 

نويسنده:زکیه کاشانی نجفی
 

او می آید....

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران
می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام.
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.
خسته ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.
چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می ترسم. می ترسم بیائی و من خواب باشم. می ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم...
حس می کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده. ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من !
نیستی و ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می کنند؟ چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می کنند؟
روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه ی زخمی ام را مرهمی باشم. می دانی چه آمد؟ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور....
نه غم می خورم، نه غم می خورم بخاطر روزهایی که نبوده ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. نبوده ای تا ندای مظلوم را بشنوی و ظالم را نابود سازی.
غم می خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده ام و با گناه شب شده اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره هها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده ام.«بهترین روز» اما براستی جز جهل نبود بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می آید؟ کی می شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.
«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»
با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می کشم.
دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی اش ایمان می آورد....

 

دل نوشته

گفتند درباره ي تو عاشقانه ننويسيم حيف است، كم است،

براي تو آري ، اما براي من؟


عاشقانه هايم تنها براي توست،

براي تو كم است از تو سرودن، براي من اما همه چيز است.

اي تنها بهانه ي ماندن! اي تنها رابط ميان ما و آسمان! نيامدي اين جمعه هم پدر،

نيامدي صاحبم، امامم، آقاي من، مولا ...

نيامدي...



 



آه ازين چشم هاي بي لياقت

تو باشي و ما تو را نبينيم!؟

آه ازين دل بي لياقت

تو غريب باشي و ما را غم نباشد!؟

آه ازين همه بي غيرتي

تو « هل من ناصر » بگويي و ما اين همه كر!؟


چند جمعه مانده تا لايق شدنمان ارباب؟

براي بيداريمان دعا مي خواني دلشكسته ي من؟


 



چقدر از آسمان دورم

چقدر رنگ زمين گرفته دلم

چقدر غرق ظلمتم، چقدر دلتنگ نورم

از آسمان به زمين نيامديم براي رنگ زمين گرفتن

اينجا قرار بود نقطه ي پروازم شود تا خدا،

اينجا قرار بود هماني شوم كه او مي پسندد.

خودش تو را به يادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند

دلم به دستت اي رابط ميان زمين و آسمان، اي امام هدايت، اي مهدي

دلم به دستت

 

محمدرضا فلاحتی:www.falahati.loxblog.com



 

چنين گفت آدم عليه السلام كه شد باغ رضوان مقيمش مقام كه با روى صافى و با راى صاف زهر جانبى مى‏نمودم طواف يكى خانه در چشمم آمد ز دور برونش منور ز خوبى و نور زتابش گرفته رخ مه نقاب ز نورش منور رخ آفتاب كسى خواستم تا بپرسم بسى بسى بنگريدم نديدم كسى سوى آسمان كردم آنگه نگاه كه اى آفريننده مهر و ماه ضمير صفى از تو دارد صفا صفا بخشم از صفوت مصطفى! دلم صافى از صفوت ماه كن ز اسرار اين خانه آگاه كن ز بالا صدائى رسيدم بگوش كه يا اى صفى آنچه بتوان بگوش! دعايى ز دانش بياموزمت چراغى ز صفوت برافروزمت بگو اى صفى با صفاى تمام بحق محمد عليه السلام بحق على صاحب ذوالفقار سپهدار دين شاه دلدل سوار بحق حسين و بحق حسن كه هستند شايسته ذو المنن بخاتون صحراى روز قيام سلام عليهم عليهم سلام كز اسرار اين نكته دلگشاى صفى را ز صفوت صفايى نماى صفى چون بكرد اين دعا از صفا درودى فرستاد بر مصطفى در خانه هم در زمان باز شد صفى از صفايش سر انداز شد يكى تخت در چشمش آمد ز دور سرا پاى آن تخت روشن ز نور نشسته بر آن تخت مر دخترى چو خورشيد تابان بلند اخترى يكى تاج بر سر منور ز نور ز انوار او حوريان را سرور يكى طوق ديگر بگردن درش بخوبى چنان چون بود در خورش دو گوهر بگوش اندر آويخته ز هر گوهرى نورى انگيخته صفى گفت‏يا رب نمى‏دانمش عنايت‏بخطى كه بر خوانمش خطاب آمد او را كه از وى سؤال بكن تا بدانى تو بر حسب و حال بدو گفت من دخت پيغمبرم باين فر فرخندگى در خورم همان تاج بر فرق من باب من دو دانه جواهر حسين و حسن همان طوق در گردن من على است ولى خدا و خدايش ولى است چنين گفت آدم كه اى كردگار درين بار گه بنده راهست‏بار مرا هيچ از اينها نصيبى دهند ازين خستگيها طبيبى دهند خطابى بگوش آمدش كاى صفى دلت در وفاهاى عالم و فى‏كه اينها به پاكى چو ظاهر شوند بعالم به پشت تو ظاهر شوند صفى گفت‏با حرمت اين احترام مرا تا قيام قيامت تمام

مهمانى كردن فاطمه جناب پيغمبر را

باز بر اطراف باغ از چمن گل عذار مجمره پر عود كرد بوى خوش نو بهار مقنعه بر بود باد از سر خاتون گل برقع خضرا گشود از رخ گل پرده‏دار مريم دوشيزه بود غنچه ز آبستنى در پس پرده ز دلتنگى خود شرمسار سر و سهى ناز كرد سركشى آغاز كرد سنبل تر باز كرد نافه مشك تتار گل چه رخ نيكوان تازه و تر و جوان مرغ بزارى نوان بر طرف مرغزار بر صفت‏حسب حال گشته قوافى سگال بلبل وامق عذار بر گل عذرا عذار ناله كنان فاخته تيغ زبان آخته سرو سرافراخته چون قد دلجوى يار باد رياحين فروش خاك زمين حله پوش لاله شده جرعه نوش در سر نرگس خمار برق ثواقب فروغ تيغ كشان از سحاب ز آتش دل ميغ را چشم سيه اشكبار از پى زينت گرى لعبت ايام را لاله شده سرمه‏دان گل شده آيينه دار از دل خاراى سنگ آمده بيرون عقيق لاله رخ افروخته بر كمر كوهسار بوى بنفشه بباغ كرده معطر دماغ لاله خور زين چراغ در دل شبهاى تار يا قلم من فشاند بر ورق گل عبير يا در جنت گشاد خازن دار القرار يا مگر از تربت دختر خير البشر باد سحرگه فشاند بر دل صحرا غبار مطلعة الكوكبين نيرة النيرين سيدة العالمين بضعه صدر الكبار ماه مشاعل فروز شمع شبستان او ترك فلك پيش او جاريه پيش كار ريشه كش معجرش مفتخرات الخيام رايحه چادرش نفحه عود و قمار كسوت استبرقش اطلس نه توى چرخ سندس والاى او شعرى شعرى شعار بردگى عصمتش پرده نشينان قدس كرده بخاك درش خلد برين افتخار رفته بجاروب زلف خاك درش حور عين طره خوشبوى را كرده از آن مشكبار آنچه ز گرد رهش داده برضوان نسيم روشنى چشم را برده حوارى بكار در حرم لايزال از پى كسب كمال خدمت او خالدات كرده بجان اختيار مطبخيان سپهر هر سحرى مى‏نهند بر فلك از خان او قرصه گاور سه دار با شرف شرفه طارم تعظيم او كنگره نه فلك كم ز يكى كو كنار در حرم عرش او از پى زينتگرى هندوى شب و سمه كوب صبح سپيداب كار زهره جادو فريب از سر دست آمده پيش كش آورد پيش هديه او را سوار معجر سر فرقدين تحفه فرستاده پيش مشترى انگشترى داده و مه گوشوار زهره بسوى او رفت‏بدار السرور بست‏بمشاطگى در كف حوران نگار در شب تزويج او چرخ جواهر فروش كرد بساط فلك پر درر آبدار پرده نشينان غيب پرده بياراستند گلشن فردوس شد طارم نيلى حصار بس كه جواهر فشاند كوكبه در موكبش پرده گلريز گشت پر گهر شاهوار مشعله داران شام بر سر بام آمدند مشعله افروز شد هندوى شب زنده‏دار گشت مزين فلك سدره نشين شد ملك تا همه روحانيان يافت‏بيكجا قرار جل تعالى بخواند خطبه تزويج او با ولى الله على بر سر جمع آشكار روح مقدس گواه با همه روحانيان مجمع كروبيان صف زده بر هر كنار خازن دار الخلود خلد جنان در گشود تا بتوانند كرد زمره حوران نظار همچو نسيم بهشت‏خواست نسيمى ز عرش كز اثر عطر او گشت هوا مشكبار باد چو در سدره زد بر سر حوراى عين لؤلؤ و مرجان بريخت از سر هر شاخسار خيمه نشينان خلد بسكه بچيدند در مر همه را گشت پر معجر و جيب و كنار اينت عروسى و سور اينت‏سراى سرور اينت‏خطيب و گواه اينت طبق با نثار اى بطهارت بتول لاله باغ رسول كوكب تو بى فضول عصمت تو بى عوار بابك بدر الدجا زوجك خير التقى انك فخر النسا چشم و چراغ تبار مقصد عالم توئى زينت آدم توئى عفت مريم توئى اخير خير الخيار مام حسين و حسن فخر زمين و زمن همسر تو بو الحسن تازى دلدار سوار اى كه ندارى خبر از شرف و قدر او يك ورق از فضل او فهم كن و گوش دار بر ورقى يافتم از خط باباى خويش راست چو بر برگ گل ريخته مشك تتار بود كه روزى رسول بعد نماز صباح روى بسوى على كرد كه اى شهسوار هيچ ط‏عاميت هست تا بضيافت رويم نام تكلف مبر عذر توقف ميار گفت كه فرماى تا جانب خانه رويم خواجه روان گشت و شاه بر اثرش اشكبار زانكه بخانه طعام هيچ نبودش گمان تا بدر خانه رفت جان و دل از غم فكار پيش درون شد على رفت‏بر فاطمه گفت پدر بر در است تا كند اينجا نهار فاطمه دلتنگ شد زانكه طعامى نبود كرد اشارت بشاه گفت پدر را درار با حسن و با حسين هر دو به پيش پدر باش كه من بنگرم تا چه گشايد ز كار خواند انس را و داد چادر عصمت‏بدو گفت‏ببازار بر بى جهت انتظار تا بفروشم بزرو ز ثمن آن برم طرفه طعامى لطيف پيش خداوندگار شد پدرم ميهمان چادر من بيع كن از ثمن آن برم زود طعامى بيار چادر پشم شتر بافته و تافته از عمل دست‏خود رشته و را پود و تار چادر زهرا انس برد و بدلال داد بر سر بازار شهر تا كه شود خواستار مرد فروشنده چون جامه ز هم باز كرد يافت از و شعله نور چو رخشنده نار جمله بازار از آن گشت پر از مشغله زرد شد از تاب او بالش خور برمدار يكدو خريدار خواست و آن سه درم خواستند وان سه درهم را نكرد هيچكس آنجا چهار بود جهودى مگر بر در دكان خويش مهتر بعضى يهود محتشم و مالدار چادر و دلال را بر در دكان بديد نور گرفته از و شهر يمين و يسار خواجه بدو بنگريست گفت كه اين جامكك راست‏بگو آن كيست راست‏بود رستگار گفت كه چادر انس داده بمن زو بپرس واقف اين چادر اوست من نيم آگه ز كار گفت انس را جهود قصه چادر بگوى گفت تو گر ميخرى دست ز پرسش بدار گفت‏بجان رسول آنكه تو يارويى كين خبر از من مپوش راز نهفته مدار سر بسوى گوش او برد بآهستگى گفت‏بگويم ترا گر تو شوى راز دار چادر زهراست اين دختر خير الورى فاطمه خير النساء دختر خير الخيار شد پدرش ميهمان هيچ نبودش طعام داد بمن چادرش از جهة اضطرار تا بفروشم بزر و ز ثمن آن برم طرفه طعامى لطيف پيش خداوندگار خواجه دكان نشين عالم تورية بود ديد بسوى كتاب ديده چو ابر بهار از صحف موسوى چند ورق باز كرد تا كه بمقصد رسيد مرد صحايف شمار رو بسوى انس كرد كه اين جامه من از تو خريدم بچار پاره درم يكهزار قصه اين چادر پرده نشين رسول گفته بموسى بطور حضرت پروردگار گفته كه پيغمبر دور پسين را بود پرده نشين دخترى فاطمه با وقار روزى از آنجا كه هست مقدم مهمان عزيز مر پدرش را فتد بر در حجره گذار فاطمه را در سرا هيچ نباشد طعام تا بنهد پيش باب خواجه روز شمار چادر عصمت‏برند تا كه طعامى خرند وز سه درم بيش و كم كس نبود خواستار مخلص من دوستى چار هزارش درم بدهد و در وجه آن نقره بوزن عيار ذكر قسم ميكنم من بخدائى خويش از قسمى كان بود ثابت و سخت استوار عزت آن چادر از طاعت كروبيان پيش من افزون بود از جهت اقتدار خاصه ترا يكهزار درهم ديگر دهم ليك مرا حاجتيست گر بتوانى برآر من چو نبى را بسى كرده‏ام ايذا كنون هست‏سياه از حيا روى من خاكسار روى بدو كردنم،روى ندارد و ليك در حرم فاطمه خواهش من عرضه دار گر بغلامى خويش فاطمه بپذيردم عمر بمولائيش صرف كنم بنده وار رفت انس باز پس تا بحريم حرم بر عقب او جهود با دل اميدوار گفت انس را يهود چون برسى در حرم خدمت او عرضه كن تا كه مرا هست‏بار؟ رفت انس در حرم قصه به زهرا بگفت گفت كه تا من پدر را كنم آگه زكار فاطمه پيش پدر حال يهودى بگفت گفت پذيرفتمش گو انس او را درآر شد انس آواز داد تا كه در آيد يهود يافته اندر دلش نور محمد قرار سر بنهاد آن جهود بر قدم عرش سا كرد ز خاك درش فرق سرش تا جدار لفظ شهادت بگفت‏باز برون شد ز كو طوف كنان بر زبان نام خداوندگار چون بغلامى تو معتقد و مخلصم در حرمت زان يهود حرمت من كم مدار تا كه بود نور و نار روشن و سوزنده باد قسم محب تو نور قسط عدوى تو نار مى‏شد و ميگفت كيست همچو من اندر جهان از عرب و از عجم دولتى و بختيار فاطمه مولاى من دختر خير البشر من بغلامى او يافته اين اعتبار بر سر بازار و كوى بود در اين گفت و گوى تا كه بگسترده شد ظله نصف النهار چار هزار از يهود هشتصد و افزون برو مؤمن و دين ور شدند عابد و پرهيزگار روح قدس در رسيد پيش رسول خدا گفت هزاران سلام بر تو ز پروردگار موجب و مستوجب خشم خدا گشته بود چند هزار از يهود چند هزار از نصار بركت مهمانى دختر تو فاطمه داد زنار سموم اين همه را زينهار اى كه بعصمت توئى مطلع انوار قدس از زلل و معصيت دامن تو بى غبار ورد زبان ساخته نعمت تو ابن حسام تا بودش در بدن مرغ روان را قرار

نويسنده: سيد جعفر شهيدى

  



 

 
 
میلادحضرت زهرا
 
 

چند روزي است سرم روي تنم مي افتد

دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد

گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد

چند تا لكه روي پيرهنم مي افتد

بايد اين دست مرا خادمه بالا ببرد

من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد

دست من سر زده كافيست تكانش بدهم

مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد

دست من نيست اگر دست به ديوار شدم

من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد

سر اين سفره محال است خجالت نكشم

تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد

هر كه امروز ببيند گره مويم را

يا ديروز من و سوختنم مي افتد

چند روزي ست كه من در دل خود غم دارم

دو پسر دارم و اما كفني كم دارم





 

 



حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا انتصاریان ریاست محترم بنیادشهیدانقلاب اسلامی شهرستان دلیجان که به دعوت کانون فرهنگی هنری به روستای قالهر تشریف آورده بودند درجلسه کانون که برای برنامه ریزی جشن میلادحضرت فاطمه زهرا (س) ومیلاد امام خمینی (ره) وسالروزآزادسازی خرمشهر تشکیل شده بودشرکت نمودند.

ابتدای جلسه اسماعیل سهرابی مدیرکانون ضمن خوش آمدگویی خدمت ریاست محترم بنیاد شهید انقلاب اسلامی دلیجان اهم فعالیت های کانون راتشریح نمودند.

حاج آقا انتصاریان نیز ضمن تقدیراز اعضای کانون دربیاناتی ایراد نمودند:

مراحل تکامل وزنئگی انسان هشت دنیا است

دنیای اول سلم است

دنیای دوم رحم مادراست انسان دراین دو دنیاهیچ اختیاری ازخود ندارد.

دنیای سوم انسان همین دنیای  فانی است که درآن زندگی می کنیم دراین دنیا انسان دارای اختیار است می تواند راه سعادت راب÷یماید هم می تواند راه عقاب وعذاب را.

اگربه انسانی که درون رحم مادراست بگویند وارد دنیایی می شوی که درآن دنیا آسمان است کوه است ماشین است هیچ باور نمی کند

وقتی وارد این دنیا می شود باور میکند دراین دنیا هم اگربه انسان  بگویند دنیای دیگری است که درآن بهشت است وجهنم است وحساب وکتاب است شاید بعضی ها باورنکنند.

ما بعد ازاین دنیا چند جای دیگرباید برویم اولین جایی که بعد ازاین دنیا باید برویم عالم برزخ است عالم برزخ مقدارش مشخص نیست .اما مقدار انسان درعالم برزخ عذاب دارد یا آسایش وآرامش بستگی به اعمالش دارد.

بعداز عالم برزخ وارد عالم محشر میگردیم عالم محشر ÷نجاه هزار سال به طول می انجامد این آیه قرآن است در سوره معارج فرموده ÷نجاه هزار سال درآن مکان معطل می شوی ÷نجاه سوال می ÷رسند که برای جواب هرسوال هزارسال باید جواب بدهی آن هم خیلی اوضائ سختی دارد یعنی زمین داغ خورشید ÷ایین می آیدهر انسانی عرق می ریزد بدن هم لخت است یه دنکته ای که آن جا خیلی مهم است می گویند آن جا روز قیامت بعضی افراد آنقدر زیر ÷اهایشان گرم است که روی ÷ای دیگران می ایستند برای این موضوع یک مثال بزنم ÷یامبر اکرم (ص) سلمان وابوذر را ئعوت کرد مقداریک درهم به هرکدام ÷ول داد وفرمود این ÷ول برای شما هرگونه که مایلید آن راخرج کنید.

بعد از یک هفته ÷یامبر آنها را دعوت کرد سنگی رامیان آفتاب درکنار خانه خدا گذاشت به سلمان فرمودند سلمان بر روی سنگ برو  وبگو آن یک درهم را چگونه خرج کردی سلمان بر روی سنگ رفت وگفت مقداری راخرج کردم مقداری قرض دادم مقداری اما در این هنگام ازگرمی سنگ ÷اهایش سوخت واز روی سنگ ÷ایین آمئ بعد نوبت ابوذر شد ابوذر رفت بر روی سنگ ایستاد وگفت یا رسول الله یک درهم را در راه خدا دادم واز روی سنگ ÷ایین آمد.

رسول خدا به سلمان فرمودندببین سلمان ابوذر که ÷ول را در راه خدا خرج کرده بود راحت جواب داد واز روی سنگ ÷یین آمداما شما نرسیدی بگویی آن مقدارباقی مانده راچه کار کردی  روز قیامت خیلی داغ تر از این سنگ است حتی ÷ول حلالی هم که خرج می کنی باید بگویی کجا خرج کردی

بعد ازعالم محش نوبت به ÷ل صراط می رسد ÷ل صراط چیست ؟ جهنم گودالی است که این ÷ل بر روی آن بسته شده است وزیر آن جهنم است که هفت طبقه دارد درهای آن همه بر روی هم باز می شوند وباید از آن گذر کنی طول این ÷ل به اندازه مقدار عمری است که در این دنیا زندگی کرده ای وعرض آن از موی سر باریکتر است واز شمشیر برنده تر است وازسرب داغ سوزان تر است .هنگامی که انسان می خواهد از÷ل به ÷ایین سقوط کند میبیند یک موجود سفید ÷وش معطر آمد وزیر بازویش را گرفت واورا بلند کرد. از اوسوال می کند که تو چه کسی هستی که در اینجا به فریاد من می رسی می گوید من نماز توهستم بار دیگر سوال می کند می گوید من روزه ات هستم خلاصه همه اعمال خوب انسان درعبور انسان از÷ل صراط به فریادش می رسند.

بعداز اینکه از ÷ل صراط گذشتیم به در دروازه بهشت می رسیم .

 در÷ایان حاج آقا انتصاریان اعلان آمادگی بنیاد شهید رابرای همکاری با کانون قالهر ئر زمینه های ترویج فرهنگ ایثار وشهادت اعلان نمودند.

س÷س برنامه های مفصلی برای شب وروز ولادت حضرت فاطمه (س) وتولد امام خمینی وروز سوم خرداد روز آزاد سازی خرمشر تهیه وآمائه اجرا گردید.