درباره

وب پیش روی شما جاصل تلاش گروه کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عچ) روستای قالهرمی باشد ما تلاش می کنیم تا به بهترین صورت برنامه های فرهنگی هنری روستا راپوشش دهیم اما اگرکاستی وجود دارد شمابزرگواری نموده عفو فرمایید زیرا بزاعت ما بیش ازاین نمی باشد
جستجو
مطالب پيشين
بایگانی مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 11355
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


مرجع کد و اسکریپت

ابر برچسب ها


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
کانون فرهنگی ، هنری صاحب الزمان (عج) مسجدجامع قالهر

 

پیشنهاد به علی (ع):
اصحاب رسول خدا احساس کرده بودند که پیغمبر اکرم تمایل دارد فاطمه(علیها السلام) را با علی پیوند ازدواج دهد، ولی از جانب علی پیشنهادی نمی شد. یک روز عمر وابوبکر و سعد بن معاذ و گروهی دیگر که پیامبر(ص)  تقاضای ازدواج آنها را رد کرده بود در مسجد گرد آمده بودند و از هر دری سخن می گفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبکر گفت:  مدتی است که اعیان و اشراف عرب فاطمه علیهاالسلام را خواستگاری می نمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدی را نپذیرفته و در جوابشان می فرماید:
 تعیین همسر فاطمه با خداست.برای همه روشن بود که خدا وپیغمبر، فاطمه را برای علی علیه السلام نگاه داشته اند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد علی برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود همراهیش کنیم؟! آنها از این پیشنهاد استقبال و او را در این کار تشویق کردند. سلمان فارسی می گوید: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند. علی (ع) فرمود: از کجا می آیید و به چه منظور اینجا آمده اید؟ ابوبکر گفت: یا علی تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری، و از موقعیت خود و علاقه ای که رسول خدا به تو دارد کاملاً آگاهی. اشراف و  بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه علیها السلام آمده اند ولی پیغمبر صلی  الله علیه و آله دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان  می کنم خدا و رسول، فاطمه را برای تو گذاشته اند. و شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارد.
افکار خفته بیدار می شود:
اوضاع بحرانی اسلام و گرفتاری ها و فقر اقتصادی مسلمین، چنان علی (ع) را مشغول ساخته بودکه به خواسته های درونی خویش و ازدواج وتشکیل خانواده هیچگونه توجه نداشت. علی (ع) اندکی پیرامون پیشنهاد آنها تأمل و اطراف و جوانب قضیه را به خوبی بررسی نمود: تهیدستی خود و مشاهده گرفتاریهای عمومی از یک طرف و فرا رسیدن زمان ازدواج  وی از طرف دیگر(1). او بخوبی می دانست که اگر همسری چون فاطمه را از دست بدهد دیگر این فرصت قابل جبران نیست.
 علی (ع) به خواستگاری می رود:
این پیشنهاد علی را تحت تأثیر قرار داد بطوریکه دست از کار کشید و به منزل بازگشت. خود را شستشو داد، عبای تمیزی بر تن کرد و به خدمت رسول اکرم شتافت. درب خانه را به صدا درآورد. پیغمبر به «ام سلمه» فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصی است که خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و
رسول را دوست دارد.عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت، کیست که ندیده درباره اش چنین داوری  می کنی؟ فرمود: ای ام سلمه! مردی دلاور و شجاع است او برادر و پسرعمویم و محبوب
 ترین مردم نزد من است. ام سلمه از جای جست و در سرای را باز کرد. علی (ع) داخل منزل شد،  سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت،  و نتوانست تقاضای خویش را عرضه بدارد. مدتی هر دو خاموش بودند.  بالاخره پیغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود: یا علی گویا برای حاجتی
نزد من آمده ای که از اظهار آن خجالت می کشی؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواسته هایت قبول می شود. عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من کوشش نمودی و به برکت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله! به خدا  سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستی. اکنون موقع آن شده که برای  خود همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم، تا با وی مأنوس گردم و از ناراحتیهای خویش بکاهم. اگر صلاح بدانی و دختر خود فاطمه علیها السلام را به عقد من در آوری سعادت بزرگی نصیب من شده است.
رسول خدا که در انتظار چنین پیشنهادی بود صورتش از سرور و شادمانی بر افروخته شد، فرمود: صبر کن تا از فاطمه اجازه بگیرم.پیغمبر نزد فاطمه (ع) رفت، فرمود: دخترم! علی بن ابی طالب (ع) را به خوبی می شناسی برای خواستگاری آمده است. آیا اجازه می دهی ترا به عقدش در آورم؟ فاطمه از  خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت. پیغمبر چون آثار خشنودى را در چهره  او دید گفت: الله اکبر و سکوت او را علامت رضایت دانست (2).
 
 توافق:
رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علی آمد و با لبی خندان گفت:  یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم  قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر.فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری  تو است. شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن  آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل و عیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی ازآن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به توسخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم. یا علی آیا اکنون بشارتی به تو بدهم و رازی را برایت آشکار بسازم؟!
عرض کرد: آری یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت، شما همیشه نیک خوی وخوش زبان بوده اید.
فرمود: پیش از آنکه به نزد من بیایی جبرئیل نازل شد و گفت:
یا محمد! خدا ترا از بین مخلوقاتش برگزیده و به رسالت انتخاب کرد.علی (ع) را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد. باید دخترت فاطمه را به ازدواج  او درآوری. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان  برگزار شده است. خدا فرزندان پاک و نجیب و طیب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد نمود یا علی هنوز جبرئیل بالا نرفته بود که تو درب منزل را زدی (3).
 
 خطبه عقد:
پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم. علی (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد،آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش
  را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضورجمعیت، مراسم عقد و خطبه خوانی را انجام دهد. پیغمبر (ص) در حالی که صورتش از سرور و شادمانی می درخشید به مسجد  تشریف برد، ‌و به بلال فرمود: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن. هنگامی  که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای فرمود: ای مردم  آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شمارا برآن گواه بگیرم. سپس نشست و به علی (ع) فرمود: برخیز و خطبه عقد را بخوان. علی علیه السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و شهادت می دهم که بغیر از او خدایی نیست. شهادتی که مورد پسند ورضایت او واقع شود. درود بر محمد صلی الله علیه وآله، درودی که مقام ودرجه اش را بالا برد. ای مردم! خدا ازدواج را برای ما پسندیده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
مسلمانان به پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسول الله! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟رسول خدا پاسخ داد: آری. پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند.
 مذاکره عروسی:
علی علیه السلام می فرماید: حدود یک ماه طول کشید و من خجالت می کشیدم باپیغمبر درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمود: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج توکردم.
روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیارمسرور هستم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسیله عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم:  خیلی میل دارم عروسی کنم اما از رسول خدا خجالت می کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر (ص) برویم.علی با برادرش عقیل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به «ام ایمن» برخورد کرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاکره کنم. ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان  روشن می شد. وقتی پیغمبر (ص) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که بدو بشارت دهم
 خانه ای از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد. ام سلمه عرض کرد: پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسر عموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد. فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟ عرض کرد: از کمروئی  اوست.پیغمبر (ص) به ام ایمن فرمود: علی را نزد من حاضر کن.وقتی علی (ع) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری.عرض کرد: آری یا رسول الله.فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسی را فراهم می کنم.سپس به همسرانش فرمود: اطاقی را برای فاطمه فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم (4). مراسم ازدواج برترین بندگان خداوند در روز اول یا ششم ذی الحجه (5) سال دوم یا سوم هجری انجام گرفت(6).
 


 

مختصری از زندگینامه حضرت

آگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم علیه السلام می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای " حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت" بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد علیه السلام چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد.

 

و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا علیه السلام به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد. و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد علیه السلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت.

 

هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 204 به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم علیه السلام توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یادداشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا علیه السلام در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد علیه السلام فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.

 

بر اساس برخی نقلها، مأمون پس از ورود به بغداد- در سال204- بلافاصله امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فراخواند.(1) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا علیه السلام را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود.

 

از روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره امام رضا علیه السلام هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.(2) ولی به طوری که از دو روایت فوق برمی آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که :" لَم یتَفَقَّهُ فی دینِ الله ولا یعرف حلاله من حرامه ولا فرضاً من سنّته"؛کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد.

 

مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد علیه السلام را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم، بزرگترین دانشمند و فقیه سنی آن عصر، فراخواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(3) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام هنوز به آن حضرت " صبی" اطلاق می شده است.

 

مكتب علمى امام جواد علیه السلام

 

مى‏دانیم كه یكى از ابعاد بزرگ زندگى ائمه ما، بعد فرهنگى آنها است. این پیشوایان بزرگ هركدام درعصر خود فعالیت فرهنگى داشته در مكتب خویش شاگردانى تربیت مى‏كردند و علوم و دانشهاى خود را توسط آنان در جامعه منتشر مى‏كردند، اما شرائط اجتماعى و سیاسى زمان آنان یكسان نبوده است، مثلا در زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام شرائط اجتماعى مساعد بود و به همین جهت دیدیم كه تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق علیه السلام بالغ برچهار هزار نفر مى‏ شد، ولى از دوره امام جواد تا امام عسكرى علیه السلام به دلیل فشارهاى سیاسى و كنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و ازاین‏ نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مكتب آنان نسبت ‏به زمان حضرت صادق علیه السلام كاهش بسیار چشمگیرى را نشان مى‏دهد.

بنابراین اگر مى‏خوانیم كه تعداد راویان و اصحاب حضرت جوادعلیه السلام قریب صد و ده نفر بوده‏اند (4) و جمعا 250 حدیث از آن حضرت نقل شده (5) ، نباید تعجب كنیم، زیرا از یك سو، آن حضرت شدیدا تحت مراقبت و كنترل سیاسى بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق نظر دانشمندان بیش از بیست و پنج‏ سال عمر نكرد!

 

درعین حال، باید توجه داشت كه در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهره‏هاى درخشان و شخصیتهاى برجسته‏اى مانند: على بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، زكریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن محمد بن خالد برقى بودند كه هر كدام در صحنه علمى و فقهى وزنه خاصى به شمار مى‏رفتند، و برخى داراى تالیفات متعدد بودند.

 

از طرف دیگر، روایان احادیث امام جوادعلیه السلام تنها در محدثان شیعه خلاصه نمى‏شوند، بلكه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل كرده‏اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادى‏» احادیثى با سند خود ازآن حضرت نقل كرده است. (6) هم چنین حافظ «عبد العزیز بن اخضر جنابذى‏» در كتاب «معالم العترة الطاهرة‏» (7) و مؤلفانى نیز مانند: ابو بكر احمد بن ثابت، ابواسحاق ثعلبى، و محمد بن مندة بن مهربذ در كتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن حضرت نقل كرده‏اند. (8)

 

نحوه شهادت حضرت

 

درباره آمد و شد امام در مدینه و احترام مردم نسبت به آن حضرت، اطلاعات مختصری در پاره ای از روایات آمده است.(9)

 

فراخوانی آن حضرت به بغداد، در سال 220، توسط معتصم عباسی، آن هم درست در همان اولین سال حکومت خود، نمی توانست بی ارتباط با جنبه های سیاسی قضیه باشد. به ویژه که درست همان سال که حضرت جواد علیه السلام به بغداد آمد، رحلت کرد؛ این در حالی بود که تنها 25 سال از عمر شریفش می گذشت. عناد عباسیان با آل علی علیه السلام به ویژه با امام شیعیان که در آن زمان جمعیت متنابهی تابعیت مستقل آنها را پذیرفته بودند، شاهدی است بر توطئه حکومت در شهادت امام جواد علیه السلام. همچنین خواستن آن حضرت به بغداد و درگذشت وی در همان سال در بغداد، همگی شواهد غیرقابل انکاری بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل عباسی می باشد.

 

مرحوم شیخ مفید، با اشاره به روایتی درباره مسمومیت و شهادت امام جواد علیه السلام، رحلت آن حضرت را مشکوک دانسته است.(10) بنا به روایت مستوفی، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است.(11)

 

پاره ای از منابع اهل تسنن، اشاره بر این دارند که امام جواد علیه السلام به میل خود و برای دیداری از معتصم عازم بغداد شده است.(12) در حالی که منابع دیگر، حاکی از آنند که معتصم به ابن زیات مأموریت داد تا کسی را برای آوردن امام به بغداد بفرستد.(13) ابن صبّاغ نیز با عبارت" اِشخاص المعتصم له من المدینة"(14) این مطلب را تأیید کرده است.

 

مسعودی روایتی نقل کرده که بنابر آن، شهادت آن حضرت به دست ام فضل، در زمانی رخ داده که امام از مدینه به بغداد نزد معتصم آمده بود.(15) ام فضل پس از شهادت امام، به پاس این عمل خود به حرم خلیفه پیوست.(16) این نکته را نباید از نظر دور داشت که ام فضل در زندگی مشترک خود با امام جواد علیه السلام از دو جهت ناکام مانده بود:

 

نخست آن که از آن حضرت دارای فرزندی نشد.
دوم آن که امام نیز چندان توجهی به وی نداشت .

ام فضل یک بار (گویا از مدینه) نامه ای نگاشت و از امام نزد مأمون شکایت کرد و از این که امام چند کنیز دارد گله نمود، ولی مأمون در جواب او نوشت:

 

ما تو را به عقد ابوجعفر درنیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم، دیگر از این شکایتها نکن.(17) به هر حال، ام فضل پس از مرگ پدر، امام را در بغداد مسموم کرد و راه یافتن او به حرم خلیفه و برخورداری از مواهب موجود در آن، نشانی از آن است که این عمل به دستور معتصم انجام شده است.(18) و بالاخره امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و حرم مطهر ایشان در کاظمین عراق قرار دارد که ملجا و پناهگاه عاشقان ایشان است .

 



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



دحوالارض" چه روزی است؟

روز «دحوالارض» در متون و روايات دينی، ‌برای اين روز و شب پيش از آن آثار و بركاتی ذكر شده است.

1. تعریف

دحو الارض، مطابق با بیست و پنجم ماه ذوالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید.

از این روز، بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل ربع مسکون امروزین درآید. مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت ا... الحرام بود.

به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات (والارض بعد ذلک دحاها) به همین واقعه اشاره دارد.

2. ذوالقعده؛ ماه حرام

ماه ذوالقعده (یا همان ذیقعده در تلفظ فارسی) اولین ماه از ماه‌های حرام است. ماه‌های حرام زمان‌هایی هستند که جنگ در آنها ممنوع بوده و احکام ویژه‌ای نیز از جهت شرعی و فقهی دارند.

اما استفاده اخلاقی و تربیتی که از این حکم می توان كرد این است که: «اگر جنگ و نزاع میان مردمان در این ماه حرام شده است» حتما منازعه و محاربه با خداوند باید بیشتر مورد نفرت قرار گیرد. لذا شایسته است انسان مومن در این ماه ها بیشتر به فکر باشد تا اندیشه و اعضای او با گناه و معصیت، به مخالفت با خداوند برنخیزد.

3.مناسبت های دیگر این روز

گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده اند که اهمیت آنرا دوچندان نموده اند؛ از جمله:

· میلاد ابوالانبیاء حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام .

· میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام .

· خروج رسول اکرم صلی الله عليه و آله از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس اميرالمؤمنين و حضرت زهرا سلام الله علیهما و نیز تمامی همسران و بسياري از اصحاب پیامبر (ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.

· در روایتی نیز آمده است که قائم (عج) در همین روز قیام خواهد کرد.

4. اعمال شب و روز دحو الارض

* روزه :

روز دحوالارض از چهار روزی است كه در تمام سال به فضيلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روايتى آمده است كه روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است ؛ و در روايت ديگر كفاره هفتاد سال است و هر كه اين روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از براى او عبادت صد سال نوشته شود ؛ و هر چه در ميان آسمان و زمين وجود دارد براى كسی كه در اين روز روزه‏دار باشد استغفار می‌كنند. و اين روزى است كه رحمت خدا در آن منتشر گرديده و از براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز اجر بسيارى است و از براى اين روز به غير از روزه و عبادت و ذكر خدا و غسل دو عمل وارد است .

* نماز :

نمازى كه در كتب شيعه قميين روايت شده .

و آن دو ركعت است در وقت چاشت در هر ركعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ پس دعا كند و بخواند يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِي عَثْرَتِي يَا مُجِيبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِي يَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِي وَ ارْحَمْنِي وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَيِّئَاتِي وَ مَا عِنْدِي يَا ذَا الْجَلالِ وَ

 

الْإِكْرَامِ
.

* دعا :

خواندن اين دعا است كه شيخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن

اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِي هَذَا الْيَوْمِ مِنْ أَيَّامِكَ الَّتِي أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ وَدِيعَةً وَ إِلَيْكَ ذَرِيعَةً وَ بِرَحْمَتِكَ الْوَسِيعَةِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ الْقَرِيبِ يَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ كُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى كُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِكَ الْمَخْزُونِ غَيْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ يَا خَيْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَكْرَمَ مَرْجُوٍّ يَا كَفِيُّ يَا وَفِيُّ يَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِيٌّ الْطُفْ لِي بِلُطْفِكَ وَ أَسْعِدْنِي بِعَفْوِكَ وَ أَيِّدْنِي بِنَصْرِكَ وَ لا تُنْسِنِي كَرِيمَ ذِكْرِكَ بِوُلاةِ أَمْرِكَ وَ حَفَظَةِ سِرِّكَ وَ احْفَظْنِي مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَى يَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِي أَوْلِيَاءَكَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِي وَ حُلُولِ رَمْسِي وَ انْقِطَاعِ عَمَلِي وَ انْقِضَاءِ أَجَلِي اللَّهُمَّ وَ اذْكُرْنِي عَلَى طُولِ الْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَيْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِيَنِيَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى وَ أَحْلِلْنِي دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِي مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ مُرَافِقِي أَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِكَ وَ اصْطِفَائِكَ وَ بَارِكْ لِي فِي لِقَائِكَ وَ ارْزُقْنِي حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِيئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِي حَوْضَ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِي مِنْهُ مَشْرَبا رَوِيّا سَائِغا هَنِيئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِي خَيْرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِيعَادٍ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِيَائِكَ الْمُسْتَأْثِرِينَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِكْ أَشْيَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِكَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِكَهُمْ وَ ضَيِّقْ عَلَيْهِمْ مَسَالِكَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِكَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِيَائِكَ وَ ارْدُدْ عَلَيْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِينِكَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِكَ فِي أَعْدَائِكَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِكَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَيْتَ إِلَيْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَكَ حَتَّى تَرْضَى وَ يَعُودَ دِينُكَ بِهِ وَ عَلَى يَدَيْهِ جَدِيدا غَضّا وَ يَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ يَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَى جَمِيعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِي كَرَّتِهِ حَتَّى نَكُونَ فِي زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِكْ بِنَا قِيَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَيَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَيْهِ [عَلَى مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَيْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَيْهِ [عَلَيْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ

* زيارت حضرت امام رضا عليه السلام :

كه بهترين و بافضيلت‌ترين عمل مستحبی اين روز است.

* غسل

* ذكــر خداوند :

معنای ذكر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام‌های خداوند نيست. بهترين نوع ذكر خدا، به ياد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و كردار خويش ناظردانستن است.



هفدهم مهرماه (8 اکتبر) در برخی نقاط دنيا از جمله ايران روز جهانی کودک است.

 

روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. آموختن زبان کودکانه نيز قدم بعدي است.


 

در سال 1946 بعد از جنگ جهاني دوم در اروپا ، انجمن عمومي سازمان ملل به منظور حمايت از کودکان ، مرکز يونيسف را که ابتدا انجمن بين المللي ويژه کودکان سازمان ملل نام گرفت ايجاد کرد.
در سال 1953، يونيسف ( United Nations International Emergency Fund ) يکي از بخشهاي دائمي در سازمان ملل گرديد . و روز 8 اکتبر " روز جهاني کودک " نام گذاري شد.
کودکان در اين روز ، خواهان يادآوري اين مسئله هستند که سالانه هزينه هاي غير قابل تصوري صرف توليد انواع سلاحهاي هسته اي و غير هسته اي مي شود حال آنکه در سال کودکان بسياري از گرسنگي ، عدم امکانات بهداشتي ، سوء تغذيه و ... جان خود را از دست مي دهند و کسي نگران آنها نيست !
يونيسف اعلام داشته که تنها با اختصاص پنج دلار براي هر کودک مي توان جان 90 درصد از کودکاني را که سالانه مي ميرند ، نجات داد و براي بهبود چشمگير زندگي کودکان جهان سوم ، کافي است که فقط مبلغ شش هفته بودجه تسليحاتي جهان هزينه شود.
وظيفه انجمن کمک به کودکان يعني يونيسف ، مراقبت از کودکان و برآوردن نيازهاي اوليه آنها در سالهاي ابتدايي زندگي ؛ ترغيب و تشويق والدين به تعليم فرزندان مي باشد.
همچنين تلاش اين انجمن براي کاهش بيماري ، مرگ و مير در کودکان و حمايت از آنها هنگام جنگ و حوادث طبيعي و ... است .
در مقدمه کنوانسيون حقوق کودک آمده است که:
« کودک بايد در فضايي سرشار از خوشبختي ، محبت و تفاهم بزرگ شود ».
به اميد آنکه دنيايي داشته باشيم به دور از جنگ و هياهو که همه کودکان در آن با آرامش و خوشبختي زندگي کنند. به اميد آنروز
...

***

کودک در اسلام


حقوق کودک در اسلام


قبل از ظهور اسلام ، کودکان در وضعيت بسيار بدي به سر مي بردند ، از حقوق عادي محروم و دستخوش اراده پدرانشان بودند. اگر پدران مي خواستند آنها را نگه مي داشتند و اگرنه ، براي رهايي از نفقه و هزينه زندگي آنها را مي فروختند و يا مي کشتند.
با آمدن اسلام ، اين عادت ناپسند شديدا مورد مقابله قرار گرفت و اسلام عاليترين توجه را به کودک نمود ، آياتي که نسبت به حقوق کودک در اسلام وجود دارد و روايات موجود همه حکايات بر اهميت اسلام به کودکان و حقوق ايشان دارد . اسلام ، پدران را از کشتن فرزندان به خاطر ترس از کمبود هزينه منع کرد . چنانکه خداوند در قرآن کريم مي فرمايد:
" فرزندان خود را از ترس کمي روزي نکشيد ، ما به شما و آنها روزي مي دهيم زيرا قتل آنها اشتباه و گناه بزرگي است. "[1]
رسول گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: " به کودکان خود محبت کنيد و نسبت به آنها ترحم نماييد. وقتي به آنها وعده داديد، وفا کنيد زيرا آنها جز اينکه شما را روزي دهنده خود مي بينند تصور ديگري ندارند. "[2]

امام سجاد (ع) مي فرمايد: " و اما حق فرزند تو اين است که بداني او از تو و پيوسته به تو در خير و شر امر دنياست و تو مسئول او از لحاظ نيک ادب کردن و راهنمايي به پروردگارش و کمک به طاعت او هستي. پس عمل تو درباره او ، عمل کسي باشد که مي داند در احسان به او پاداش ، و در مسامحه و بدي نسبت به او کيفر مي بيند."[3]
اسلام حتي به والدين اجازه کتک زدن کودکان را نداده است . امام علي (ع) مي فرمايد: " حتي براي ادب کردن فرزندت نيز او را نزن بلکه با او قهر کن و مراقب باش که زمان قهر طول نکشد. "[4]

 

نيازهاي کودک


رسول اکرم (ص) به همه انسانها اعلام مي کند ، همانطور که پدران و مادران ، حقوقي بر فرزندان خود دارند و فرزندان در صورت ترک آن حقوق عاق مي شوند ، فرزندان نيز حقوقي بر پدر و مادر دارند که " پدران و مادران در صورت رعايت نکردن آن عاق فرزندان مي گردند. "[5]
والدين مسئول تأمين تمام نيازهاي کودک اعم از مادي و معنوي مي باشند .
1- نيازمنديهاي جسماني کودک: نمو جسماني کودک با فراهم ساختن وسايل مادي امکان پذير است تا از اين طريق نيازهاي بدني او اشباع شود. اين رشد و نمو با تغذيه ، بهداشت کافي ، آب و هوا ، مسکن ، خواب ، بازي و امثال آن ، به دست مي آيد.
2- تعليم ورزش به کودک: حرکت و جنبش ، اساس هر عمل غريزي و پايه وظايف حياتي است که زندگي شاداب و سلامت در گرو آن است .
امام صادق (ع) مي فرمايد : " بايد – خصوصا – هفت سال اول زندگي کودک آزادانه به بازي و جنبشهاي بدني صرف شود. "[6]
حضرت رسول اکرم (ص) مي فرمايد: " اگر کسي داراي طفل خردسالي بود بايد با او در جنبشهاي کودکانه و حالت بچه گانه همکاري و هماهنگي نمايد. "[7]
آموختن و پرداختن به ورزشهاي شنا، تيراندازي و سوارکاري نيز از ورزشهاي مهمي است که در احاديث بر آنها تأکيد شده است .

نيازمنديهاي روحي


1- انتخاب نام زيبا : نخستين احسان و نيکي پدر به کودک انتخاب نام زيبا و خوشايند براي اوست و اين از حقوق لازم کودکان مي باشد.
2- احترام : پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: " به شخصيت فرزندان خود ارج نهيد و آداب و آيينهاي رفتار خويش را نيکو و درست گردانيد تا مشمول آمرزش خدا شويد. "
پيامبر به والدين امر کرده اند که به کودکان احترام بگذارند ، چراکه بي توجهي و بي احترامي به آنان باعث بروز مشکلات عاطفي زيادي در کودکان مي گردد همچنين در روايتي از رسول اکرم چنين آمده است : " فرزندان خود را زياد ببوسيد ، زيرا با هر بوسه ، براي شما مقام و مرتبتي در بهشت فراهم مي شود که فاصله ميان هر مقامي ، پانصد سال است . "[8]
با توجه به مطالب گفته شده اسلام – دين انسان سازي – به اساس تربيتي انسانها از سنين کودکي ارزشي خاص مي گذارد و به والدين توصيه مي نمايد که به تمامي ابعاد وجودي کودک عنايت داشته باشند و انساني وارسته و شايسته را تحويل جامعه بشري بدهند.



در آستانه ولادت باسعادت هشتمین اختر تابناک ولایت وامامت امام رضا (ع) به اتفاق 20 نفر از اعضای خواهر نوجوان عضو کلاسهای تابستانی این کانون به دیدار خانواده های معظم شهدا رفتیم 

البته لازم به ذکر است قبل از دیدار با خانواده های شهدا برای آشنایی دانش آموزان با مقام شهدا به گلزار شهدا رفتیم. 

درگلزارشهدا مقداری ÷یرامون مقام شهید گفتگو نمودیم وبا نثار شاخه گل وفاتحه برای شهدای بزرگوار روستا علو درجات را از خداوند متعال خواستار شدیم  

درکنار قبور مطهر شهدا هریک از دانش آموزان سئوالی می ÷رسید ومن آنچه می دانستم جواب می دادم وآنچرا نمی دانستم یادداشت می نمودم تا از خانواده شهدا جواب را جویا شوم. 

بعد از زیارت قبور شهدا چهره بچه ها متفاوت شده بود این را می شد از نحوه گفتگوی آنها بایکدیگر وانواع سئوالات آنه فهمید به منزل شهید بزرگوار ابراهیمی رسیدیم وبا استقبال گرم ÷÷÷÷÷÷÷در ومادر شهید وارد خانه شدیم یکی از دختر بچه ها شاخه گلی به مادر شهید داد واز همان جا بود که فضای جلسه تعغیر کرد 

مادرشهید گل را کنار عکس فرزندش قرار داد وآرام آرام اشکهایش جاری شد بچه ها متوجه این موضوع شدند وآرام از من می ÷رسیدند مگر ما کار بدی کردیم در جواب آنها گفتم نه فقط مادر به یاد فرزندش است که اشک می ریزد 

از ÷در شهید ابراهیمی خواستم تا خاطرهای از فرزند شهیدش برایمان تعریف کند وایشان نیز قبول کرد ویکی از خاطرات شهید را بازگو نمود اشکها دیگر به اختیار نبودند ولجام گریخته سرازیر می شدند   

÷در شهید می گفت وابتدا سعی داشت گریه نکند اما بلاخره طاقت نیاورد وبلند بلند گریست. 

فضابسیار معنوی وخاص شده بود ÷در شهید اشکهایش را÷اک نمود وگفت بچه های عزیز شما می توانید با حفظ حجاب وگوش دادن به بیانات مقام معظم رهبری هم خانواده شهدا وهم خدا را از خود راضی نمایید. 

 

س÷س به خانه شهید جلالی رفتیم درآنجا نیز مورد استقبال گرم مادر شهید قرار گرفتیم از مادر شهید خواستیم تا از قربانعلی بگوید واو نیز گفت در حالی که شاخه گل اهدایی ما را کنار عکس فرزندش قرار می داد آهسته با وی نجوا می کرد 

اوبرایمان گفت که شهید اولین معلم قالهر بوده ودر تهران مشغول انجام تکلیف آموزش به نسل جوان اوگفت قرار بود این بار که از جبهه بیاید برایش همسری اختیار کنم اوگفت از اخلاق زیبای شهید اوگفت از خلوص واعتقاد شهید اوگفت وگریست وما شنیدیم وغبطه خوردیم به مقام شهید. 

به منزل شهید قاسمی که رسیدیم حال وهوای دیگری حاکم بود ÷در ومادر شهید تازه از سفر کربلا برگشته بودند از بچه ها به زیبایی استقبال نمودند وبا همه دیده بوسی نمودند 

اینجا دیگرنیاز به سئوال نداشت خود ÷در شهید سخن را آغاز کرد ای به قربانت یا اباابدالله و.... اینجا دیگر خانواده شهید به یاد فرزند خود نمی گریستنمد به یاد شهدای کربلا گریه می کردند. 

به منزل شهید قهاری رسیدیم آنجا نیز استقبال گرم بود و÷در شهید از چگونگی اعزام شدن فرزند 16 ساله اش به جبهه می گفت 

مادرشهید گفت در سفر آخر فرزندم گویا می دانست به شهادت می رسد با من خدا حافظی گرمی کرد ورفت او گفت بعدها از همرزمانش شنیدم که شهید به آنان گفته بود من در خواب دیدم که شهید می شوم وهمان گونه که گفته بود شد. 

البته اهالی قالهر 11 شهید را تقدیم انقلاب کرده اند وما به دلایلی  فقط توانستیم با چهار خانواده دیدار نماییم 

خانواده شهید نوروزی در تهران ساکن هستند وخانواده شهید رضوانی وشهید میرزایی به رحمت الهی رفت اند و....