دعا/ نیایش

منصوره نرگسی

بارالها! به سوی تو آمده ام تا دریابی ام، در این بی سر و سامانْ بازار دنیا. به سوی تو آمده ام تا از تو مدد جویم؛ یاری طلبم و بخواهم که مرا به خود وانگذاری؛ که من پوچم بی تو!

اکنون که در آستانه شروع ماه مهر هستیم و سال علم آموزی جدیدی پیش روست، از تو می خواهم مرا یاری کنی تا در مسیری گام بردارم که مروّج علم و آیین تو باشم.

یاری ام کن تا همواره در آموختن، حریص باشم و در ترویج آموخته هایم، سخی.

یاری ام ده تا بیاموزم آنچه را تو می پسندی و دوری جویم از آنچه ناپسند توست.

کمکم کن قلم که در دست می گیرم، به یاد تو باشم و آنچه می نگارم، مورد رضای تو باشد. بر صفحه تاریک دلم با قلم الهی ات نقشی بزن که تا زنده ام، به اینکه موجودی مفید فایده در هستی بی پایانت بوده ام، به خود ببالم.

در این ماه مهر، از مهر بی کران خویش باز هم به من ببخش و این آغازِ دوباره را برایم آغازی مبارک رقم بزن.

به لطف و کرمت، یا ارحم الراحمین!

نکته

بوی مهر

بوی روز اول مهر را هنوز هم روشن و جاندار حس می کنم. آن قدر که باز کردن هیچ پنجره ای در دنیا هیچ وقت نتوانسته آن را از ذهنم و جانم پاک کند. بوی اول مهر، برایم یادآور اینهاست: بوی مهر، بوی سماور نفتی کنار سفره صبحانه که از روی ایوان خانه، روز پیش آمده جا خوش کرده گوشه اتاق، بوی خنکای نسیم اول صبح که تمام وجودت را می لرزاند، بوی آب سرد حوض که دست و رو شستن با آن، تا آخر سال تحصیلی خواب را از چشمانت می رباید، بوی سنگک تازه صبح اول مهر، بوی دلشوره، بوی روپوش نویی که به تنت گریه می کند، بوی لبخند خسته مادر، بوی «بدو الان زنگ می خورد»، بوی کفش نوی لنگه به لنگه، نشانی از هول و حواس پرتی که تا آخر عمر باهات می آید و هی بزرگ می شود، بوی ازدحام، بوی تنهایی، بوی گیجی، بوی سکندری، بوی ترس، بوی «برو کنار هل نده»، بوی سنگین کلام، بوی اضطرابی که از صبح اول مهر تا ابد در جانت رخنه کرده است و رهایت می کند، بوی دنیای آدم بزرگ ها... .

نکته

وداع با خواب تابستانی

معصومه عبدالحسینی

صبح زودتر از همیشه به اشتیاق دیدار هم کلاسی ها از خواب بیدار می شوی و با خواب تابستانی وداع می کنی. بیدار می شوی تا بار دیگر شاهد تولدی دیگر در خود باشی. بیدار می شوی تا دوباره علم را در رگ های حیات خود به کار اندازی تا الفبای زندگی ات را که هنوز ناتمام مانده است، بیاموزی. دلتنگ تر از همیشه راهی می شوی، البته این بار بدون اضطراب و تأخیر، بدون امتحان و پرسش می روی تا متولد شوی، سبز شوی، شکوفا شوی!

می روی برای ساختن فردایی بهتر و محکم تر چرا که فردا از آن توست. می روی تا پلی بسازی برای عبور از آن برای رد شدن به سوی آینده.

می روی زودتر از همیشه با گام های استوار و جویای حقیقت از کوچه پس کوچه های جهل و غفلت تا از الفبای زندگی را خود را با شکستن سدهای جهل و نادانی پیدا کنی. می روی تا آن را که زیباست بیاموزی! می روی تا «آ» را بیاموزی تا کلماتی همچون آرامش و آسایش و آب را یاد بگیری تا عطش وجودت را سیراب کنی.

می روی تا «ب» را یاد بگیری تا کلماتی مثل بردباری، برادری، برابری را با تمام وجودت لمس نمایی و با یاد گرفتن نون، برکت زندگی را درمی یابی. در حیاط مدرسه وارد می شوی، بوی اسپند فضا را معطر کرده است. بوی یار مهربان می آید، بوی عطر معلم و هم کلاسی، بوی نیمکت و تخته تو را به سرزمین آرزوهایت می کشاند. دست های خود را دراز می کنی. تو منتظر دست های گرم و مهربان معلمی تا تو را از دالان های وحشت زای تاریکی و تنهایی جهل و غفلت با چراغ نور و معرفت به قله های وسیع سعات برساند و اندیشه اش تو را از حضیض ذلت برهاند.

نکته و حکایت

اهمیت تعلیم و تعلم در اسلام

محمد کاظم بدرالدین

نخستین معلمان، پیامبران الهی هستند که همواره کوشیده اند بندگان خدا را از نادانی رها سازند. اسلام برای آموزش و پرورش اهمیت ویژه ای قایل است. ازاین روست که خداوند در نخستین آیات سوره «علق»، نبی اکرم(ص) را با امر به خواندن مورد خطاب قرار می دهد و به او یادآور می شود که خداوند به وسیله «قلم» به انسان آنچه را نمی دانست، آموخت. یا در نخستین آیه سوره «قلم» به قلم و آنچه می نگارد، سوگند یاد می کند.

تعلیم یعنی آموزش دادن و تربیت یعنی پرورش دادن. پیامبر اعظم(ص) می فرماید: «طَلَبُ العِلْمِ فریضهٌ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَهٍ؛ کسب دانش بر هر مرد و زن مسلمانی بایسته است.»[27] و نیز «از گهواره تا گور دانش بجویید.»[28] همچنین: «گرسنه تر از همه مردم کسی است که در پی دانش می رود و از همه مردم سیرتر کسی است که طالب آن نیست.»[29] و در روایت دیگر: «دوست ندارم جوانان شما را جز در دو موقعیت ببینم: «یا دانشجو یا دانشمند. اگر جوانی چنین نباشد، کوتاهی کرده است. اگر کوتاهی کند، تباه می شود. اگر تباه شد، گنهکار است، و اگر گناه و نافرمانی کند، سوگند به آنکه محمد(ص) را به حق، به پیامبری فرستاد، در آتش دوزخ جای می گیرد».[30]

در مدینه روزی پیامبر اسلام(ص) وارد مسجد گردید. چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته ای به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته خرسند گردید و به همراهانش فرمود: «این هردو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند، ولی من برای دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست».[31]

امام علی(ع) نیز در اهمیت علم، آن را با ثروت مقایسه می کند که خلاصه آن چنین است:

1. تمام دین در علم آموزی و عمل به آن است؛ 2. جست وجوی دانش از طلب ثروت ضروری تر است؛ 3. ثروت تقسیم شده و تضمین شده است، ولی علم نزد اهلش پنهان است. ازاین رو، باید آن را جست وجو کرد تا به دست آورد؛ 4. زیادی مال سبب فساد در دین و سنگدلی انسان می گردد، ولی زیادی علم و عمل به آن سبب اصلاح دین و رفتن به بهشت خواهد شد.[32]

خاطره

دبیر زبان انگلیسی

روز اول مهر بود که با لباس روحانی به دفتر دبیرستان رفت و خود را دبیر زبان انگلیسی معرفی کرد و حیرت همکارانش را برانگیخت. چند لحظه بعد، زنگ کلاس به صدا درآمد. روز اول مهر، دانش آموزان، شاد و خندان به کلاس ها رفتند و معلم ها نیز به دنبال آنها وارد کلاس شدند.

او هم طبق برنامه، برای تدریس به یکی از کلاس ها رفت. وقتی درِ کلاس باز شد، دانش آموزان با یک روحانی جوان و بلندبالا رو به رو شدند و به احترام او از جا برخاستند. او سلامی کرد و از بچه ها خواست سرِ جایشان بنشینند و خودش نیز در صندلی مخصوص معلم نشست. برای چند لحظه سکوت سنگینی بر کلاس حاکم شد تا اینکه او با نام خدا سخن آغاز کرد و شروع سال تحصیلی را به دانش آموزان تبریک گفت. در این هنگام یکی از دانش آموزان رو به او کرد و گفت: آقا! اجازه! شما دبیر دینی هستید؟ او با لبخندگفت: خیر! دانش آموز دیگری گفت: آقا! پس حتماً دبیر عربی هستید؟ او باز هم با تبسم پاسخ داد: خیر! دیگری گفت: پس شما دبیرِ چی هستید؟ او پاسخ داد: دبیر زبان انگلیسی! با این پاسخ، شگفتی در میان بچه ها موج زد چند هفته بعد دانش آموزان با او خو گرفتند و دل بسته اخلاق و رفتار و شیوه تدریس «آیت الله دکتر سید محّمد بهشتی» شدند که تا آن زمان، سابقه نداشت.[33]

داستان

تقلب، دزدی پنهان

سیده راضیه حسینی

ـ آبرویم رفت، آخر این چه کاری بود کردی؟ دیدی! دیدی! زری خانم چطوری نگاهم کرد؟

ـ دیگر چطوری سرم را جلوی در و همسایه بالا بگیرم، تف به رویت بچه!!!! دیدی مش مهدی چه پوزخندی به من می زد؟ دوپینگ دیگر چه کوفتیه؟ این کارها را از کی یاد گرفتی؟

ـ ما اصلاً توی فامیل از این کارها نداشتیم، مردی، با زور خودت کشتی بگیر.

نگاه کردم، سرم را زیر انداختم و گفتم: شما یادم دادید.

دستم را روی لپ سرخ شده ام گذاشتم. نبضش تند تند می زد، اشکی که از درد توی چشمم حلقه زده بود پایین افتاد. بینی ام را بالا کشیدم و گفتم: اولین بار که تقلب کردم یادتونه، گفتید: چطور کسی نفهمید؟ این بچه نابغه است. خیلی حَرفه تو این سن عقلش رسیده، زرنگه، خندیدید، به من نگفتید این کار یعنی حق کُشی.

نکته و داستان طنز

مدرسه و برنامه درسی

از آن جا که هر نظام برای دست یابی به هدف معیّن، نیازمند برنامه ریزی صحیح و اصولی است، نظام آموزشی کشور نیز از این قاعده مستثنا نیست.

از جمله موضوعات مهم پس از بازگشایی مدارس، تنظیم برنامه هفتگی مدارس برای دانش آموزان است. تحقیقات آماری در این زمینه، ما را به چنین نکته قابل تأملی رهنمون می سازد که: افزایش درصد میزان یادگیری و بازده آموزشی به یک برنامه ریزی جامع و کامل و دقیق بستگی دارد.

مطلب مهم دیگر آنکه: پس از گنجاندن دروس در ساعات خاص خود، به منظور رسیدن به آن هدف، شأن و جایگاه هر درس از سوی معلمان و دانش آموزان باید به طور کامل حفظ شود و به هیچ درسی به دیده حقارت نباید نگریست. داستان طنز پیش رو به همین مطلب می پردازد.

معلم ریاضیات: مبصر! برنامه هفتگی آماده شده؟

مبصر: بله! آقای مدیر آماده ش کردن.

معلم: خب ... حالا بلند بلند بخون ببینم!

مبصر: آقا اجازه، شنبه: فارسی، تاریخ، دیکته، زنگ آخر هم ریاضیات.

معلم: نفهمیدم! چی؟ ریاضیات، زنگ آخر؟ یعنی چه؟ ریاضیات این قدر خاک بر سرش شده که باید بره زنگ آخر؟ ادامه بده ببینم ...

مبصر: یکشنبه: علوم، ورزش، ریاضیات، اجتماعی.

معلم: به حق چیزهای ندیده! از کی تا حالا علوم و ورزش مهم تر از ریاضی شدن؟ (رو به بچه ها). درست می گم یا نه؟

بچه ها: بعله!

معلم: خب پس چرا هیچکدوم اعتراض نکردین؟ لال شده بودین؟ می رفتین و می گفتین نه! حالا هم دیر نشده. شما برین بگین. منم با مدیر حرف می زنم ... یعنی چه؟ خب دوشنبه چی؟

مبصر: آقا اجازه، هنر، ریاضیات ...

معلم: هنر، ریاضیات؟ این طرف ریاضیات گل و بوته کاشتن؟! (رو به بچه ها): زبون که داشتین؟ اعتراض می کردین خُب. هنر چیکار داره به ریاضی.؟ دیگه نمی خواد بخونی. اینکه نشد برنامه ... زنگ اول هنر، زنگ آخر ریاضی! رنگ اول فارسی، زنگ سوم ریاضی! از کِی تا حالا این قدر ریاضی خورده توی سرش! تا بوده، ریاضی زنگ اول بوده! حالا دیگه ریاضی «اَخ» شد؟

مبصر: آقا اجازه گفتن برنامه رو نمی شه عوض کرد. ... آخه برنامه معلم ها به هم می خوره.

معلم: بی خود! هیچ طوری هم نمی شه ... همین که می گم زنگ اول ریاضی، بعدش هنر و اونای دیگه... درست می گم یا نه؟

بچه ها (با بی تفاوتی): بَع ... له![34]

زیرنویس

مهر

منصوره نرگسی

مهر، سرآغاز فصل علم آموزی است؛ علم چگونه آموختن!

در مهر، تلاش و ممارست و تفکر گرد هم می آیند تا علم را بیافرینند.

اول مهر، روز بازگشایی درهای قصر علم به روی جآنهای مشتاق است.

مهر، شاهراهی است که به دروازه های علم منتهی می شود.

با مهر، به سوی باغ سبز و پرگل علم می رویم به امید آنکه با بوییدن گل های آن، آداب علم آموزی را نیز فراگیریم.

مهر، یک فرصت است؛ فرصت قدم نهادن در جاده پرپیچ و خمِ علم.

مهر، نقطه آغاز ماراتن علم آموزی است.

مهر، عرصه شکوفایی علم آموزی است.

سرچشمه های علم، در مهر، نهفته اند.

مهر، تداعی گر تلاش و پویایی در راه کسب علم است.

مهر، را با مهر، برای کسب آداب علم آموزی بیاغازیم.

زیرنویس

دانش آموزی

معصومه عبدالحسینی

فرارسیدن تابش خورشید علم بر سرزمین دل ها مبارک باد.

اول مهر، روز طلوع دوباره صبح دانش بر سحرخیزان و دلدادگان عرصه علم مبارک باد.

طلوع دوباره خورشید دانش بر اهالی دانشْ دوست تهنیت باد.

اول مهر، روز بذرافشانی دانه های علم و بصیرت مبارک باد.

تولد دوباره مدرسه و کتاب نظم و انضباط بر همه جویندگان علم و دانش مبارک باد.

اول مهر، آغاز زنگ دانایی بر پیشه وران کسوت خرد مبارک باد.

فرا رسیدن دوباره عطر پرواز در فضای علم و دانش مبارک باد.

فصل پاییز و پیوند شاخه تعلیم و تربیت بر پیچک زندگی مبارک باد.

اول مهر، روز خانه تکانی و زدودن گرد و غبار جهل و جهالت مبارک باد.

در فصل پاییز، میوه بوستان درخت عمر بر شاخه علم به بار می نشیند.

کلمات قصار

دانش آموزی از کلام معصومان(ع)

پیامبر اعظم(ص): هر که در طلب دانش بیرون رود، تا زمانی که برگردد، در راه خدا گام برمی دارد.[35]

پیامبر اعظم(ص): هرگاه جوینده دانش در حال آموختن علم مرگش فرارسد، شهید مرده است.[36]

امام علی(ع): هیچ گنجی، سودمندتر از دانش نیست.[37]

امام علی(ع): دانش، چراغ خرد است.[38]

امام باقر(ع): عالمی که از علمش بهره برد، برتر از هفتاد هزار عابد است.[39]

امام صادق(ع): اگر مردم می دانستند علم چه فوایدی دارد، هر آینه در جست وجوی آن برمی آمدند، گرچه در راه آن خون بریزند و در ژرفای دریاها فروروند.[40]

امام صادق(ع): هر که برای خدا علم بیاموزد و برای خدا (به آن) عمل کند و برای خدا به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمان ها از او به بزرگی یاد شود و گفته آید: برای خدا آموخت، برای خدا عمل کرد و برای خدا آموزش داد![41]