گفتند درباره ي تو عاشقانه ننويسيم حيف است، كم است،
براي تو آري ، اما براي من؟
عاشقانه هايم تنها براي توست،
براي تو كم است از تو سرودن، براي من اما همه چيز است.
اي تنها بهانه ي ماندن! اي تنها رابط ميان ما و آسمان! نيامدي اين جمعه هم پدر،
نيامدي صاحبم، امامم، آقاي من، مولا ...
نيامدي...
آه ازين چشم هاي بي لياقت
تو باشي و ما تو را نبينيم!؟
آه ازين دل بي لياقت
تو غريب باشي و ما را غم نباشد!؟
آه ازين همه بي غيرتي
تو « هل من ناصر » بگويي و ما اين همه كر!؟
چند جمعه مانده تا لايق شدنمان ارباب؟
براي بيداريمان دعا مي خواني دلشكسته ي من؟
چقدر از آسمان دورم
چقدر رنگ زمين گرفته دلم
چقدر غرق ظلمتم، چقدر دلتنگ نورم
از آسمان به زمين نيامديم براي رنگ زمين گرفتن
اينجا قرار بود نقطه ي پروازم شود تا خدا،
اينجا قرار بود هماني شوم كه او مي پسندد.
خودش تو را به يادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند
دلم به دستت اي رابط ميان زمين و آسمان، اي امام هدايت، اي مهدي
دلم به دستت
محمدرضا فلاحتی:www.falahati.loxblog.com