بسمه تعالي
 
مرحوم عزيزاله جدّ بزرگ طائفه عزيز الهي ؛ در عالم خواب ديد كه به دشت قالهر مي رود و محلي را شروع به كندن مينمايد ادامه مي دهد تا به يك حوض آب وتختي ميرسد ومشاهده مي كند كه جنازه اي بر روي تخت قرار دارد روياي خويش را در آن زمان با يكي از علماي منطقه ( كه نام وي مشخص نيست) درميان گذاشته وعالم به او مي گويد« محل مورد نظر بايد كاوش كردد» آن مرحوم محلي راكه در رؤياي خويش ديده بود شروع به حفاري مينمايد اما مردم وي را به سخره گرفته واورا ديوانه مي پندارند وخواهر مرحوم عزيزاله (ام ليلا) كه همسر مرحوم محمد يعقوب بوده است ، با مشاهده رفتار مردم اورااز اين كار منع مي نمايد .
وي(ام ليلا) از مرحوم عزيزاله نقل كرده است « هنگام كندن خاك در عالم خواب بوي خوشي را استشمام ميكردم ودر هنگام بيداري نيزخاك آن مگان همان عطر وبو را داشت ونقل مي كندكه امتناع وي از ادامه كاوش براي او عاقبت خوبي را نداشته است.
****
 
خاله معصومه همسر مرحوم عباس عباسي به منزل وي رفته واز او خواستيم كه هرچه پيرامون زيارت ميداند بگويد ؛ اوتوضيح داد «من از زماني كه درخانه پدرم بودم نورهاي زيادي مشاهدهنموده ام كه به طرف زيارت وپلنگ آرام در حركت هستند وهر دو مكان مراد دهنده هستند.»
***
آقاي حسينعلي عباسي :
«من در دشت يا صحرا كه بوده ام نورهاي زيادي مشاهده نموده ام كه به طرف بي بي زبيده خاتون ، زيارت وبي بي مرضيه خاتون (پلنگ آرام )در حال حركت بوده اند»
****
آقاي محمد علي عباسي در مورد زيارت دشت مي گويد:
«در يكي از سال هاي گذشته مي خواستم براي آبياري به دشت بروم ، به علت كم آبي آب را در استخر جمع آوري مي كر ديم براي آبياري كه بيرون رفتم ديدم كه نزديك استخر چراغي روشن است گام هايم را سريعتر برداشتم كه زود تر به استخر برسم  مبادا كسي اشتباهاً استخر را باز كرده باشد وقتي به استخررسيدم ديدم كسي نيست وبعد ديدم چراغ در سَمت ديگر (طرف زيارت) پيدا است .  به دنبال جوي آب رفتم اما كسي مسير جوي آب را دست نزده بود و ازچراغ درمسير جوي آب خبري نبود»    
****
خانم سكينه حدادي مي گويد:شب بيست وسوم ماه مبارك رمضان درعالم خواب ديدم كه به سمت زيارت مي روم نورهاي زيادي درسرزيارت مشاهده نمودم نزديك شدم يكي از آن نورهابلند شدوخودرامعرفي كرد (امانامش درذهن من نمانده است ) سپس به من گفت برو وبه همه مردم بگونروند ونزديك استخر بالاي روستا دعا بخوانند.بيايند اينجا دعا بخوانند. گفتم كسي به حرف من توجه نمي كند جواب داد :«توبرو به حرفهايت توجه مي شود. باز گشتم وبه همه مردم گفتم .وسريع به سرزيارت آمدم همان نور به من گفت :«ديدي گفتم به حرفهايت گوش مي دهند». وبعد بادست به سمت دشت اشاره نمود.تمام زمينهاي اطراف زيارت ديواركشي شد. ودرميان آن گنبد وبارگاهي ديذه شد. وبه گفته او (همان نور كه بامن حرف ميزد )تمام آن نورهايي كه من درعالم خواب ديده بودم خردسال بودند.
حاجيه خانم گندمكار ميگويد :درعالم خواب به دشت رفتم .همه دشت سبزه زاروزيبا شده بود .اطراف زيارت ديدم كه يك نفرنشسته ويكي ديگربالاي سراوايستاده است .گفتم شما كيستيد ؟جواب داد من امام حسين (ع)هستم باخودحدس زدم آن ديگري هم بايد حضرت عباس (ع) باشد. دورآنها گرديدم واجازه خواستم كه دست آنها راببوسم اجازه دادند. سئوال كردم اينجا چه كارداريد؟جواب دادند :يك بلا نازل شده است .ما آمده ايم شفيع شويم. (من درآن هنگام ندانستم شفيع به جه معنا است )من به سوي خانه بازگشتم .ودرمسيربازگشت مرحوم مادرم راديدم جريان رابه اوگفتم .مادرم باشنيدن نام مبارك آقا امام حسين (ع) وحضرت عباس (ع) خوشحال شدوبه من گفت برويم من هم مي خواهم آنها راببينم .كه من ازخواب بيدارشدم .
****
خانم شيرين ابراهيم زاده مي گويد:خانه جدّما مشهدي علي اكبردركنار مسجد پائين (مسجدصاحب الزمان (عج)) بوده است. واين منزل بر روي بلندي واقع شده ومشرف به زيارت مي باشد. پدرمان ابراهيم فرزندمشهدي علي اكبر براي مانقل كرده است كه مانورهاي زيادي مشاهده كرده ايم كه ازمسجدبه زيارت وبالعكس درحركت هستند.
****
اينجانب حليمه حيدري «درعالم روئيا ديدم سر زيارت مردم جمع هستند ويك بنائي كه درب ورودي آن روبروي پلنگ آرام بود بسته شده بود گفتند هر كس بتواند درب را باز كند ،خادم اين بنا خواهد بود ؛من درب را بازكردم و داخل بنا شدم .طبقه به طرف زير زمين بود ،وارد زير زمين كه شدم هرم بزر گي را ديدم كه تا كنون نديده بودم .تا يك ماه آن را تطهير مي كردم  
****
خانم معصومه كارگر: درعالم خواب ديدم كه به يرزيارت رفتم هنگامي كه به آنجا رسيدم ازپله هايي پائين رفتم ازديدن دوجسد درآن مكان به وحشت افتادم وازخواب بيدارشدم.
****
علي بيدگلي (پدرشهيدمحمدرضابيدگلي):حدودسي وپنج سال قبل شبي مشغول آبياري بودم .براي تحويل آب به طرف دشت مي رفتم به مسجدصاحب الزمان (عج) كه رسيدم ديدم خانمي باجادرمشكي وچراغ دردست ازمسجدخارج شدوبه سوي دشت حركت نمودباخودگفتم اين زمان ازشب اين خانم كيست واينجا چه كاردارد؟ به دنبال اوحركت كردم هرچه سريعترمي رفتم اونيز سريعترمي رفت به گونه اي كه فاصله من ازاوكم يازيادنمي شد.ديدم كه آندخانم به سمت سرزيارت رفت. من به سرزيارت كه رسيدم هيچ اثري ازاونبود.زهراهاشم زاده :درعالم خواب ديدم كه سرزيارت هستم درآنجاگنبدوبارگاهي قرارداشت. همان گنبدوبارگاه درپلنگ آرام نيزبود.كه اين دوگنبدوبارگاه شباهت زيادي به ايوان طلاي حرم آقاعلي ابن موسي الرضا(ع)داشتند.برروي گنبدپرچمي قرارداشت كه برروي آن پرچم نوشته شده بود «ياعلي ابن موسي الرضا(ع) »