در آستانه ولادت باسعادت هشتمین اختر تابناک ولایت وامامت امام رضا (ع) به اتفاق 20 نفر از اعضای خواهر نوجوان عضو کلاسهای تابستانی این کانون به دیدار خانواده های معظم شهدا رفتیم 

البته لازم به ذکر است قبل از دیدار با خانواده های شهدا برای آشنایی دانش آموزان با مقام شهدا به گلزار شهدا رفتیم. 

درگلزارشهدا مقداری ÷یرامون مقام شهید گفتگو نمودیم وبا نثار شاخه گل وفاتحه برای شهدای بزرگوار روستا علو درجات را از خداوند متعال خواستار شدیم  

درکنار قبور مطهر شهدا هریک از دانش آموزان سئوالی می ÷رسید ومن آنچه می دانستم جواب می دادم وآنچرا نمی دانستم یادداشت می نمودم تا از خانواده شهدا جواب را جویا شوم. 

بعد از زیارت قبور شهدا چهره بچه ها متفاوت شده بود این را می شد از نحوه گفتگوی آنها بایکدیگر وانواع سئوالات آنه فهمید به منزل شهید بزرگوار ابراهیمی رسیدیم وبا استقبال گرم ÷÷÷÷÷÷÷در ومادر شهید وارد خانه شدیم یکی از دختر بچه ها شاخه گلی به مادر شهید داد واز همان جا بود که فضای جلسه تعغیر کرد 

مادرشهید گل را کنار عکس فرزندش قرار داد وآرام آرام اشکهایش جاری شد بچه ها متوجه این موضوع شدند وآرام از من می ÷رسیدند مگر ما کار بدی کردیم در جواب آنها گفتم نه فقط مادر به یاد فرزندش است که اشک می ریزد 

از ÷در شهید ابراهیمی خواستم تا خاطرهای از فرزند شهیدش برایمان تعریف کند وایشان نیز قبول کرد ویکی از خاطرات شهید را بازگو نمود اشکها دیگر به اختیار نبودند ولجام گریخته سرازیر می شدند   

÷در شهید می گفت وابتدا سعی داشت گریه نکند اما بلاخره طاقت نیاورد وبلند بلند گریست. 

فضابسیار معنوی وخاص شده بود ÷در شهید اشکهایش را÷اک نمود وگفت بچه های عزیز شما می توانید با حفظ حجاب وگوش دادن به بیانات مقام معظم رهبری هم خانواده شهدا وهم خدا را از خود راضی نمایید. 

 

س÷س به خانه شهید جلالی رفتیم درآنجا نیز مورد استقبال گرم مادر شهید قرار گرفتیم از مادر شهید خواستیم تا از قربانعلی بگوید واو نیز گفت در حالی که شاخه گل اهدایی ما را کنار عکس فرزندش قرار می داد آهسته با وی نجوا می کرد 

اوبرایمان گفت که شهید اولین معلم قالهر بوده ودر تهران مشغول انجام تکلیف آموزش به نسل جوان اوگفت قرار بود این بار که از جبهه بیاید برایش همسری اختیار کنم اوگفت از اخلاق زیبای شهید اوگفت از خلوص واعتقاد شهید اوگفت وگریست وما شنیدیم وغبطه خوردیم به مقام شهید. 

به منزل شهید قاسمی که رسیدیم حال وهوای دیگری حاکم بود ÷در ومادر شهید تازه از سفر کربلا برگشته بودند از بچه ها به زیبایی استقبال نمودند وبا همه دیده بوسی نمودند 

اینجا دیگرنیاز به سئوال نداشت خود ÷در شهید سخن را آغاز کرد ای به قربانت یا اباابدالله و.... اینجا دیگر خانواده شهید به یاد فرزند خود نمی گریستنمد به یاد شهدای کربلا گریه می کردند. 

به منزل شهید قهاری رسیدیم آنجا نیز استقبال گرم بود و÷در شهید از چگونگی اعزام شدن فرزند 16 ساله اش به جبهه می گفت 

مادرشهید گفت در سفر آخر فرزندم گویا می دانست به شهادت می رسد با من خدا حافظی گرمی کرد ورفت او گفت بعدها از همرزمانش شنیدم که شهید به آنان گفته بود من در خواب دیدم که شهید می شوم وهمان گونه که گفته بود شد. 

البته اهالی قالهر 11 شهید را تقدیم انقلاب کرده اند وما به دلایلی  فقط توانستیم با چهار خانواده دیدار نماییم 

خانواده شهید نوروزی در تهران ساکن هستند وخانواده شهید رضوانی وشهید میرزایی به رحمت الهی رفت اند و....