درباره

وب پیش روی شما جاصل تلاش گروه کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عچ) روستای قالهرمی باشد ما تلاش می کنیم تا به بهترین صورت برنامه های فرهنگی هنری روستا راپوشش دهیم اما اگرکاستی وجود دارد شمابزرگواری نموده عفو فرمایید زیرا بزاعت ما بیش ازاین نمی باشد
جستجو
مطالب پيشين
بایگانی مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 105
بازدید هفته : 232
بازدید ماه : 416
بازدید کل : 14675
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


مرجع کد و اسکریپت

ابر برچسب ها


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
کانون فرهنگی ، هنری صاحب الزمان (عج) مسجدجامع قالهر

پانزدهم رجب‌المرجب، رحلت جان‌سوز عقیله ‌بنی‌هاشم، بنت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه الزهرا(س)،‌اخت الحسین(ع)، شیر زن کربلا، عمه جلیله سادات، ام‌المصائب، حضرت زینب الکبری(س) را محضر مقدس و منور حجت بن الحسن عسکری(عج) و تمامی شیعیان و محبان آن بانوی مکرمه تسلیت و تعزیت عرض می‌کنیم.

حضرت سجاد، زین‌العابدین(ع) فرمود: «عمه‌ام حضرت زینب کبری(س) با این همه مصیبت و ماتم وارده از کربلا، هیچ‌گاه نوافلش را ترک نکرد».

در روایت‌های معتبر آمده است که امام حسین(ع) برای وداع نزد حضرت زینب کبری(س) آمد و فرمود: «ای خواهر! مرا در نماز شب فراموش نکن».

امام سجاد(ع) می‌فرماید: عمه‌ام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام، هم فرایض و هم نوافل خود را به‌جا می‌آورد و غفلت نمی‌کرد. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگى، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده؛ زیرا عمه‌ا‌م سهمیه یک گرده نانِ هر روز خود را به کودکان می‌داد.

 

 

 

گفتار مجرى

آوازه کمال، زهد،‌عرفان و پاک‌دامنی تو در همه عالم اسلام پیچیده بود، آن‌قدر که تو را نه با نام که با لقب‌هایت می‌شناختند.

تجلی گونه‌گون صفت‌های تو چون صدف، گوهر ذاتت را در میان گرفته بود.

مردم در حافظه تاریخی خود جز مادرت زهرا(س)، کسی را چون تو نمی‌یافتند. ازاین‌رو، تو را صدیقه صغری می‌گفتند تا فاصله و منزلت میان معلم و شاگرد، مادر و دختر، باغبان و گل معلوم باشد و محفوظ بماند.[45]

عبادت و عرفان زینب

امام حسین(ع) با آن مقام، هنگام وداع آخر به زینب کبری(س) فرمود: «خواهرم! در نماز شب مرا فراموش نکن».[46]

از امام سجاد(ع) نیز چنین نقل شده است:‌

همانا عمه‌ام همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول حرکت از کوفه به شام ایستاده به جای آورد و در برخی منزل‌ها به سبب گرسنگی و ضعفی که بر وی عارض شده بود، نماز را نشسته خواند... .[47]

محمدجواد مغنیه، نویسنده معروف لبنانی درباره ایمان و عرفان حضرت زینب(س) می‌نویسد: «ایمان زینب، همچون ایمان رسول خدا(ص) بود. این سخن را از روی مبالغه نمی‌گویم؛ چه دلیلی بهتر از اینکه آن حضرت در شب یازدهم محرّم نماز شب خود را ترک نکرد».[48]

عفت زینب

علامه مامقانی می‌گوید: «زینب در حجاب و عفت یگانه دوران بود. در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، هیچ‌کس از مردان، او را ندیده بود».[49]

محمدحسین سابقی گوید:

زینب در حجاب و عفاف به مرحله‌ای رسیده بود که هیچ‌گاه همسایه‌ها صدای او را نشنیده بودند و شخصی او را ندیده بود. آن بانو هرگاه مردم به خواب می‌رفتند و شب‌همه جا را فرا می‌گرفت، برای زیارت جدش پیامبر از خانه خارج می‌شد.[50]

یحیی مازنی گوید: «من در مدینه مدت بسیاری همسایه حضرت علی(ع) بودم، ولی به خدا سوگند هرگز زینب(س) را ندیدم و صدای او را هم نشنیدم».[51]

سخاوت در خردسالى

روزی حضرت علی(ع) میهمانی همراه خود به منزل آورده بود. آن‌گاه به حضرت زهرا(س) فرمود: «در خانه برای مهمان چه داری»؟‌پاسخ داد: «یا على! یک گرده نان در خانه هست که آن را برای دخترم زینب گذارده‌ام.» زینب(س) با اینکه چهار سال بیشتر نداشت،‌همین‌که این سخن را از مادرش شنید و در جای خود هنوز کامل به خواب نرفته بود، گفت: «مادر جان! نان را برای میهمان ببرید».[52]

خطبه حضرت زینب(س) در شام، معجزه ولایت

ایراد یک خطبه کامل، با فصاحت و بلاغت، نوعی هنر به شمار می‌آید. البته در این میان شرایطی را نیز باید در نظر گرفت:

1.‌وضع و حال خطیب

زینب کبری(س) سخت افسرده و خسته و آزرده است. او در راه طولانی کوفه تا شام زحمت‌ها و مشقت‌های اداره زنان و کودکان اسیر را تحمل می‌کرد و صحنه‌های دل‌خراش و خون‌بار کربلا در نظرش مجسم می‌شد.

2. شنوندگان مجلس خطابه

تعدادی از حضار مجلس یزید،‌حضرت زینب(س) را می‌شناختند و آنها همان جنایت‌کارانی هستند که فاجعه عاشورا را به وجود آورده‌اند. گروهی هم زینب(س) و همراهانش را عده‌ای خارجی می‌دانستند که مردان آنها در برابر حکومت اسلامی خروج کرده و کشته شده‌اند.

3. وضع مجلس خطابه

مجلس یزید، مجلس شراب و قمار و جشن پیروزی است. مجلس تبریک و تهنیت به یزید و اهانت و جسارت به خاندان پیامبر است. مجلس بی‌اعتنایی به مقدسات اسلام است.

حال،‌ایراد آن خطابه پرشور از حضرت زینب(س) در چنین مجلسی جز معجزه ولایت چه می‌تواند باشد.[53]

علاقه و محبت حضرت زینب(س) به امام حسین(ع)

سه روز از ازدواج حضرت زینب(س) و عبدالله جعفر گذشته بود، علی(ع) برای باخبر شدن از حال دخترش وارد خانه او می‌شود، زینب(س) را در حال گریستن می‌بیند. می‌پرسد: «دخترم مگر از این وصلت ناراحت هستى؟»

حضرت زینب(س) پاسخ می‌دهد: نه.

علی(ع) می‌پرسد: «پس چرا می‌گریى؟»

زینب(س) می‌گوید: سه روز است که حسینم را که جان و روحم با او پیوسته است،‌ندیده‌ام و دلم برایش می‌تپد.

علی(ع) به خانه می‌رود تا محبوب زینب(س) را نزد خواهرش ببرد. می‌بیند حسین(ع) در صحن خانه زارزار می‌گرید و قدم می‌زند. می‌پرسد: عزیزم، علت بی‌تابی‌ات چیست؟

امام حسین(ع) پاسخ می‌دهد: سه روز است که مونسم، زینب(س) عزیز را که جای مادر من است،‌ندیده‌ام و دلم نزد اوست.[54]

روزی حضرت زهرا(س)‌به پدر بزرگوارش گفت: «محبت دخترم زینب به حسین بی‌نهایت است، که بی‌دیدار حسین آرام نمی‌گیرد. اگر بوی حسین را نشنود، قالب تهی می‌کند.» وقتی رسول خدا(ص) این سخن را شنید، آه دردناکی کشید و اشک بر گونه‌هایش سرازیر شد و فرمود: «دخترم! این دختر (زینب) با هزار سختی به انواع بلاها گرفتار خواهد شد».[55]

 

 

 

چراغ راه

مقام معظم رهبری درباره عظمت و والایی حضرت زینب(س) و مدیریت بحران آن بانوی بزرگ می‌فرماید:

ارزش و عظمت زینب کبری(س) به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. .... زینب زنی نبود که از علم و معرفت بی‌بهره باشد. بالاترین علم‌ها و برترین و صاف‌ترین معرفت‌ها در دست او بود. در آن ساعت‌های بحرانی که قوی‌ترین انسان‌ها نمی‌توانند بفهمند چه باید بکنند‌‌،‌او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسین بن علی(ع) هم که دنیا ظلمانی شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسان‌های تاریخ بشریت یعنی پیامبران می‌توانند به آنجا برسند.[56]

 

 

 

 

نکته‌ها

هنگامی که عون و محمد، دو فرزند حضرت زینب(س) در روز عاشورا به شهادت رسیدند و امام حسین(ع) پیکر آنها را به خیمه‌گاه آورد، زینب(س) از خیمه خود بیرون نیامد، ولی هنگامی که پیکر علی‌اکبر را آوردند، از خیمه بیرون آمد و ناله‌ها کرد. این رفتار حضرت زینب(س)، نکته‌هایی در بر دارد:

1. کسی که در راه خدا و دوستی او با خلوص کاری انجام می‌دهد، آن را نمی‌بیند. اینجا هم زینب کبری(س) با آنکه دو نور دیده‌اش را از دست داده است، هرگز نامی از آنان نمی‌برد.

2. کریم، بی‌منت کرم می‌کند و لئیم، پول سیاهی را با هزار منت می دهد. آن‌که کریم است، بهترین و گرامی‌ترین چیزها را با شرم می‌دهد، زینب(س) هم با اینکه دو دلبندش فدا شده بودند، هنوز هم خود را شرمنده حسین(ع) می‌داند.[57]

چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست

 

 

 

 

که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم

 

 

 

 

 

 

وقتی حضرت زینب(س) سر مبارک برادر را روی نیزه دید، فرمود: «ای ماه شب نخست که کمال نورانیت را تمام نکرده! دستخوش ستم جنایت‌کاران گشتى، دشمن، خسوف تو را به غروب نور تو پایان داد».

حضرت زینب(س) سر برادر را به ماه شب اول تشبیه می‌کند تا بگوید:

الف) ‌همان‌گونه که ماه شب اول، انگشت‌نمای نظاره‌کنندگان است، تو نیز چون ماه در دیده‌ها جای گرفتى.

ب) همان‌گونه که ماه شب اول زود غروب می‌کند، تو هم ای ماه من! زود از آسمانِ انسانیت غروب کردى.

ج)‌هنگام خسوف نور سیمگون ماه از دیدگان مستور می‌شود، تو هم ای سر مقدس! با یک شب در تنور خاکستر ماندن چون ماه گرفته می‌مانى.[58]

 

لقب‌های حضرت زینب(س): عالمه غیر معلمه: دانای نیاموخته، نائبة ‌‌الزهرا:‌جانشین حضرت زهرا(س)، نائبة الحسین: جانشین‌امام حسین(ع)، ملیکة الدنیا: ملکه دنیا، عقیلة النساء: خردمند بانوان، کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد(ع)، سیدة العقائل: سرور زنان خردمند، سلالة الولایة: فشرده و چکیده ولایت، ولیدة الفصاحة: زاده شیواسخنى، عابدة آل على: پارسای خاندان على، محبوبة المصطفى: محبوب حضرت رسول، بطلة الکربلاء: قهرمان کربلا، امنیة الله: امانت‌دار الهی و...[59]

حضرت زینب(س) در مدت عمر شریفش، هفت مسافرت کرد که فقط در سفر اول آسوده خاطر و در کمال خوشی بود و آن، وقتی بود که امیرالمؤمنین از مدینه به قصد کوفه حرکت فرمود که این بانوی بزرگوار در رکاب پدرش بود.[60]

 

 

 

زلال قلم

برای زینب می‌نویسم

دکتر محمدرضا سنگرى

برای تو می‌نویسم، ای زینب! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت! ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه می‌توان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است.

چه کسی را می‌توان یافت که در هنگام توهین، در های‌وهوی کشنده انبوه مردمان، در کوچه‌های تهمت و تحقیر، در خنده‌های شوم پلیدان، آرام و بی‌هراس این‌گونه پرصلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلب‌های سخت خفتگان، چون آتشی مذاب جاری کند.

کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایى،‌هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد.

خدایا چگونه باور کنم، چگونه می‌توانم شانه‌های ظریفی را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه، ایستاده ببینم؟

زینب(س) آیه‌های توانایی انسان را نوشت و سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.[61]

بانوی ادب و شجاعت

سیدمهدی شجاعی

اگر اوج مقام زن،‌رسیدن به مرتبه مردانگی بود، می‌گفتیم زینب(س) اوج مردانگی است، ولی چنین نیست. آسمان پرواز این دو متفاوت است. تضاد نیست، رقابت نیست، اما تفاوت هست.

عالم زنان نیز چون عالم مردان،‌آسمانی دارد،‌خورشیدی دارد، ماهی و ستارگانى.

خورشید این آسمان، بی‌تردید زهرا(س) و ماه این آسمان، زینب(س) است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید، ‌در آسمان تیره جهان درخشید تا سیر، بی‌جهت؛ طریق، تاریک و راه، بی‌رهرو نماند.

بیان شخصیت حضرت زینب(س) دفتری می‌خواهد به وسعت گیتی و مرکبی به میزان دریا.

مادرى، اوج مقام زنانگی است و زینب(س) صدرنشین مرتبه مادرى است.

زینب(س) دو فرزند داشت به نام عون و محمد، که هر دو را به میدان کربلا آورده است. این اگرچه ایثار همه دارایی زینب(س) است، ولی همه مسئله این نیست.

زینب(س) در عاشورا مادر همه جوانان است و تیمارگر همه مجروحان و غم‌خوار همه کشتگان. وقتی علی‌اکبر(ع) از اسب به زمین می‌افتد، زینب(س) است که ماتم می‌گیرد و با فریاد مادر مادر! خود را بر جنازه او می‌افکند و اشک مادرانه می‌افشاند.

وقتی قاسم دلاور، فرزند امام حسن(ع)، با خاک آشنا می‌شود، نخستین سایه مهر که بر بالای خویش گسترده می‌بیند، مهربانی زینب(س) است و نخستین زلال کوثری که با گونه خویش می‌چشد،‌اشک حیات‌آفرین زینب(س) است.

نوجوان و کودکی که در خاک کربلا به خون می‌غلتد، زینب(س) را مادرانه بالای سر خویش می‌بیند و آخرین ره‌توشه مهر را برای سفر از او می‌ستاند.

اکنون دو نوجوان، دو سرو، دو صنوبر، دو ماهی بر خاک می‌تپند، ولی حضور هیچ دست مادرانه‌ای را حس نمی‌کنند تا غبار از چشم‌هایشان بستُرَد و خون از چهره‌هایشان کنار بزند.

شگفتا! زینب(س) حاضر، زینب(س) ناظر، زینب(س) مادر کجاست؟ ‌مگر ندیده است فرو افتادن این دو نخل را؟ چرا مادرى نمی‌کند؟‌چرا رخ نمی‌نماید؟ چرا چهره نشان نمی‌دهد؟

مگر کیستند این دو جوان؟ مگر صحابی نیستند؟ مگر هاشمی نیستند؟‌پس کجایی زینب(س)؟

این هر دو جوانان منند؛ عون و محمد‌‌ند، ‌دو هدیه ناقابل به پیشگاه برادر، به درگاه امام، ‌امام برادر. آدم هدیه را که به رخ نمی‌کشد. به دنبال قربانی ناقابلش که ضجه و مویه نمی‌‌کند. من مادر همه هستم.

شرط ادب نیست به دنبال این دو پیشکش کوچک، دل برادر را سوزاندن و او را برانگیختن.

نه، شرط ادب نیست حضور یافتن و از حال و روز قربانی خود پرسیدن.

عجبا! ادب هنوز با کلاس درس تو فاصله دارد. تو عالی‌ترین مربی ادبی و فرهنگ ادب، واژه‌هایش را زینب(س) از تو وام می‌گیرد.

تو نیامدی اما ببین! از شکاف این خیمه‌ها نگاه کن. ببین برادر هدیه‌هایت را در آغوش می‌فشرد. ببین! با اشک‌هایش چگونه غبار از چهره جوانانت می‌شوید.

این ترنم لطیف و پدرانه حسین(ع) را حتماً در گوش جوانانت می‌شنوی که:

«پسر عزیزم! دردانه‌ام! پاره جگرم!»

 

 

 

آبروی صبورى

سمیه سادات منصورى

آن روز که در سایه‌سار بلند شکیبایی‌ات، درد تکیه زد و غم صبورترین شانه و مطمئن‌ترین قلب را در ازدحام خون و عطش و تازیانه یافت، ما به توانایی «زن» ایمان آوردیم و اندیشه بی‌بنیاد «ضعیف‌انگاری» زن را بر همه کج‌اندیشان آوار دیدیم.

آن روز که از ساحل گودال گذشتی و موج متلاطم خون تا ابدیت دامن می‌گسترد، هیچ‌کس تو را شکسته ندید. آنان که حماقت خویش را راست ایستاده بودند و فرو شکستنت را انتظار می‌کشیدند، زنی را دیدند که راست‌قامت می‌دوید؛ اگر هم خم می‌شود، برای بوسه وداع بر حلقومی بریده و نشاندن پیکری است، 360 زخم‌خورده در مقابل چشم‌های خدا که: «خدایا قربانی آل محمد(ص) را بپذیر!»

در آفتابی‌ترین مشرق هستی گودال قتلگاه هیچ‌کس افول صبوری زینب(س) را ندید. هیچ‌کس در آن لحظه که همه هستی می‌شکست و همه ذرات می‌گریستند و پشت آسمان خمیده‌تر می‌شد، ضعف در سیمای حضرت زینب(س) ندید. آنگاه نیز که در حریق حرم، کودکان سرگشته را به آغوش می‌کشید، تردید و تشویش حتی دمی به حرم امن قلبش راه نیافت.

با چهره غبارآلود، پس از سه روز عطش و گرسنگى،‌از دشت لاله‌رنگ آتش‌خیز گذشت، ولی هنگام عبور از انبوه لاله‌های پرپر، هیچ‌کس باغبان بزرگ دشت را به گل چیدن ندید و گرچه انبوه گلبرگ‌های پرپری که زیر سم پاییز له می‌شدند، جانش را شعله‌ور می‌کرد، کسی گلبرگ روحش را پریشان و بازیچه ندید. از کربلا تا کوفه، آسمان دمی بی‌چرخش تازیانه و غوغای تمسخر فاتحان زبون کربلا نبود و زینب(س) که بازوان تازیانه خورده مادر را تجربه می‌کرد، با آرامشی شگفت، همه راه را تا پایان، چشم بر چشم برادر پیمود.

آ‌نگاه نیز که به شهر تمسخر و تحقیر و دشنام گام نهاد و دوازده هزار نوازنده، جشن پیروزی برپا ساخته و هزاران زن بر پشت‌بام‌ها هلهله‌گر بودند و پای‌کوبی مستان با آه آه کودکان در هم می‌آمیخت، ‌شکیبایی و وقار، لحظه‌ای از کاروان قلب زینب(س) فاصله نمی‌گرفت.

زینب(س)، آبروی صبورى و آیت بزرگ ایستادن است و کدام مفسر و تفسیر به ژرفای بطن در بطن این آیت سترگ راه خواهد یافت. اگر او نبود،‌چه کسی انگاره ناتوان بودن زن را از ذهن‌ها می‌شست؟ چه کسی توانایی و عظمت زن را چونان خورشید بر پلک‌هایی که به کج‌بینی و کم‌بینی و بدبینی عادت کرده‌اند، می‌تاباند؟‌

حدیث دردهای زینب(س) را هیچ قلمی برنمی‌تابد. هیچ‌کس نیست که بی‌قراری اشک‌‌ها را در مرور غم‌های زینب(س) پشت پلک‌هایش تجربه نکند. هیچ عاطفه‌ای نیست که شنیدن آنچه بر زینب(س) رفت، طوفانی‌اش نکند.

چهار ساله بود که در افق نگاهش، آخرین روزهای زندگی پیامبر غروب کرد. هنوز سایه سنگین غربت پیامبر از دیواره قلبش دامن برنچیده بود که در شبانگاه درد در غریبانه‌ترین تشییع، گلبرگ پاییز زده پیکر مادر را در گمنامی کاشت و در اندوهی بی‌صدا به خانه بازگشت. تنهایی پدر، دردهای پنهان و ناگفتنى، خار خلیده در چشم و استخوان نشسته در گلو، زینب(س) را می‌گداخت. در خانه بی‌زهرا(س)، همه خاطرات مادر را مرور می‌کرد. می‌دید که سر بر دیوار، غریبانه می‌گرید و سر در چاه، آه می‌کشد و با تصویر خویش که در پرتو ماهتاب بر آب افتاده، دردهای سینه‌سوز را بازمی‌گوید. هنوز سی‌سالگی را سپری نکرده بود که در آستانه در برایش هدیه‌‌ای سرخ از مسجد آوردند. پدر قربانی عدالت خویش شده بود و خلاصه سیاهی در ناجوانمردانه‌ترین ضربت، آفتاب را در غدیری از خون نشانده بود. دو روز که از ثانیه‌هایش به درازای قرن‌ها گذشت، چکه‌چکه على(ع) بر دامان زینب(س) چکید و زخمی که چشم بر چشم زینب(س) داشت، با دختر حدیث رفتن می‌گفت. دو روز تیماردار پدر بود. با نظاره مرغکانی که شیون می‌کردند، هرگاه سرِ راندنشان داشتند، زمزمه پدر برمی‌خاست که: «مرانید، ‌نوحه‌گرند.» خوان چهارم، ‌زهرآبه‌هایی است که تشت را آذین می‌بندد. پاره‌های جگر برادر و خیانت نامحرم‌ترین محرم بر سیمای رنگ‌پریده حسن(ع) لبخند می‌زند و زینب(س) می‌بیند که لخته لخته برادر در تشت فرو می‌چکد. راستی کدام شانه را شکیب این همه رنج است. کدام دل را یارای تحمل این همه درد،‌این همه سوز،‌کدام انسان را می‌شناسى؟

چنین استوار

خوان پنجم[62] زینب(س)، کربلاست. او خوب می‌داند این کاروان به کجا می‌رود. او بارها از زبان برادر شنیده است که این کاروان، ‌در خون لنگر می‌اندازد و در ساحل شهادت می‌آرامد و راهی را که برادر با سر می‌رود، خواهر با پا باید ادامه دهد؛ راهی که شهادت آغاز آن است و اسارت کمال‌بخش آن. خوب می‌داند که ساحل فرات، دریای تشنگی است. خوب می‌داند بوسه‌گاه پیامبر، میزبان خنجر خواهد شد و در غروبی تلخ باغ نبوت، لگدمال پاییز می‌شود. خوب می‌داند که داغ‌دار و بی‌یار، پرستار بیماری تب‌دار و کودکانی سوگوار خواهد بود؛ با راهی نیمه‌تمام که تا «شام» ‌بر شترانی لنگ و هم‌سفر دژخیمانی سیاه‌دل، باید طی شود.

و این همه را می‌داند و می‌ماند در تمام این لحظه‌های داغ و درد، بی‌اخمی بر جبین و تردیدی در «راه»، پا به پای شهادت می‌رود و شگفتا همراه برادر بر سر هر شهید حاضر می‌شود و تسلای خاطر برادر می‌گردد. تنها در شهادت دو جگرگوشه‌اش در خیمه می‌ماند تا برادر را در هنگامه حمله پاره‌های قلبش شرمنده نبیند. خوان ششم، کوفه است؛ با کوچه‌هایی آشنا و فضایی که در آن هر صبحگاهی طنین‌ گرم اذان پدر، معطرش می‌ساخت، اینک میزبان 72 سر، 72 آفتاب و در تعبیر سیاه‌اندیشان، 72 «خارجی»‌است، در آستانه شهر همه به تماشا آمده‌اند، زنان آراسته و پای‌کوبان و شهر آذین بسته و آماده.

زینب(س) از این خوان نیز به سلامت می‌گذرد، درحالی‌که صدای شکستن استخوان غرور در زیر پتک فریادش، همه کوچه‌پس‌کوچه‌های کوفه را پر کرده است.

خوان هفتم و دشوارترین خوان، شام است، پایتخت جنایت و غرور، سرزمین زراندوزی‌ها و کینه‌توزی‌ها. آنجا که 42 سال تزویر معاویه،‌اندیشه‌ها را به خواب کشانده است و دل‌ها را نیز، آنجا که سرها را با زر خرید‌ه‌اند و سرکشان و آزادگان را از لب تیغ آب داده‌اند. شام شکاننده‌ترین خوان است. ویرانه‌ای که رقیه می‌گیرد. تشتی که لبان برادر را در زیر ضربه‌های چوب برادر می‌نشاند و کوچه‌هایی که آن‌قدر فاجعه‌انگیز و رنج‌آورند که وقتی از آخرین بازمانده سلسله امامان پرسیدند، کدام صحنه از مجموعه صحنه‌هایی که بر اهل بیت(ع) گذشت دشوارتر بود، سه بار غمگنانه سرود: الشام، الشام، الشام!

زینب(س) فاتح هفت خوان است و فاتح همه فردا. همه آنان که ره‌پوی جاده روشن، اما پرسنگلاخ و خطرخیز حقیقت‌اند، به شناخت زینب(س) نیازمندند و او در مشرق صبوری ایستاده است با سرانگشتی که راه را نشان می‌دهد و چشمانی خیس که دشت همه‌قلب‌ها را میهمان طراوت و باروری خواهد ساخت. زینب(س) بارانی است که بر همه هزاره‌ها خواهد بارید و هر آن‌کس که این باران را درنیابد شکفتن و رُستن نخواهد دید.

زینب(س) تنها، آموزگار صبوری نیست که همه ارزش‌های و عظمت‌ها یکجا در سیرت و سیمای او نشسته است، آنگاه که سخنان گرم و ستم‌سوزش در کوفه شعله‌ها افروخت،‌امام سجاد(ع) در خطابی که جغرافیای روح زینب را می‌نمایاند، فرمود: «خدا را سپاس‌گزار که عقیله، بنی‌هاشم‌هستى.» زینب عقیله قبیله نور است و دانای رازدان طریق معرفت و عشق و آنان که با اویند، هرگز راه گم نمی‌کنند و در راه نمی‌مانند و قافله قلب و اندیشه خویش را از کربلا تا شام و از شام تا دوست، از همه عقبه‌ها و خطرگاه‌ها خواهند گذراند.[63]

بانوی سربلند

حمیده طرقى

هنوز هیچ آشنا با عاشورایی، قدرت نیافته بزرگی شخصیت او را درک کند.

زینب(س)، با تمام روح لطیفش، اوج هر سختی را چشیده، اما زیبا و پرمنطق در کوفه سخن می‌راند، چنان‌که قلب‌ها را بیدار می‌کند و کم است مسلمانی در شامات که اسلامش را مدیون روشنگری او نباشد.

آرى،‌زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پرده‌نشین خانه وحی است، پرورده غیرت‌هاست. همان خاتونی است که زنان کوفه صف اندر صف در انتظار دیدار اویند تا در درس تفسیرش بیاموزند که چنین بی‌مانند تفسیر قرآن بر سرنیزه خوانده شده را فریاد می‌کند، چنان‌که به قدرت قرآن، جان‌های بی‌وجدان اهل شهر نفاق را زنده کرد و حیات حسینی به رگ‌هامان تزریق کرد.[64]

آرى، به خدا که تاریخ در محضر زینب(س) از پا درآمده و خود را به دست باکفایتش داده تا تاریخ و شریعت محمدی، همه و همه را از نو بسازد.

 

 

 

شعر

زینب

سعید بیابانکى

همین‌که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت

هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت

نظاره کرد چو «شمس الشموسِ»‌بی‌سر را

به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت

جهان برای همیشه سیاه شد چون شب

ز چشم‌های ترش هرچه داشت کوکب ریخت

چه بود نیت ناآشکار ساقی غم

که جام زینب غم‌دیده را لبالب ریخت

کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک

هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت

زبانه‌های کلامش به جان دم‌سردان

شراره‌ها شد و آتش‌نشانی از تب ریخت

اگر همیشه ببارند ابرهای جهان

نمی‌رسند به آن اشک‌ها که زینب ریخت

منتهای صبر

منیره سادات هاشمى

ای پیامت انتشار کربلا

خطبه‌ات آیینه‌دار کربلا

خطبه تو کرده ویران شام را

زنده کرده مکتب اسلام را

ای که صوتت هست چون صوت على

گشته از نور تو دل‌ها منجلى

شام شد از خطبه تو غرق درد

خون به رگ‌های ستمگر گشت سرد

یادگار حضرت زهرا تویى

اسوه دین‌، زینب کبری تویی

آسمان مأنوس شد با چشم تو

واژگون شد کاخ شام از خشم تو

کربلا زان خطبه در بزم یزید

جاودان گشت و حقیقت شد پدید

زاده آزاده زهرا تویى

حامیِ بر حقّ عاشورا تویى

وارث خون دل حیدر تویى

منتهای صبر پیغمبر تویی

 

 

 

 

کوتاه و گویا

کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد

 

 

 

 

 

دل افسردگان را گرم می‌کرد

 

زنی در پیش مردی خطبه می‌خواند

 

 

 

 

 

که مرد از مردیِ خود شرم می‌کرد

 

محمدرضا سهرابی‌نژاد

به جای هر چه گل، خندید زینب

 

 

 

 

 

پس از خورشیدها تابید زینب

 

تمام کوه‌ها را دفن کردند

 

 

 

 

 

سپس از خاکشان رویید زینب

 

عباس سودایى

ستاره،‌گریه و الماس با من

 

 

 

 

 

شب است و بوی زخم یاس با من

 

تمام حزن زینب را بخوان، باز

 

 

 

 

 

گلوی زخمی احساس با من

 

صادق رحمانى

غروبی شانه‌های ابر لرزید

 

 

 

 

 

دل دریا و دست قبر لرزید

 

در آن هنگامه، پیش عزم زینب

 

 

 

 

 

دلا دیدی که پشت صبر لرزید

 

صادق رحمانى

در صبر تو، روح استقامت دیدند

 

 

 

 

 

آثار بزرگی و کرامت دیدند

 

آن دم که به پا خاستی‌ای روح بزرگ

 

 

 

 

 

در قامت خطبه‌ات،‌قیامت دیدند

 

محمد على مجاهدى

آن روز که شهر از تو پرغوغا بود

 

 

 

 

 

در خشم تو،‌هیبت علی پیدا بود

 

آن خطبه پرشور تو در کوفه و شام

 

 

 

 

 

فریاد بلند و سرخ عاشورا بود

 

محمدعلی مجاهدى

می‌توان مانند کوهی درد بود

 

 

 

 

 

شام با یک قافله شب‌گرد بود

 

می‌توان چون شیر دشت کربلا

 

 

 

 

 

نام زینب داشت، اما مرد بود[65]

 

علی پورکاظم

عاشورا، خونی بود که با حلقوم زینب(س) به کوچه‌های کوفه و شام کشیده شد و سپس در فواره بلند خون شهیدان و شعر شورانگیز شیعی، به امروز رسید.

ما مدیون عاشوراییم. اگر آن روز زینب(س) کتاب قطور صبوری را تدوین نمی‌کرد، امروز هیچ‌کس را معیار صبوری نبود. زینب(س) حجت شکیبایی است و آیه بردباری.

در شکننده‌ترین لحظه‌ها و در ازدحام آزمون‌ها و آتش و آوارگى، کیست که فصلی از کتاب زینب(س) را بخواند و حقارت رنج خود را در مقایسه با آن رنج‌های کوه‌شکن درنیابد.

منطقة عملیاتی زینب(س)، این بانوی صبور بنی‌هاشم، منطقه فراگیر دردها و درمان‌های بشری است و فرماندهی کریمانه این عملیات دنباله‌دار، همه جبهه‌های اسارت را در بردارد.

ابوالقاسم حسینجانى

دنیا اگر خودش را گم نکرده بود، معنای حرف‌ها و دردهای زینب(س) را بهتر می‌فهمید. درد زینب(س)، سردرگمی دنیاست.

شهادت،‌طرح کربلاست و اسارت، شرح آن. حسین(ع) طرح است و زینب(س)، شرح.

اگر در عاشورا، زینب(س) بند بند قساوت را نمی‌لرزاند، زن جامعه ما فریاد نمی‌‌دانست و رسالت عاشورایی را نمی‌شناخت و اعجاز فریاد را باور نداشت.

غم هیچ جا آشناتر از وسعت سینه تو ندید و مصیبت، ‌هیچ شانه‌ای استوارتر از تو نیافت و صبر، عظیم‌تر و بزرگوارتر از تو در گسترة تاریخ نشناخت.

 

 

 

 

 

آورده‌اند که...

کرامت

محمد کاظم بدرالدین

سید محمدباقر سلطان‌آبادی یکی از علما و دانشمندان، نقل می‌کند:

در بروجرد چشمم به شدت درد گرفت، به‌طوری که پزشکان از معالجه من مأیوس شدند. از آنجا مرا به سلطان‌آباد اراک آوردند که ناراحتی‌ام بیشتر شد. این بیماری به شدت مرا افسرده و دلگیر کرده بود. برخی پیشنهاد کردند که به کربلا بروم و با خاک مقدس کربلا خود را مداوا کنم، ولی پزشکان به من اجازه مسافرت نمی‌دادند و می‌گفتند:‌مسافرت مرض تو را شدیدتر خواهد کرد. دوستان اصرار می‌کردند که چاره‌ای جز رفتن به کربلا ندارى. سرانجام عازم سفر کربلا شدم که بین راه درد چشمم بسیار شدیدتر شد، به طوری که همراهان گفتند: بهتر است به محل برگردى. چون شب فرا رسید، در عالم خواب حضرت زینب(س) را زیارت کردم، گوشه مقنعه او را گرفتم و به چشم خود کشیدم. چون از خواب بیدار شدم، هیچ‌گونه درد و ناراحتی در چشمم احساس نکردم و از برکت آن حضرت خوب شدم.[66]

عقیله

محمدکاظم بدرالدین

وقتی کاروان کربلا به شام رسید، یزید در مسجد جامع اموی منتظر بود. نشسته بود تا کاروان بیاید و او چند بیت از شعرهایش را بخواند و با همه بزرگان شهر، پیروزی‌اش را جشن بگیرند. جامع اموى،‌مسجد بسیار باشکوهی است؛ جان می‌دهد برای اینکه یک عده‌اسیر را بنشانی و گوش تا گوش شبستان، بزرگان را سر پا نگه داری و برایشان سخنرانی کنى. یزید هم به تمام اینها فکر کرده بود؛ به همه‌چیز، به جز زینب(س). درست وقتی یزید داشت در باب شجاعت خودش و پدرانش سخن پراکنی می‌کرد و با خیزران به لب و دندان امام حسین(ع) می‌زد، ‌زینب(س) برخاست:

چه خیال کرده‌ای یزید؟! گمان می‌کنی چون زمین را بر ما تنگ کردی و ما گرفتار تو شدیم و ما را همچون اسیران از شهری به شهری آوردى، این از خواری ماست و بزرگواری تو؟! کجا با این شتاب؟! آهسته‌تر یزید! البته این افعال بعید نیست از جماعتی که جگر برگزیدگان را به دندان کشیده باشند و گوشت تنشان از خون شهیدان روییده باشد! چرا چنین نکنى؟... ‌تویی که ریشه‌مان را بریدی و خون فرزندان محمد(ص) را به خاک ریختی و یاد پدرانت کردی و به گمانت آنها را فراخواندى. پس به زودی به آنان می‌پیوندی و به عاقبت آنها دچار می‌شوی و آرزو می‌کنی ای کاش لال بودی و آنچه گفتى،‌نمی‌گفتی و کاش فلج بودی و آنچه کردى، نمی‌کردى. افسوس! که اینک چشم‌ها گریان است و سینه‌ها سوخته. خدا بر بندگان خود ستم نمی‌کند. من شکایتم را به سوی خدا می‌برم و اوست پناه من و اوست وکیل من![67]

مجلس به هم ریخت. زنی اسیر اینگونه در برابر یزید قد علم کرد. زینب را در کوفه «عقیلة بنی هاشم» صدا می‌زدند. آن هم در دوره‌ای که بسیاری از عرب‌ها فکر نمی‌کردند زن‌ها هم عقل داشته باشند.

اسمشو بذار زینب

سید محمدصادق میرقیصرى

بعد از گذشت شش ماه از باردارشدنم بالاخره رفتم سونوگرافی تا ببینم بچم دختره یا پسر. دختر بود.‌با خودم قرار گذاشته بودم، اسمشو بذارم زینب، اما شوهر و مادرم با اسم زینب مخالف بودن،‌می‌گفتن اون‌هایی که اسمشون زینبه، زندگیشون مثل حضرت زینب(س) با سختی همراهه. منم هر چی بهشون می‌گفتم اینا یه مشت خرافاته، حساب حضرت زینب(س) با بقیه دخترایی که اسمشونو زینب می‌ذارن فرق داره، قبول نمی‌کردن. تازه بهشون گفتم من به خاطر حضرت زینب(س)، اسم دخترمو زینب می‌ذارم؛ چون می‌خوام دخترم مثل حضرت زینب(س) باایمان باشه، ولی بازم قبول نمی‌کردن.

یه روز شوهرم با ناراحتی از سر کار اومد و به من گفت: ببین اسم دخترمونو هر چی می‌خوای بذاری بذار، ولی زینب نذار. منم اخمی کردم و گفتم: اسم پسر همسایه ابوالفضله، برو به همسایه بگو اسم پسرش رو عوض کنه. چون ممکنه دو تا دستاشو از دست بده. با این حرف شوهرم هیچی نگفت و نتونست جوابمو بده،‌سرشو انداخت پایین و رفت به سمت آشپزخونه.

ماه آخر حاملگیم بود، من همچنان اصرار داشتم که دخترم زینب باشه، اما شوهرم و مادرم مخالف بودن. روزی نبود که تو خونه سر اسم زینب بحث نباشه. آخر من یک‌بار عصبانی شدم و به شوهرم گفتم: از روی حضرت زینب(س) خجالت نمی‌کشی که این‌جوری با اسم زینب مخالفی.

روزهای آخر حاملگیم بود و من، تنها تو خونه یه گوشه‌ای نشسته بودم و با ناراحتی به این فکر می‌کردم که چرا نباید اسم دخترم زینب باشه، مگر حضرت زینب(س) چه گناهی کرده، که یه دفعه زنگ در حیاط زده شد. برادرم بود، وقتی اومد خونه کلّ جریانو براش تعریف کردم. برادرم وقتی به همه حرفام گوش داد، گفت:‌ناراحت نباش، به خاطر حضرت زینب(س) اسم دخترتو زینب بذار، خود حضرت ز


 

 
 
شاهنشه نجف
شاهنشهي و شد نجفَت مركز شاهي
ايوان تو نور است و جهان جمله سياهي
 
گر پاي كسي در حرمت جاي بگيرد
از لطف خريدارشوي تو به نگاهي
 
من رعْيَتِ مُلك توام اي شاه ولايت
شاهي بنما و بده بر ما تو پناهي
 
ديوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرايت
دل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهي
 
گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتد
سخت است بيارم به حرم، بار گناهي
 
از دور اگر چشم من اُفتد به ضريحت
گويم كه بگردم به فداي تو الهي
 
گمگشته طوفان بلاها به سراغت
آيد نشود در دو جهان غرق تباهي
 
دريا مَثَلِ كوچك بحر كرم توست
مي ميرد اگر آب ننوشد لب ماهي
 
از كودكي‌ام حب تو با شيره ي جان داد
مادر به اميدي كه كه شوم آنچه تو خواهي
 
يك عمر دلم را به تو بستم كه از آن رو
گويي بمن اي شاه، تو هم جزء سپاهي
سروده کمال مومنی
 
 
تضمين بهشت
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانيان است علي
گلواژه ي منشق از علي اعلاست
سر چشمه ي فيض بي كران است علي
آوازه ي او ز هفت اقليم رسد
مشهور به هفت آسمان است علي
سر سلسله خليل عبادالرحمن
آن بنده ي سر به آستان است علي
برتر ز علي رب جلي خلق نكرد
آقاي همه بهشتيان است علي
از بعد نبي بر همه ي مخلوقات
از جانب دوست ارمغان است علي
اول وصي پيمبر اعظم اوست
بر دين رسول روح و جان است علي
شاگرد محمد امين است ولي
استاد همه پيمبران است علي
دستور تمام انبيا در دستش
حق را شب معراج لسان است علي
هستند امامان مبين رهرو او
يعني كه امير كاروان است علي
همتاي امير عشق تنها زهرا ست
با دخت رسول همزبان است علي
بر هر نبي و ولي ولي الله است
مولاي جميع انس و جان است علي
در نور محبتش پر از جاذبه است
محبوب قلوب شيعيان است علي
بر غيب و شهود حاكم و سلطان است
آگاه ز راز كهكشان است علي
جنت يكي از صنايع دستانش
صنعتگر آفريدگان است علي
ايمان و نماز و اصل اسلام علي است
توحيد و معاد عارفان است علي
مفتاح علوم ايزدي در نزدش
ديباچه ي علم لا مكان است علي
اين است گواه لا مكان بودن او
يك شب به چهل مكان عيان است علي
مولا و امام متقين كيست علي است
حقا كه امير مومنان است علي
سلمان كه سبو از مي منّا نوشيد
او ظرف و در آن قطره چكان است علي
ميثم سر دار از علي مي گويد
با لله مي وصل عاشقان است علي
قنبر كه غلامي علي منصب اوست
او سالك و پير راهدان است علي
در مركز وحي كاتب وحي علي است
بر حامل وحي تر جمان است علي
گنجينه ي مخفي معارف مولاست
آئينه ذات مستعان است علي
تفسير مبين فطره الله علي است
عشقش به دل پير و جوان است علي
آيات مبين مديحه اوصافش
هر سوره و آيه آرمان است علي
قرآن بدون او به قرآن جعلي است
تا ناطق و منطق و بيان است علي
دانيد كه سرّ اسم اعظم در چيست
اكسير به رمز كن مكان است علي
در اولُ الاولين عيان كيست علي است
در آخر الآخرين نهان است علي
احسان قديم و حكم فرماي ازل
مسجود همه فرشتگان است علي
موساي قلندر از علي نيل گشود
بر كشتي نوح پشتوان است علي
عيسا نه به خويش مرده را زنده كند
تجديد حيات مردگان است علي
ميزان و قسيم نار و جنت حيدر
آري به صراط ميزبان است علي
عنوان علي به چهره ها منقوش است
نامش به رخ مواليان است علي
با اين همه مظهر العجائب بشر است !
يا اينكه خداوند جهان است علي
افتاده بيا كه دستگير تو علي است
بر بازوي نا توان توان است علي
بر سائل خود زكات بخشد به ركوع
با قاتل خويش مهربان است علي
نيروي ولايتش محك بر همگان
بر جمع خلايق امتحان است علي
در روز نبرد تك سوار عرب است
در عرصه صبر قهرمان است علي
خيبر شكن و صف شكن و بت شكن است
هنگام مصاف پهلوان است علي
هر ضربه كه مي زند به شيطان رجيم
تضمين بهشت جاودان است علي
لشگر عددي نبود در حرب علي
 تشنه به قتال كافران است علي
در معركه چشم فتنه را كور كند
شمشير به فرق دشمنان است علي
با خنده مظلوم علي خشنود است
ويران گر ظلم پيشه گان است علي
با اشك يتيم ديده اش باراني
با قوْتِ فقير شادمان است علي
قانع به نمك و قرص ناني باشد
با اينكه نعيم آب و نان است علي
آن زاهد شب كه شير روزش خوانند
سالار همه دلاوران است علي
آري سه طلاقه كرد دنيايي را
الحق كه امام زاهدان است علي
هر ذائقه با ولاي او شيرين است
عطر گل و طعم زعفران است علي
او را نشناخت جز خدا و احمد
از بس كه لطيف و دلستان است علي
آن مير مهيمني كه ما را در حشر
از دوزخيان نگاهبان است علي
روزي كه كسي به داد امت نرسد
آنكس كه به فكر دوستان است علي
امضاي شفاعت است با مهر علي
در حشر جواز مومنان است علي
آرامش شيعيان عا لم مهدي است
آرامش صاحب الزمان است علي
از عدل علي كه مي توان گفت سخن
جايي كه شهيد هر زمان است علي
سروده محمود ژوليده


تقدیر از ۱۳ مقاله برتر همزمان با میلاد امام علی(ع) در دلیجان ا مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر از توابع شهرستان دلیجان گفت: همزمان با روز میلاد با سعادت حضرت علی (ع) از صاحبان ۱۳ مقاله برتر در این مسجد تقدیر می شود.

 

اسماعیل سهرابی، مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر از توابع دلیجان به خبرنگار شبستان در اراک، گفت: طی فراخوان اینترنتی از علاقه مندان به نگارش مقاله دعوت شد به مناسبت فرارسیدن ماه های مبارک رجب، شعبان و رمضان مقالات خود را با این موضوعات به آدرس وبلاگ کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر ارسال کنند.


وی با بیان اینکه طی این فراخوان 50 مقاله از شهرهای قم، تهران، کاشان، اراک و دلیجان ارسال شد، افزود: از این تعداد 38 مقاله که بیشتر با موضوع ارتباط داشت مورد بررسی قرار گرفت که در نتیجه 13 مقاله به عنوان مقالات برتر حائز دریافت لوح تقدیر و هدیه شدند.


سهرابی اظهار داشت: به مناسبت خجسته میلاد با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع) مراسم جشنی در مسجد برگزار می شود و در آن حجت الاسلام میرطالبی از استادان حوزه علمیه قم سخنرانی و فلاح و توحیدی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به مداحی می پردازند.


مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر با اشاره به اجرای گروه سروه صاحب الزمان(عج) از اعضای کانون، ادامه داد: طی هماهنگی با مرکز بهداشت قالهر به متولدین پسر درسال های 88 و 89 که نام پرافتخار "علی" را دارند در این مراسم جوایزی اهدا می شود.


وی از آغاز کلاس های حفظ قرآن کریم همزمان با سالروز میلاد امام علی(ع) خبرداد و گفت: افراد زیر شش سال شرکت کننده در این کلاس ها آموزش حفظ 26 سوره آخر قرآن کریم را فرا می گیرند.


سهرابی همچنین از آغاز طرح قرآنی 1445 همزمان با سراسر کشور در روز 13رجب سالروز ولادت امام علی(ع) خبرداد و افزود: این طرح با قرائت سوره انفال با حضور پرشور نمازگزاران و اعضای کانون فرهنگی هنری مسجد برگزار می شود.


مسئول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان(عج)مسجد جامع قالهر ادامه داد: مراسم معنوی و روحانی اعتکاف با حضور 50 نفراز خواهران روستا به صورت رایگان در مسجد برگزار می شود


اعتکاف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انسان موجودى است ‏سالك و پویا به سوى معبود حقیقى خویش و از هر راهى كه برود و هر مسیرى را كه در زندگى انتخاب كند، سرانجام به لقاى معبود خویش مى‏رسد:

« یا ایها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقیه (انشقاق/‏6 )؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج ‏به سوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى كرد.»

با توجه به این آیه اگر انسان راه ایمان، خود سازى و تهذیب نفس را بپوید جمال و مهر خداوند را ملاقات مى‏كند، اما اگر راه كفر و آلودگى را در پیش گیرد، جلال و قهر او را می بیند. بنابراین اگر مقصد و غایت ‏سلوكش لقاى محبت و مهر خدا باشد، باید راه تهذیب نفس و عبادت حقیقى را در پیش گیرد و از هواى نفس بگریزد و در طریقت انس با معبود گاهى به گوشه‏اى خلوت پناه ببرد و دور از همه عنوان‏ها و تعلقات مادى، لختى بر حال زار خویش بگرید و با سوز دل و اشك چشم، كدورت و زنگار را از چهره  جان خود بزداید و در زاد و توشه آخرت اندیشه كند.

ادیان الهى با توجه به همین نیاز روحى، با آن كه انسان را به حضور در جامعه و شركت در فعالیت‏هاى اجتماعى فرا مى‏خوانند، فرصت هایى را نیز براى خلوت نمودن او با خداوند فراهم نموده‏اند، یكى از این فرصت‏ها «اعتكاف‏» است.

اعتكاف در لغت ‏به معنى اقامت كردن و ماندن در جایى و ملازم بودن با چیزى است، ولى در شرع اسلام، اقامت در مكانى مقدس به منظور تقرب جستن به خداوند متعال است.

اعتكاف فرصت ‏بسیار مناسبى است تا انسانى كه در پیچ و خم‏هاى زندگی مادى غرق شده، خود را بازیابد و به قصد بهره بردن از ارزش‏هاى معنوى از علایق مادى دست ‏بكشد و خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را در راه راست ثابت نگهدارد تا بتواند به دریاى بیكران انس و مهر خداوند كه یكسره مغفرت و رحمت است، متصل شود.

در اعتكاف مى‏توان خانه دل را از اغیار تهى كرد و نور محبت‏ خدا را در آن جلوه گر ساخت؛ مى‏توان خود را وقف عبادت كرد و لذت میهمان شدن بر سر سفره احسان و لطف الهى چشید؛ مى‏توان زمام دل و جان را به دست‏ خدا سپرد و همه اعضا و جوارح را در حصار اراده حق به بند كشید؛ (1) مى‏توان به خویشتن پرداخت و معایب و كاستى‏هاى خود را شناخت و در جست و جوى معالجه بود؛ مى‏توان نامه عمل را مرور كرد و به فكر تدارك و جبران فرصت‏هاى از دست رفته بود؛ مى‏توان به مرگ اندیشید و خود را براى حضور در پیشگاه خداى «ارحم الراحمین‏» آماده كرد.

آرى! "اعتكاف" فصلى است ‏براى گریستن، براى ریزش باران رحمت، براى شستن آلودگى‏هاى گناه، براى تطهیر صحیفه اعمال، براى نورانى ساختن دل و صفا بخشیدن به روح.

 

پیشینه اعتكاف

اعتكاف مخصوص دین اسلام نیست ‏بلكه در ادیان الهى دیگر نیز وجود داشته و در اسلام استمرار یافته است، اگر چه ممكن است در شرع مقدس اسلام پاره‏اى از خصوصیات و احكام و شرایط آن تغییر یافته باشد. درباره حدود و شرایط این عبادت در دیگر ادیان، اطلاعات قابل توجهى در اختیار ما نیست. مرحوم علامه مجلسى در «بحارالانوار» به نقل از طبرسى آورده است كه: «حضرت سلیمان (ع) در مسجد بیت المقدس به مدت یك سال و دو سال، یك ماه و دو ماه و كمتر و بیشتر اعتكاف مى‏كرد و آب و غذا براى آن حضرت فراهم مى‏شد و او در همان جا به عبادت مى‏پرداخت.» (2)

برخى از آیات قرآن نیز دال بر این است كه اعتكاف در ادیان الهى گذشته وجود داشته است. خداوند متعال مى‏فرماید:

«... و عهدنا الى ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتى للطائفین والعاكفین والركع السجود( بقره/ ‏125)؛ به حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) سفارش نمودیم تا خانه‏ام را براى طواف كنندگان، معتكفان و نمازگزاران تطهیر كنند.»

از این آیه استفاده مى‏شود كه در زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) عبادتى به نام اعتكاف وجود داشته و پیروان دین حنیف گرداگرد كعبه معتكف مى‏شده‏اند.

حضرت مریم (س) آن گاه كه به افتخار ملاقات با فرشته الهى نایل آمد، از مردم فاصله گرفت و در خلوت به سر برد تا در مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب غافل نكند.

به همین جهت طرف شرق بیت المقدس را كه شاید محلى آرام ‏تر و یا از نظر تابش آفتاب پاك ‏تر و مناسب ‏تر بود برگزید. (3)

مرحوم علامه طباطبائى (ره) در المیزان مى‏نویسد: هدف حضرت مریم (س) از دورى نمودن از مردم، بریدن از آنان و روى آوردن به سنت اعتكاف بوده است. (4)

برخى از روایات اهل سنت هم نشان مى‏دهد كه در دوران جاهلیت هم عملى عبادى به عنوان اعتكاف در میان مردم رایج ‏بوده است. (5)

علامه حلى در كتاب «تذكرة الفقهاء» به مشروعیت اعتكاف در ادیان پیشین تصریح نموده است. (6)

از زمانى كه پیامبراسلام (ص) اعتكاف را به مسلمانان آموزش داد، این سنت اسلامى در میان مسلمانان رواج پیدا كرد.

در حال حاضر مراسم اعتكاف در دهه پایانى ماه مبارك رمضان در بسیارى از كشورهاى اسلامى از جمله عربستان ( به ویژه شهر مكه) با شكوه خاصى برگزار مى‏شود. همه ساله خیل عظیم مسلمانان، كه بخش قابل توجهى از آنان را جوانان تشكیل مى‏دهند، از سراسر جهان به سوى مسجدالحرام مى‏شتابند و در كنار خانه خدا معتكف مى‏شوند و حتى بسیارى از زائران خانه خدا به منظور دستیابى به فضیلت اعتكاف در دهه آخر ماه رمضان، این ایام پر بركت را براى انجام عمره مفرده برمى‏گزینند.

شبیه این مراسم در مسجدالنبى و در كنار مرقد مطهر پیامبر(ص) برگزار مى‏شود. مسجد كوفه در عراق نیز سال‏هاى متمادى، محل برپایى مراسم اعتكاف در دهه آخر ماه مبارك رمضان بوده است. انبوه شیعیان و پیروان مكتب اهل بیت (ع) در این مسجد مقدس معتكف مى‏شده‏اند و بسیارى از عالمان بزرگ شیعه نیز همراه با مردم در این مراسم شركت مى‏كرده‏اند.

اعتكاف در كشور ایران تاریخچه‏اى پرفراز و نشیب دارد در هر عصرى كه عالمان برجسته دینى به اعتكاف اهتمام ورزیده‏اند، مردم مسلمان نیز از آنان پیروى كرده و به اعتكاف بها داده‏اند.

در عصر صفوى، در سایه تلاش‏هاى دو عالم بزرگ آن زمان، مرحوم شیخ بهایى (1030- 952 ه.ق) و شیخ لطف الله میسى عاملى اصفهانى (متوفاى 1032 یا 1034 ه.ق)، اعتكاف در شهرهاى ایران، به ویژه قزوین و اصفهان، رونق خاصى یافته است.

خوشبختانه اكنون در بسیارى از شهرهاى كشورمان مراسم اعتكاف در روزهاى 13، 14 و 15 ماه رجب (ایام البیض) برگزار مى‏شود. این سنت‏ حسنه ابتدا در شهر مقدس قم، توسط عالم ربانى میرزا مهدى بروجردى صورت گرفت و رفته رفته در شهرهاى دیگر رواج یافت.

 

ارزش معنوى اعتكاف

انقطاع از مادیات و امور دنیوى و ملازمت مسجد و دوام ذكر و عبادت خدا، به تنهایى و بدون اعتكاف نیز داراى ارزشى والا و اهمیتى فراوان است كه در این زمینه آیات، روایات و احادیث زیادى را با چنین مضمونى مى‏توان یافت، اما اهمیت اعتكاف به طور مشخص در قرآن و احادیث مورد تاكید قرار گرفته است.

در بنیاد اولین خانه توحید (كعبه) به دست دو پیامبر الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام سخن از عهد و پیمانى به میان مى‏آید كه از جانب خداوند، جهت تطهیر«بیت الله‏» براى طواف كنندگان، معتكفین و نمازگزاران از آنان گرفته شده است.

مطالعه در تعالیم ادیان الهى نشان مى‏دهد كه همواره شیوه‏هایى از درون‏ گرایى و دورى از جمع در ادیان آسمانى وجود داشته است.

 

اعتكاف در قرآن

از كلام وحى استفاده مى‏شود كه در میان بنى اسرائیل نوعى روزه همراه با سكوت (صمت‏) رایج‏ بوده است. (7) حضرت موسى(ع) با آن كه مسئولیت ‏سنگین رهبرى و هدایت امت را بر دوش داشت، براى مدت زمانى آنان را رها كرد و براى خلوت كردن با محبوب خویش به خلوتگاه  كوه طور شتافت. او در پاسخ به پرسش پروردگار فرمود:

"... و عجلت الیك رب لترضى (طه/ 84 )؛ پروردگارا به سوى تو آمدم تا از من راضى شوى."

قرآن مجید در جایى دیگر از« رهبانیت‏» و گوشه ‏گیرى پیروان حضرت عیسى(ع) سخن به میان آورده، و مى‏فرماید:

«... و رهبانیة ابتدعوها ما كتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها... (حدید/ 27)؛ و رهبانیتى را كه خود ابداع نمودند از این رو برایشان مقرر نمودیم تا خشنودى خداوند را كسب كنند. پس حق آن را چنان كه باید مراعات نكردند.»

مفسر بزرگ قرآن، علامه طباطبائى (ره) فرموده است: « لحن آیه شریفه نشان مى‏دهد كه خداوند، ابتدائا رهبانیت را بر پیروان حضرت عیسى (ع) مقرر ننموده، ولى آن را مورد تایید قرار داده است.» (8) هر چند آنان به دلیل این كه در رهبانیت زیاده روى نمودند و حد و مرز آن را مراعات نكردند، مورد نكوهش خداوند قرار گرفتند.

اسلام با پیش بینى عبادتى به نام «اعتكاف‏» كه در واقع نوعى خلوت و درون گرایى است، براى ساختن انسان‏ها و جلوگیرى از آفت ‏خدا فراموشى و خود فراموشى، چاره اندیشى نموده است. این‏ها همه نشان مى‏دهد با آن كه روح تعالیم ادیان، دعوت به جمع و اجتماع است، انسان به برنامه هایى كه او را با درون خود پیوند دهد نیز محتاج است.

راز این امر روشن است؛ معمولا حضور پیوسته و دائمى در عرصه اجتماع و كار و تلاش عملى، رفته رفته روحیه عمل گرایى را در انسان تقویت مى‏كند.

پیدایش این روحیه چه بسا انسان را از درون تهى مى‏كند تا آن جا كه به چیزى جز عمل بیشتر نیندیشد. شخص عمل گرا و عمل زده حتى گاه فرصت نمى‏یابد نتایج كارها و تلاش‏هاى خود را هم به درستى ارزیابى كند. لذا اعتكاف زمینه مناسبى است تا انسان به كاوش درباره انگیزه‏ها و روحیات خویش بپردازد و براى رفع نقصان و تكامل آن بكوشد. بنابراین اعتكاف با ویژگى هایى كه اسلام براى آن در نظر گرفته، پاسخى است ‏به این نیاز روحى، و فرصتى است مغتنم براى رو آوردن به خود و خدا.

 

اعتكاف در احادیث

میزان توجه پیامبر(ص) به برپایى اعتكاف، بسیار در خور دقت و تامل است. خداوند متعال، پیامبر خویش را به داشتن خلق و خویى عظیم و بزرگ ستوده است.

«و انك لعلى خلق عظیم( قلم/ ‏4)؛ و در حقیقت تو به اخلاق نیكو وعظیم آراسته هستى.»

با این حال، آن حضرت با وجود مسئولیت ‏بزرگ اجتماعى كه بر دوش داشت، خود را از اعتكاف بى نیاز نمى‏دانست.

چنان كه در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: "رسول خدا در دهه آخر ماه مبارك رمضان در مسجد معتكف مى‏شدند و براى آن حضرت خیمه‏اى كه از مو بافته شده بود، در مسجد برپا مى‏شد. پیامبر(ص) براى اعتكاف آماده مى‏شدند و بستر خویش را جمع مى‏كردند." (9)

در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) آمده است: « كانت ‏بدر فى شهر رمضان و لم یعتكف رسول الله (ص) فلما ان كان من قابل اعتكف عشرین. عشرا لعامه و عشرا قضاء لما فاته (10)؛ جنگ بدر در ماه رمضان رخ داد، از این رو رسول خدا موفق به اعتكاف نشدند. آن حضرت در ماه رمضان سال آینده  یك دهه را به عنوان همان سال اعتكاف نمودند و یك دهه را نیز به عنوان قضاى سال قبل.»

رسول خدا افزون بر اهتمام عملى نسبت ‏به اعتكاف، با بیان فضایل و پاداش بزرگ آن، مؤمنان را به انجام این عمل تشویق مى‏نمودند. در حدیثى از آن حضرت آمده است: «اعتكاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتین و عمرتین (11)؛ یك دهه اعتكاف در ماه رمضان همچون دو حج و دو عمره است.»

گرچه این حدیث ناظر به اعتكاف به مدت ده روز و در ماه مبارك رمضان است، ولى اعتكاف در كمتر از این مدت (به شرط آن كه از سه روز كم ‏تر نباشد) در غیر ماه مبارك رمضان مخصوصا «ایام البیض‏» به اندازه خود فضیلت و ثواب دارد.

 

زمان اعتكاف

اعتكاف از نظر زمان محدود به وقت ‏خاص نیست؛ تنها از آن رو كه لازمه اعتكاف، روزه گرفتن است، باید در زمانى اعتكاف شود كه شرعا بتوان روزه گرفت. پس هر گاه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتكاف نیز صحیح است، ولى بهترین زمان براى اعتكاف دهه آخر ماه مبارك رمضان، و ایام البیض ماه رجب است. اعتكاف در دهه آخر ماه رمضان، با آماده سازى انسان براى درك لیلة القدر و بهره بردارى از فیض این شب گرانقدر، بى‏ارتباط  نیست. در كشور ما اكنون اعتكاف در سه روز از ماه رجب بیش از اعتكاف در دهه پایانى ماه رمضان رواج دارد؛ و این سه روز از چند نظر حائز اهمیت است:

اول آن كه ماه رجب، ماه حرام است و از روایات استفاده مى‏شود كه اعتكاف در ماه‏هاى حرام، نسبت‏ به دیگر ماهها از فضیلت ‏بیشترى برخوردار است.

ثانیا: روزه در ماه رجب داراى فضیلتى خاص است، زیرا ماه رجب ماه  بزرگى است كه مردم حتى در جاهلیت نیز حرمت آن را  پاس مى‏داشتند. اسلام نیز بر احترام و منزلت آن افزود. (12) ظاهرا چنین رفتار و باورى نسبت‏ به ماه رجب از دیگر ادیان الهى در میان مردم به جاى مانده بود.

مالك بن انس ( پیشواى مذهب مالكى) گفته است: سوگند به خدا، چشمانم تاكنون كسى را كه از نظر وارستگى، فضیلت و عبادت و پرهیزگارى برتر از امام صادق (ع) باشد، ندیده است. من به حضور ایشان مى‏آمدم و او مرا مورد توجه قرار مى‏داد و احترام مى‏نمود. روزى به ایشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! پاداش كسى كه یك روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از جدش و ایشان از رسول خدا (ص) برایم روایت كرد كه هر كس یك روز از ماه رجب را از سر ایمان و اخلاص روزه بگیرد، گناهانش آمرزیده مى‏شود. (13)

بر پایه حدیثى دیگر از پیامبر (ص) هر كس سه روز از ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند میان او و آتش جهنم به اندازه هفتاد سال راه فاصله مى‏اندازد. پروردگار مهربان به كسى كه سه روز از ماه رجب را روزه گرفته، خطاب مى‏كند كه حق تو بر من واجب شد و دوستى و ولایتم برایت ‏حتمى شد. اى فرشتگان! در حضور شما شهادت مى‏دهم كه گناهان بنده‏ام را آمرزیده‏ام. (14)

علاوه بر روایاتى كه به طور عام نسبت ‏به فضیلت روزه ماه رجب تاكید مى‏نماید، درباره روزه گرفتن در روزهاى 13، 14 و 15 و انجام عمل «ام داود» نیز تاكید شده است.

 

مكان اعتكاف

اعتكاف از نظر مكان محدودیت ‏خاص دارد. نظریه معروف آن است كه اعتكاف تنها در یكى از مساجد چهارگانه ( مسجدالحرام، مسجدالنبى، مسجد كوفه و مسجد بصره ) جایز است. امام رضا (ع) فرموده‏اند: «اعتكاف لیلة فى مسجد الرسول و عند قبره یعدل حجة و عمرة (15)؛ یك شب اعتكاف در مسجد پیامبر و نزد قبر او معادل یك حج و یك عمره است.»

ولى گروهى از فقها اعتكاف در مسجد جامع هر شهر و منطقه را نیز روا دانسته‏اند. (16)

البته در مورد مسجد جامع نیز برخى برآنند كه باید به قصد رجاء و به امید این كه شاید مطلوب درگاه الهى باشد، اعتكاف نمود. (17) اعتكاف در سایر مساجد مانند مسجد محله و بازار تنها به نظر شمار اندكى از فقیهان شیعه جایز است. (18) مقصود از مسجد جامع در هر شهر و منطقه، مسجدى است كه معمولا مردم بیشترى در آن جا گرد مى‏آیند (19)؛ به عبارت دیگر، مسجدى كه اغلب اوقات بیشتر از سایر مساجد جمعیت داشته باشد. (20)

 

شیخ لطف الله میسى اصفهانى در كتاب «رساله اعتكافیه‏» به نقل احادیثى در باب اعتكاف پرداخته و ضمن بیان احادیث، شواهدى را در جواز اقامه اعتكاف در مسجد جامع، نصب قبه و نیز احیاى دهه آخر ماه رمضان ذكر مى‏كند.

روشن است كه در محل اعتكاف اختلافى در میان فقهاى شیعه وجود دارد. این اختلاف ناشى از این روایت است كه اعتكاف در مسجدى جایز است كه امام عدل، جماعتى در آن برگزار كرده باشد. برخى از فقها صرفا همین چند مسجد ( كوفه، بصره، مدینه و مكه) را براى اعتكاف جایز شمرده‏اند و برخى دیگر مساجد دیگر را نیز براى اعتكاف مجاز شمرده‏اند.

از این دسته دوم، گروهى تنها مساجد جامع را معین كرده اند و برخى همه مساجد جماعات را. شیخ لطف الله بر این باور بوده كه در تمامى مساجد جامع و حتى جماعت اعتكاف جایز است، ولى درباره روایتى كه «امام عدل‏» را مطرح كرده چنین اظهار مى‏كند كه مقصود از امام عدل، اعم از امام معصوم و غیر معصوم است. شیخ تاكید دارد كه اصولا سؤال درباره مساجد بغداد بوده و روشن است كه وجه عدل نمى‏توانسته ارتباطى با امام معصوم براى اقامه نماز در آن مساجد داشته باشد.

وى با اشاره به آراء برخى از فقهاى متقدم در این كه تنها در مساجد اربعه اعتكاف رواست، اسامى جمعى از علماى عصر خود را كه اغلب علماى جبل عامل هستند، ذكر كرده و رأى آنان را چنین دانسته كه در هر مسجد جامعى اعتكاف جایز است. از جمله آنان مرحوم شیخ بهایى است كه در هنگام تالیف این رساله در قید حیات بوده است و نیز شیخ على بن عبدالعالى میسى، جد نویسنده، و نیز شهید ثانى و بسیارى دیگر. (21)

در این جا ممكن است این پرسش مطرح شود كه با توجه به آثار سازنده اعتكاف آیا بهتر نیست اعتكاف در هر مسجدى را جایز بدانیم تا همگان به آسانى بتوانند از این عبادت بهره‏مند شوند؟

در پاسخ باید گفت: عبادت‏هاى دینى كاملا توقیفى هستند؛ بدین معنا كه شرایط و احكام آن را باید از متون اسلامى و دستورهاى شرعى اخذ كرد. هرگاه از ادله معتبر استفاده شود كه محل اعتكاف، مسجد جامع است، نمى‏توان از روى ذوق و سلیقه شخصى در شرط عبادت تصرف نمود و دامنه آن را توسعه داد.

اساسا برخى عبادت‏ها از نظر مكان، داراى محدودیت ‏خاصى هستند.

مثلا مراسم و اعمال حج‏ باید در مكان‏هاى معینى انجام شود؛ از این رو انجام دادن اعمال حج در غیر از محل‏هاى مقرر بى‏ معناست.

در مورد اعتكاف نیز هرگاه با ادله معتبر ثابت‏ شود كه جایگاه آن مسجد جامع است، مى‏فهمیم كه شارع مقدس این عبادت را تنها در این ظرف مكانى معین از ما خواسته است. البته در تشریع این حكم حتما مصالحى مورد نظر بوده است كه شاید عقل ما نتواند به طور یقین بدان دست‏ یابد. شاید اسلام با منحصر نمودن اعتكاف در مسجد جامع بخواهد نوعى كنترل بر كمیت و كیفیت آن وجود داشته باشد و در كنار این عبادت، ارزش‏هاى دیگرى مانند وحدت و همراهى و همدلى نیز مطرح شود. (22)

انسان معتكفى كه به آداب اعتكاف پایبند است در هر موردى از نماز خواندن، دعا كردن، اندیشیدن، شب زنده دارى و گریستن، به گنجینه هایى از رحمت‏ خاص خدا دست مى‏یابد كه گرانبهاترین سرمایه زندگانى و بهترین زاد و توشه آخرت او خواهد بود.

هم چنین گاهى خداوند به خاطر تأدیب انسان‏ها یا به خاطر عقوبت آنان نسبت ‏به ستمكارى‏ها و معاصى روز افزون شان، اراده نزول عذاب مى‏كند و بلایى چون خشكسالى یا زلزله یا بیمارى عمومى و مانند آن را تقدیر مى‏نماید، ولى عمل صالح گروهى از آنان باعث دفع بلا می گردد و به گونه‏اى كه خود نیز متوجه نیستند از تحقق عذاب و عقاب الهى جلوگیرى مى‏كنند: «... و ما كان الله معذبهم و هم یستغفرون(انفال/ ‏33)؛ و خداوند آنان را عذاب نمى‏كند تا زمانى كه استغفار مى‏كنند.»

اعتكاف خالصانه جمع كثیرى از مردم جامعه ما، مى‏تواند چنین نقشى را در اجتماع اسلامى داشته باشد؛ یعنى زمانى كه قدرناشناسى مردم نسبت‏ به نعمت‏هاى الهى اوج مى‏گیرد و غفلت از خدا به شكل‏هاى گوناگون در بین مردم رواج مى‏یابد و پول‏ پرستى و شهوترانى، بخش عظیمى از جامعه را از عبادت خدا دور و به حقوق دیگران بى ‏توجه مى‏سازد، خطر نزول بلا نزدیك مى‏شود؛ اما گریه‏ها و تضرع‏ها و نمازها و روزه‏هاى معتكفین، رحمت‏ خدا را بر مى‏انگیزاند و به آبروى آنان، عاصیان نیز در امان مى‏مانند.

 

مقابله با تهاجم فرهنگ بیگانه

در فرهنگ اسلامى روى آوردن به اعتكاف، علاوه بر بهره بردارى از فیض معنوى آن، جهاد مقدس نیز هست؛ زیرا این مراسم عبادى - معنوى، نقش بسیار مهمى در رویارویى با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا مى‏كند.

جوانى كه در مراسم اعتكاف، طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را مى‏چشد، لذت‏هاى مادى و شهوانى در دیدگانش، حقیر و بى‏ارزش مى‏شود و به آسانى در گرداب فساد و باورهاى ضد دینى گرفتار نمى‏شود.

از سوى دیگر، چنین مراسمى خود پیامى عملى و درسى عبرت‏آمیز براى مردم است. حضور جمعى از مؤمنان در مسجد براى عبادت، در حقیقت نوعى دعوت به خدا پرستى و دین مدارى است و آثار سازنده‏اى بر جامعه خواهد داشت، از همین رو، در رویارویى با تهاجم فرهنگى دشمن نباید نقش مؤثر سنت هایى كه در باور عمومى مردم ریشه‏هاى عمیق دارند، نادیده گرفته شود. بى‏تردید مساجد، حسینیه‏ها، تكایا، هیئت‏هاى مذهبى، زیارت و اعتكاف، نقش مهمى در تربیت جامعه و گسترش فرهنگ دینى ایفا كرده و مى‏كنند. این مقوله‏ها با آثار مثبت جانبى كه دارند، اهرم‏هاى توانمندى در مقابله با فرهنگ بیگانه‏اند.

در دوران ما تهاجم دشمن ابعادى گسترده یافته، ولى این حركت استعمارى، دست كم ریشه‏اى چند صد ساله دارد و همین پدیده‏هاى سنتى هم چون اعتكاف، مردم ما را در طول سال‏هاى متمادى در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه مصونیت ‏بخشیده است؛ (23) اما اهمیت آن و نقش به سزایى كه در تصفیه و تزكیه انسان دارد براى بسیارى از مسلمانان ناشناخته مانده است.

از این رو جا دارد مبلغان اسلامى بیش از پیش بر نقش مهم آن تاكید ورزند تا این سنت دیرینه محمدى آن گونه كه شایسته است، جایگاه خود را در جامعه اسلامى حفظ كند.

در عصر ما كه زندگى ماشینى و پیچیدگى‏هاى آن، دیده‏گان انسان را به خود خیره كرده، روابط اجتماعى گسترده شده و خلاصه دامنه سرگرمى انسان به جلوه‏ها و مظاهر مادى توسعه یافته است، تاكید بر نقش سازنده اعتكاف، ضرورتى دو چندان مى‏یابد؛ زیرا اعتكاف انس با معشوق است كه زمینه را براى گسستن فرد از سرگرمى‏هاى پوچ فراهم مى‏آورد؛ انسان را با خداوند پیوند مى‏دهد و از آفت ‏خدا فراموشى و از خود بیگانگى نگه مى‏دارد.

 



درشب اولین جمعه ماه رجب که این شب به نام لیله الرغائب (شب آرزوها)نام گرفته ،   مراسم پرنور ومبارکی توسط این کانون درمسجد جامع قالهر برگزار کردیم .

بعداز نماز مغرب وعشا دعای ندبه قرائت گردید که این مراسم معنوی بامداحی جناب سرهنگ عباس مهدیزاده پرنورتر شد.

 

سپس اسماعیل سهرابی

مسئول کانون طی یک سخنرانی چنین ماه رجب رابرای جمعیت حاضر درمسجد توصیف کرد:

قال امام جواد (علیه السلام ):

<<القتل الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من اطعاب الجوارح بالاعمال>>

بهترین ذکرها وبهترین دعاهاوبهترین توسل کوتاه به پیامبروآل  پیامبر صلوات برمحمد وآل محمداست. درچندین روایت این تعبی آمده است که ذکرشریف صلوات به عنوان افضل اعمال مستحبی بیان شده است.

درهمه ایام خصوصا ماه رجب و ماه مبارک شعبان وماه رمضان این شاء الله این ذکر رازیاد می گویید.دریک روایت زیبایی از امام صادق (ع) نقل شده است شخصی به حضرت عرض کرد خدای متعال به من توفیق عنایت کردوارد خانه کعبه شوم اما من اعمال خانه کعبه رابلد نبودم فکر کردم که چه بگویم یا چه دعایی بکنم . به جای تمامی اعمال مستحبی داخل خانه خدا نشستم ودرمحل ولادت مولا امیر المومنین (ع) صلوات برمحمد وآل محمد فرستادم. به امام صادق (ع) عرض کردآیا ثوابی یابهر های یا پاداشی دارم . امام (ع) فرمودند ماخرج احدبمثل ماخرجت  یعنی شما ازداخل خانه کعبه بیرون آمدی ثواب عمل شما ازهمه افرادی که اعمال مختلف انجام دادند بیشتراست. بعدبعنوان یکی ازبهترین وبرترین مستحبات این ذکر رااین شا ء الله درهمه اوقات فراموش نمیفرمایید.

امام صادق (ع) فرمو دند:

<<درجمعه عملی برتر وبالاتر نیست ازصلوات برمحمد وآل محمد(ص) >>

اسماعیل سهرابی درادامه گفت سه ماه است، که ازبهترین ماههای سال است مرحوم شیخ صدوق (رضوان الله) ازعلمای بسیاربزرگ شیعه است که ایشان به دعای امام زمان (عج) متولدشد.کتابهای ایشان مستندعلمای مااست. یک کتاب ایشان نوشته اند به نام فضائل الاشکرثلاثه درفضیلت این سه ماه بزرگ ماه رجب وماه شعبان وماه رمضان این سه ماه راقدربدانیم ماچندتا رجب وشعبان ورمضان بیشتر میهمان خدانیستیم اینقدرزمان بگذرد که ازمن وشماهیچ اثری دراین دنیانخواهدماند.

بیا تابرآریم دستی زدل                    که نتوان برآورد فردا زگل

الان دستمون باز است می توانیم دعا، نیایش ،تزرع ،التماس  ماه رجب یک ماه پرفضیلتی است این تعبیرهایی که در روایت آمده است شهرالله اکبر هم تعبیر شده به ماه خدا دوتا ماه تعبیر شده به ماه خدا یکی ماه رجب ویکی ماه رمضان  واین تعبیرکه ماه بزرگ خداست بنده فکرمی کنم برکاتی که درماه رمضان شبهای قدر قسمت ما- انشائ الله- می شود شروع ومقدمه آن ازماه رجب باشد خدا این ماه رجب وشعبان رامقدمه قرارداده تا آماده بشویم برای ماه رمضان وازشبهای قدربهره بگیریم واستفاده بکنیم.

در روایت داریم رجب اسم نهری است دربهشت ازعسل شیرین تر از شیرسفیدترکسی که دراین ماه روزه بگیرد ازآن نهرنوش جان می کندیا درقیامت ازجانب حق ندا داده می شود این الرجبییون رجبییون کجا هستند آنهایی که ماه رجب ازفیوضات وبرکات این ماه بهره می گیرند. باز در روایت داریم ازاول شب رجب درآسمان هفتم خدای متعال فرشته ای داردبه نام داع یعنی دعوت کننده ازشب اول ماه رجب تاشب آخرماه رجب ندامی دهدکسی است که باخداکاری داشته باشدبیاید درخانه خدا خدای مهربان میفرماید <<الشهر شهری والعبد عبدی والرحمت رحمتی >>یعنی این ماه ماه رجب  ماه من است بنده هم بنده من است رحمت هم رحمت من است<< فمن دعاعیفی هذالشهرعجبت ومنسعلنی اعتیت ومن استحدانی هدیت>> اگر کسی دراین ماه دعایی کندخدای متعال وعده داده من اجابت می کنم کسی درخواستی بکندمن اجابت می کنم کسی سوالی کند من عطامی کنم کسی هدایت بخواهدمن هدایتش می کنم  <<وجعلت  هذالشهرحبل بینی وبین عبادی فمن اعتصم به وصل الیه>> ماه رجب حلقه اتصالبین خداوبنده ها است باید ماه رجب مابابقیه ماهها فرق کند  می فرماید ماه رجب را ریسمان اتصال بین خودم وبندگانم قراردادم  هرکس به این ماه بچسبد یعنی به اعمال این ماه کارهایی که خدا دوست دارد انجام دهد وصل الیه به من خدا متصل می شود ماچیزی ازقرب الهی بالاترنداریم.»

مسئول کانون گفت :«اعمال این ماه رامن فشرده عرض میکنم چون واقعا ماه بزرگ وعظیمی است شهرالله الاکبر تعبیرشده است  یکی از اعمال مهم این ماه روزه گرفتن این ماه است حالا ایام فصل گرمانیز فضیلت بیشتری دارد دریک روایت زیبایی داریم من صام یوما من رجب ایماناووالحسابا اگر کسی به حساب خدا برای خدا درماه رجب یک روز روزه بگیرد استوجب رضوان الله الاکبر رضوان بزرگ خدا را درپی خواهد داشت واطفع دغضب الرب غضب خئا را خاموش می کند ودری از درهای جهنم را می بنددسه روز روزه گرفتن دراین ماه بهشت راواجب می کند دیگر از اعمال این ماه دعاهایی است که دراین ماه واقع است یک کمی هم امل کنیم این دعاهارا خدا رحمت کند آیت الله شهید مطهری فرموده اند بعضی دعاهای ماه رجب راباید درهمه ماههای سال خواند.خواب الوافدون علی غیرک والخصرالمتعرضون الی لک خدایا آنهایی که به غیرازتو واردشدند ضرر کردند وزیان دیدند  چقدرخوب است دراین ماه که حلقه اتصال بین ما وخدا است گوشه کنار خلوتی کنیم باخدا خودمان را ربط بدیم ببینیم کهد چه دذآثار وبرکاتی نسیب ما می شود.»

این دعایی که ماهمیشه بعداز دعاها درماه رجب می خوانیم خیلی دعای عظیم الشانی است 

یامن ارجوه لکل خیر  ای خدایی که برای هرخیری من به توامید دارم  افرادی که به خدا دل می بندند وامید دارند رستگارند دریک حدیث قدسی داریم لاقتعن عمل کل من یعمل غیری بالیعس لاکسونه سوب المزلت فی الناس خدای مهربان می فرماید هرکس امید به غیر ازمن ببندد من قطع امیدش می کنم به اشخاص دل نبندید تکیه گاهتان خداباشد. 

این جفای خلق باتو درجهان        گربدانی گنج زرباشد نهان

خلق راباتو ازآن بدخوکند            تاتوراناچار روآن سوکند

اگرانسان ازدشمنها بدی می بینددرست است تلخ است اما درونش خیلی چیزهای خوب است.

ماخیلی آقازاده نیستیم که بریم طرف خدا مارا می برند این مصرع نمی دانم ازکیست ولی خیلی زیباست

گرمی برندت واصلی گرمی روی بی حاصلی

اگرفضل ورحمت الهی شامل حال مابشه قطعا مابه مقصدمی رسیم اما اگرمنهای لطف خداکسی تلاش کند قطعا بداندبه جایی نمی رسد

ارجوه لکل خیر

دنیا وآخرتم وهرچه درعالم است به اذن خداس حتی ظهور امام زمان ظهور امام زمان (عج)هم به اذن خداست ازاوباید بخواهیم اوباید اجازه بدهد.

وآمن سخط عندکل شر

ای خدایی که درهر شر وبلا وگرفتاری من ازغضب تودرامانم

خدایا جمیع خیردنیا وآخرت رابه ما بده وجمیع شردنیا وآخرت را ازما دورکن وبعد می گوییم وزدنی من فضلک یاکریم خدایا آنچه تومی دهی کم وناقص ذنیست اما خدایا آنرابیشترکن.

دیگرازاعمال مهم ماه رجب استغفار است  پیامبر اکرم (ص)فرمود ماه رجب ماه استغفاراست در این ماه استغفار زیاد کنید.

ماه رجب ماه تخلیه است وماه شعبان ماه تحلیه وماه رمضان ماه تجلیه است.

 سهرابی درپایان سخنانش این جمله رابه مسابقه گذاشت وازجوانان حاضر درجلسه خواست تاروز 13 رجب درباره این جمله مقاله ای تهیه وبه کانون ارائه نمایند وکانون به 13 مقاله برتر جوائزی اهئا خواهدنمود .

مراسم بابرپایی نماز لیله الرغائب ودعای دست جمعی برای فرج امام زمان (عج) به پایان رسید.

 

آرزو هایتان را بر بال فرشته ها بنویس وبه آسمان بفرست وآنگاه که صدای آمینش راشنیدید مارا هم دعا کن

 

 

التماس دعا




صفحه قبل 1 ... 22 23 24 25 26 ... 40 صفحه بعد